گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰

با حریفان چو نشینی و زنی جامی چند
یاد کن یاد ز ناکامی ناکامی چند
بی تو احوال مرا در دل شب‌ها داند
هر که بی هم چو تویی صبح کند شامی چند
باده با مدعیان می‌کشی و می‌ریزی
خون دل در قدح خون دل آشامی چند
بوسه‌ای چند ز لعل لب تو می‌طلبم
بشنوم تا ز لب لعل تو دشنامی چند
گرچه در بادیهٔ عشق به منزل نرسی
اینقدر بس که در این راه زنی گامی چند
هاتف سوخته کز سوختگان وحشت داشت
مبتلی گشت به همصحبتی خامی چند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با حریفان چو نشینی و زنی جامی چند
یاد کن یاد ز ناکامی ناکامی چند
هوش مصنوعی: وقتی با رقبایت نشسته‌ای و چند جام می‌نوشی، به یاد ناکامی‌ها و شکست‌هایت نیز بیفت.
بی تو احوال مرا در دل شب‌ها داند
هر که بی هم چو تویی صبح کند شامی چند
هوش مصنوعی: بی تو، هر که شب‌های تار را ببیند، حال من را می‌فهمد. هر کسی که مانند تو در کنار خود نداشته باشد، می‌داند که چه بر او می‌گذرد.
باده با مدعیان می‌کشی و می‌ریزی
خون دل در قدح خون دل آشامی چند
هوش مصنوعی: شراب را با کسانی که ادعا دارند می‌نوشی و در عین حال، افسوس و اندوهی را در دل احساس می‌کنی که باید در پیمانه‌ات بریزی.
بوسه‌ای چند ز لعل لب تو می‌طلبم
بشنوم تا ز لب لعل تو دشنامی چند
هوش مصنوعی: از تو می‌خواهم که بوسه‌ای از لب‌های شیرینت به من بدهی، تا بتوانم از لب‌های تو دشنامی بشنوم.
گرچه در بادیهٔ عشق به منزل نرسی
اینقدر بس که در این راه زنی گامی چند
هوش مصنوعی: هرچند ممکن است در راه عشق به هدف نرسی، اما همین که چند قدمی در این مسیر برداری کافی است.
هاتف سوخته کز سوختگان وحشت داشت
مبتلی گشت به همصحبتی خامی چند
هوش مصنوعی: یک پیامبر آتش‌زده که از سوختگان وحشت داشت، به گفتگو با چند نفر نادان گرفتار شد.