شمارهٔ ۱۶ - در مدح نجیب الملک پسر وی گوید
در ده می سوری که در سور گشادند
درهای طربخانه معمور گشادند
نقش قدح لاله سرمست ببستند
راه نظر نرگس مخمور گشادند
از شعله می آینه ماه ببستند
وز خنده گل بوسه گه حور گشادند
هم طره شاخ از شکن آب ستادند
هم چهره باغ از قلم نور گشادند
بر خون دل آلاله یاقوتین آمد
هر تیر زر اندود که از دور گشادند
چون ناربصد پاره نماید دل عشاق
چون روزه به خون دل انگور گشادند
ابرو شکفه دست و دل خواجه بدیدند
زان است که درج در منثور گشادند
فرزانه حسین حسن احمد خاصه
آن کرده خدایش ز همه خلق خلاصه
خیز ای دل و جان تا ز خرد گرد برآریم
چون بلبل و گل روی سوی یکدگر آریم
لبیک زنان کعبه دل کرده گلستان
تا گنبد نیلوفری آواز برآریم
یکبارگی از روزه خرد دست برآورد
بازش به سجود قدح از پای درآریم
از عاشقی و مستی گم کرده سرو پای
با خاک کف پای تو عمری به سر آریم
دل تنگ و ضعیف است نگارا و تو داری
آن شکر گلگون که از او گلشکر آریم
معذور همی دار چو عید آمد و نوروز
گربار گرانی برتو بیشتر آریم
عیدی بر تو ازلب دریای بزرگی
کز همت آن دانی عقد گهر آریم
فرزانه حسین حسن احمد خاصه
آن کرده خدایش ز همه خلق خلاصه
ای نقش لطیف گل خندان سعادت
خاک قدمت چشمه حیوان سعادت
هم اختر انصافی در برج بزرگی
هم گوهر اقبالی در کان سعادت
چشم تو گرامی بر دیدار کرام است
گوش که بزد بر در دستان سعادت
از چشمه خورشید روان شد عرق شرم
از بس که بباریدی باران سعادت
بر دیده نهادت خرد و گفت ببیند
نوباوه امید ز بستان سعادت
عیدی ز تو جز مائده روح نخواهیم
امشب چو فتادیم به مهمان سعادت
پرسیدم از اقبال که شاید به چنین مدح
گفت آنکه دل بخت شد و کان سعادت
فرزانه حسین حسن احمد خاصه
آن کرده خدایش ز همه خلق خلاصه
ای گلبن جان سبزه گردونت چمن باد
خاک در تو هم نفس مشک ختن باد
چون باد نفس بخش ولی را همه جانی
چون خاک عدم جان حسودت همه تن باد
قدر تو ملک وار چو گیرد ره گردون
پیش سر او ابر هوا مقرعه زن باد
فرخنده جمالت که گل دولت و دین است
باغ نظر منتخب الملک حسن باد
ای عزم تو تیغی که درو هیچ سخن نیست
رأی تو جهانگیرتر از تیغ سخن باد
هر چند چو من چرخ نیاورد و نیارد
در مرکز اقبال تو هر بنده چو من باد
شمارهٔ ۱۵ - در مدح دولت و اقبال دولتشاه بن بهرام شاه: لاغری کامید اهل شرک را لاغر کندشمارهٔ ۱۷ - در مدح منتخب الملک حسن احمد گوید: ای در آبدار نهان کرده در شکر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در ده می سوری که در سور گشادند
درهای طربخانه معمور گشادند
هوش مصنوعی: در روستایی که در آن، درهای خانههای شادی و سرور باز شدهاند، جشنی برپاست و جشن و سرور در آن جا جاری است.
نقش قدح لاله سرمست ببستند
راه نظر نرگس مخمور گشادند
هوش مصنوعی: در اینجا توصیفاتی درباره زیبایی و جذابیت وجود دارد. به نوعی اشاره به این است که گل لاله با زیبایی و سرمستی خود توجهها را جلب کرده و در عین حال، گل نرگس که حالت مستی دارد، راه نگاه را باز کرده است. این تصویرسازی به زیبایی و فنون جذابیت در طبیعت اشاره دارد.
از شعله می آینه ماه ببستند
وز خنده گل بوسه گه حور گشادند
هوش مصنوعی: از شعله آتش، ماه را در آینه محصور کردند و از شادی گل، بوسههایی را به سوی حوریان فرستادند.
هم طره شاخ از شکن آب ستادند
هم چهره باغ از قلم نور گشادند
هوش مصنوعی: درختان با شکوفههای زیبا و نرم خود، مانند شاخوبرگهای ظریفی که در آب بازی میکنند، خود را به نمایش گذاشتند. همچنین باغ با نور خورشید رنگ و بویی تازه به خود گرفته و به زیباییهایش افزوده شده است.
بر خون دل آلاله یاقوتین آمد
هر تیر زر اندود که از دور گشادند
هوش مصنوعی: در دل آلاله، که نماد زیبایی و درد است، هر تیر زری که از دور رها شد، یادآور زخمها و رنجهای عمیق است.
چون ناربصد پاره نماید دل عشاق
چون روزه به خون دل انگور گشادند
هوش مصنوعی: دل عاشقان همچون شعلهای سوزان و آتشین است که وقتی میشکند و میسوزد، درد و رنجی به همراه دارد. مانند روزی که انگور را میشکنند و از آن خون میریزد، این دل نیز به خاطر عشق و دلتنگی دچار غم و اندوه میشود.
ابرو شکفه دست و دل خواجه بدیدند
زان است که درج در منثور گشادند
هوش مصنوعی: ابرو و چهره زیبای محبوب، دل و دست خواجه را به لرزه انداختند. این احساس ناشی از آن است که او مقامات بالایی را در زندگی به دست آورده و به موقعیتی دست یافته که برای دیگران جالب و جذاب است.
فرزانه حسین حسن احمد خاصه
آن کرده خدایش ز همه خلق خلاصه
هوش مصنوعی: حسین و حسن و احمد، خردمندان بزرگ و ویژهای هستند که خداوند آنها را از میان تمام مخلوقات برگزیده و به عنوان بهترینها قرار داده است.
خیز ای دل و جان تا ز خرد گرد برآریم
چون بلبل و گل روی سوی یکدگر آریم
هوش مصنوعی: بیدار شو ای دل و جان و از اندیشههای کوچک فراتر رویم، مانند بلبل و گل که به سوی یکدیگر میروند.
لبیک زنان کعبه دل کرده گلستان
تا گنبد نیلوفری آواز برآریم
هوش مصنوعی: با شوق و صدای زیبا، به سوی کعبه حرکت میکنیم تا با دلهایی شاداب و گلین، به نشاط و سرور بپردازیم و به آسمان نیلوفری رنگ آواز سر دهیم.
یکبارگی از روزه خرد دست برآورد
بازش به سجود قدح از پای درآریم
هوش مصنوعی: باید به طور ناگهانی از روزهداری دست برداشت و دوباره به حالت سجود و عبادت بازگشت، گویی که لیوانی از شراب از پای کسی برمیداریم.
از عاشقی و مستی گم کرده سرو پای
با خاک کف پای تو عمری به سر آریم
هوش مصنوعی: از عشق و شادی دیوانه شدهام، و تنها با یاد تو زندگی کردهام.
دل تنگ و ضعیف است نگارا و تو داری
آن شکر گلگون که از او گلشکر آریم
هوش مصنوعی: دل من بسیار بیتاب و آسیبپذیر است، ای محبوب، و تو آن چنان sweetnessی داری که میتواند گلهای زیبا برایم به ارمغان آورد.
معذور همی دار چو عید آمد و نوروز
گربار گرانی برتو بیشتر آریم
هوش مصنوعی: به هنگامی که عید و نوروز فرامیرسد، باید درک کنی که بر تو فشار بیشتری میآوریم. پس از ما عذرخواهی کن.
عیدی بر تو ازلب دریای بزرگی
کز همت آن دانی عقد گهر آریم
هوش مصنوعی: هدیهای برای تو از عمق دریاهای وسیع که از قدرت آن میفهمی جواهرات گرانبهایی به دست میآوریم.
فرزانه حسین حسن احمد خاصه
آن کرده خدایش ز همه خلق خلاصه
هوش مصنوعی: حسین و حسن و احمد بزرگانی هستند که خداوند آنها را از میان همه مخلوقات برگزیده و به مقام خاصی رسانده است.
ای نقش لطیف گل خندان سعادت
خاک قدمت چشمه حیوان سعادت
هوش مصنوعی: ای تصویر زیبا و خوشحال گل، خوشبختی تو مانند چشمهای است که زندگی و سعادت را به زمین میبخشد. حضور تو موجب شادی و رونق زندگی است.
هم اختر انصافی در برج بزرگی
هم گوهر اقبالی در کان سعادت
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی میپردازد که در موقعیتی خوب و برجسته قرار دارد. او به نوعی خوششانسی و سرنوشت نیکو دست یافته و تحسینبرانگیز است. به عبارتی، از نظر ستارهشناسی و همچنین داراییهای معنوی و مادی، در وضعیت قابل توجهی قرار دارد.
چشم تو گرامی بر دیدار کرام است
گوش که بزد بر در دستان سعادت
هوش مصنوعی: چشم تو با دیدار بزرگان و نیکان ارزشمند است، کسی که به در میزند، باید انتظار خوشبختی را داشته باشد.
از چشمه خورشید روان شد عرق شرم
از بس که بباریدی باران سعادت
هوش مصنوعی: از چشمه خورشید، اشک شرم ریخت، به خاطر اینکه باران خوشبختی را آنقدر نازل کرده بود.
بر دیده نهادت خرد و گفت ببیند
نوباوه امید ز بستان سعادت
هوش مصنوعی: خرد بر چشمانت نگاهی انداخت و گفت که جوانی امید را از باغ خوشبختی تماشا کند.
عیدی ز تو جز مائده روح نخواهیم
امشب چو فتادیم به مهمان سعادت
هوش مصنوعی: امشب تنها نعمت و برکتی که از تو میخواهیم، غذای روح است، چون به میزبانی خوشبختی وارد شدهایم.
پرسیدم از اقبال که شاید به چنین مدح
گفت آنکه دل بخت شد و کان سعادت
هوش مصنوعی: از اقبال پرسیدم که آیا کسی ممکن است به خاطر این نوع ستایش، خود را خوشبخت بداند و به سعادت واقعی دست یابد؟
فرزانه حسین حسن احمد خاصه
آن کرده خدایش ز همه خلق خلاصه
هوش مصنوعی: حسین و حسن و احمد، فرزندان بزرگ و دانای خداوند هستند و خداوند آنها را از میان همه مخلوقات برگزیده است.
ای گلبن جان سبزه گردونت چمن باد
خاک در تو هم نفس مشک ختن باد
هوش مصنوعی: ای گل باغ زندگی، سبزه و چمن تو زیباست. بادی که به تو میوزد، بویی شبیه به عطر مشک ختن دارد و همه چیز در تو هماهنگ و روحافزا است.
چون باد نفس بخش ولی را همه جانی
چون خاک عدم جان حسودت همه تن باد
هوش مصنوعی: باد به آدمی زندگی و نشاط میبخشد، ولی انسان کسی را که در مقام بالاتر قرار دارد، به عنوان ولی و پشتیبان خود میسند. در عوض، حسودان و دلسوزان احساس بیحالی و خاموشی میکنند؛ همانگونه که خاک مرده هیچ حرکتی ندارد.
قدر تو ملک وار چو گیرد ره گردون
پیش سر او ابر هوا مقرعه زن باد
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که هنگامی که قدر و ارزش تو مانند یک ملک است، آسمان و جهان به دور تو میچرخند و به تو توجه میکنند، مانند ابرها و باد که در اطراف تو حرکت میکنند.
فرخنده جمالت که گل دولت و دین است
باغ نظر منتخب الملک حسن باد
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند گل، مایه خوشبختی و سعادت دین و دنیا است. امیدوارم همیشه در نظرها به عنوان زیباترین و بهترین جلوهگری کنی.
ای عزم تو تیغی که درو هیچ سخن نیست
رأی تو جهانگیرتر از تیغ سخن باد
هوش مصنوعی: اراده تو، چون شمشیری است که بینیازی از گفتوگو دارد و اندیشهات، تأثیرش بیشتر از هر سخنی در دنیا است.
هر چند چو من چرخ نیاورد و نیارد
در مرکز اقبال تو هر بنده چو من باد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من مانند تو در مرکز خوشبختی و موفقیت نیستم، اما هر کسی مثل من حال و روزی دارد.