غزل شمارهٔ ۳۹
دل عشاق روا نیست که دلبر شکند
گوهری کس نشنیده است که گوهر شکند
بر نمیدارم از این در سر خویش ای دربان
صد ره از سنگ جفای تو گرم سر شکند
غزل شمارهٔ ۳۸: به ره او چه غم آن را که ز جان میگذردغزل شمارهٔ ۴۰: آن دلبر محملنشین چون جای در محمل کند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل عشاق روا نیست که دلبر شکند
گوهری کس نشنیده است که گوهر شکند
هوش مصنوعی: عاشقان نمیتوانند تحمل کنند که معشوق دل آنها را بشکند. هیچکس خبر ندارد که زمان شکستن یک گوهر چه دردناک است.
بر نمیدارم از این در سر خویش ای دربان
صد ره از سنگ جفای تو گرم سر شکند
هوش مصنوعی: من از این در به خاطر ظلم و سختیهایی که از تو دیدهام، تسلیم نخواهم شد و هر زحمتی که به من رسیده، نمیتواند مرا بشکند.