گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹

هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست
عاشقم عاشق مرا با وصل و هجران کار نیست
هر شب از افغان من بیدار خلق اما چه سود
آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست
در حریمش بار دارم لیک در بیرون در
کرده‌ام جا تا چو آید غیر گویم یار نیست
دل به پیغام وفا هر کس که می‌آرد ز یار
می‌دهم تسکین و می‌دانم که حرف یار نیست
گلشن کویش بهشتی خرم است اما دریغ
کز هجوم زاغ یک بلبل درین گلزار نیست
سر عشق یار با بیگانگان هاتف مگو
گوش این ناآشنایان محرم اسرار نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست
عاشقم عاشق مرا با وصل و هجران کار نیست
هوش مصنوعی: هرگز امید و ترسی از رسیدن یا جدایی از معشوق ندارم. من عاشق هستم و عاشق بودنم به هیچکدام از این حالات وابسته نیست.
هر شب از افغان من بیدار خلق اما چه سود
آنکه باید بشنود افغان من بیدار نیست
هوش مصنوعی: هر شب مردم از ناله و فریاد من بیدار می‌شوند، اما چه فایده دارد وقتی که کسی نیست تا صدای من را بشنود.
در حریمش بار دارم لیک در بیرون در
کرده‌ام جا تا چو آید غیر گویم یار نیست
هوش مصنوعی: من در حریم او بار سنگینی دارم، اما در بیرون از آنجا جا دارم تا وقتی که دیگری بیاید، بگویم یار من نیست.
دل به پیغام وفا هر کس که می‌آرد ز یار
می‌دهم تسکین و می‌دانم که حرف یار نیست
هوش مصنوعی: هر که از طرف محبوب پیام صداقت و وفا بیاورد، دل مرا تسکین می‌دهد، اما می‌دانم که این حرف‌ها از خود محبوب نیست.
گلشن کویش بهشتی خرم است اما دریغ
کز هجوم زاغ یک بلبل درین گلزار نیست
هوش مصنوعی: باغ و گلزار او بهشتی شاداب و زیباست، اما افسوس که به خاطر هجوم زاغ‌ها، دیگر بلبل خوشخوانی در این گلستان نیست.
سر عشق یار با بیگانگان هاتف مگو
گوش این ناآشنایان محرم اسرار نیست
هوش مصنوعی: در عشق یار، با دیگران سخن مگو؛ چون این افراد ناآشنا، قابل اعتماد نیستند و رازها را درک نمی‌کنند.

حاشیه ها

1397/06/04 22:09
بیگانه

به به... به به... چه قدر عالی و قوی و زیبا بود این غزل هاتف گرامی... دست مریزاد به این طبع خوش... روحت در رحمت باد گرامی... حظی کثیر بردم... مرسی...