گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶

بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز
در دام کسی چون تو شکاری نه و هرگز
روزم سیه است از غم هجران بود آیا
چون روز سیاهم شب تاری نه و هرگز
در بادیهٔ عشق و ره شوق رساند
آزار به هر پا سر خاری نه و هرگز
گردون ستمگر کند این کار که باشد؟
یاری به مراد دل یاری نه و هرگز
در خاطر هاتف همهٔ عمر گذشته است
جز عشق تو اندیشهٔ کاری نه و هرگز

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز
در دام کسی چون تو شکاری نه و هرگز
هوش مصنوعی: اگر کسی بر دست تو بیفتد، تو یاری نخواهی کرد و هرگز در دام انسان‌هایی مانند تو نخواهی افتاد.
روزم سیه است از غم هجران بود آیا
چون روز سیاهم شب تاری نه و هرگز
هوش مصنوعی: روزم در غم دوری بسیار تاریک و غمگین است. آیا در این روز سیاه، شب نیز تاریک و بدون نور است و هیچ‌گاه تغییر نمی‌کند؟
در بادیهٔ عشق و ره شوق رساند
آزار به هر پا سر خاری نه و هرگز
هوش مصنوعی: در مسیر عشق و اشتیاق، هر کسی دچار سختی و درد می‌شود و این تجربه همیشگی است، مثل خارهایی که در پا فرو می‌رود و هیچ‌گاه تمام نمی‌شود.
گردون ستمگر کند این کار که باشد؟
یاری به مراد دل یاری نه و هرگز
هوش مصنوعی: آسمان ستمگر چه کار می‌کند؟ هیچ کمکی به تحقق آرزوها و خواسته‌های دل نمی‌کند و هرگز هم نخواهد کرد.
در خاطر هاتف همهٔ عمر گذشته است
جز عشق تو اندیشهٔ کاری نه و هرگز
هوش مصنوعی: در ذهن من طی تمام عمر، فقط یاد تو باقی مانده است و هیچ فکر دیگری در آنجا وجود ندارد.