گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳

گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد
گر عتاب است وگر ناز کدام است آن کار
که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد
من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس
لیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد
فلکم از تو جدا کرد و گمان می‌کردم
که به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد
سر نپیچم ز کمندت به جفا آن صیدم
که توان بست مرا لیک رها نتوان کرد
جا به کویت نتوان کرد ز بیم اغیار
ور توان، در دل بی‌رحم تو جا نتوان کرد
گر ز سودای تو رسوای جهان شد هاتف
چه توان کرد که تغییر قضا نتوان کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد
هوش مصنوعی: ما گفتیم که درد تو ناشی از عشق است و هیچ درمانی برای آن نیست. اما من از تو دردی دارم که نمی‌دانم چرا نتوانم درمانش را از خود تو بگیرم.
گر عتاب است وگر ناز کدام است آن کار
که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد
هوش مصنوعی: اگر انتقاد یا محبت وجود دارد، چه فرقی می‌کند؟ کارهایی هست که می‌توان با دیگران انجام داد، ولی با ما نمی‌شود.
من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس
لیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد
هوش مصنوعی: من از خدا گرفته‌ام که هر کسی بر من سخت بگیرد، اما نمی‌توان با این همه ظلم، به همه خلق خدا آسیب رساند.
فلکم از تو جدا کرد و گمان می‌کردم
که به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد
هوش مصنوعی: مرا از تو جدا کردند و من گمان می‌کردم که هیچ چیزی نمی‌تواند ما را از هم دور کند.
سر نپیچم ز کمندت به جفا آن صیدم
که توان بست مرا لیک رها نتوان کرد
هوش مصنوعی: هرگز از چنگال تو فرار نمی‌کنم، زیرا تو شکار من هستی که می‌توانی مرا به دام بیندازی، اما هرگز نمی‌توانی مرا رها کنی.
جا به کویت نتوان کرد ز بیم اغیار
ور توان، در دل بی‌رحم تو جا نتوان کرد
هوش مصنوعی: نمی‌توانم به خاطر ترس از دیگران، در خانه‌ات جا بگیرم و اگر هم ممکن باشد، نمی‌توانم در دل بی‌رحم تو جایگاهی داشته باشم.
گر ز سودای تو رسوای جهان شد هاتف
چه توان کرد که تغییر قضا نتوان کرد
هوش مصنوعی: اگر محبت تو موجب شرمندگی من در دنیا شده است، دیگر چه کار از دستم برمی‌آید که تغییر سرنوشت امکان‌پذیر نیست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۳ به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1397/10/24 09:12
فرهاد

پیشنهاد می کنم ''گفتیم'' به صورت ''گفتی ام'' نوشته شود.