غزل شمارهٔ ۲۱
لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است
که مدعا طلبیدن ز یار بیادبی است
حکیم جام جم و آب خضر چون گوید
مراد جام زجاجی و بادهٔ عنبی است
نرنجم ار سخن تلخ گویدم که ز پی
شکرفشان لبش از خندههای زیر لبی است
شب از جفای تو مینالم و چو مینگرم
همان دعای تو با نالههای نیمه شبی است
به یک کرشمهٔ چشم فسونگر تو شود
یکی هلاک یکی زنده این چه بوالعجبی است
برد دل از همه کس نظم او که هاتف را
ملاحت عجمی و فصاحت عربی است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است
که مدعا طلبیدن ز یار بیادبی است
هوش مصنوعی: لبم خاموش است، زیرا خواستن چیزی از یار از ادب خارج است.
حکیم جام جم و آب خضر چون گوید
مراد جام زجاجی و بادهٔ عنبی است
هوش مصنوعی: حکیم جام جم و آب خضر وقتی سخن میگوید، به چیزی اشاره میکند که منظورش جام شیشهای و شراب عنابی است.
نرنجم ار سخن تلخ گویدم که ز پی
شکرفشان لبش از خندههای زیر لبی است
هوش مصنوعی: من ناراحت نمیشوم اگر حرفی تلخ بزنم، زیرا لبانش که مانند شکر میخندند، نشانهای از خندههای پنهانی اوست.
شب از جفای تو مینالم و چو مینگرم
همان دعای تو با نالههای نیمه شبی است
هوش مصنوعی: در دل شب که از ظلم تو گلایه میکنم، وقتی به اطراف نگاه میکنم، صدای دعای تو را میشنوم که به همراه نالههای نیمه شب در گوشم میپیچد.
به یک کرشمهٔ چشم فسونگر تو شود
یکی هلاک یکی زنده این چه بوالعجبی است
هوش مصنوعی: با یک نگاه جذاب و فریبندهٔ تو، برخی به نابودی میرسند و برخی دیگر احیاء میشوند. این واقعیت چقدر شگفتانگیز است!
برد دل از همه کس نظم او که هاتف را
ملاحت عجمی و فصاحت عربی است
هوش مصنوعی: دل همه را به خود جذب کرده و این نظم و شعر، از زیبایی خاصی برخوردار است. صدای او مانند زبانی شیرین و دلنشین است که به لطافت زبان عجمی و فصاحت و بلاغت زبان عربی میماند.