گنجور

شمارهٔ ۱۴ - در مدح بهرام شاه گوید

ای داده عارض چو گلت رنگ لاله را
با گل فتاده از غم تو جنگ لاله را
همچون قدح پر آب شده ز آتش هوس
از آرزوی آن دهن تنگ لاله را
تا آینه جمال تو در روی لاله داشت
در دل زرشک می نخورد رنگ لاله را
بیداد بین که دور شب و روز می کند
با لعل تنگ بار تو هم تنگ لاله را
در ده گلاب لعل که عودیست مشکفام
اندر میان مجمر گل رنگ لاله را
آورد ترک و دیلم گردون ز روم رنگ
تا داد رومی رومی دل رنگ لاله را
خود لاله را چه سنگ ولیکن شکفته باد
بختی که برد ماند از سنگ لاله را
آن بخت کیست بخت خداوند تاج و گاه
سلطان یمین دولت بهرامشاه شاه
خیز ای ربوده مهر تو آرام یا سمین
تا عشرتی کنیم به هنگام یاسمین
گلها چنیم از رخ گلرنگ بوستان
میها خوریم از لب می فام یاسمین
الحق غنیمتی بود ار کام خوش کنیم
این یک دو هفته بر خوشی کام یاسمین
دام چهار شاخ نهاد است و زین طلسم
یک مرغ دل نمی جهد از دام یاسمین
چون گفت یاسمین که منم لاله را قمع
لاله به عذر گفت منم جام یاسمین
از آب تر و تازه برآمد عجب مدار
گر بر کبود می زند اندام یاسمین
در خاطرم گذشت که ناگه بدین صفت
بزمی شود خرم که برد نام یاسمین
آن بزم کیست بزم خداوند تاج و گاه
سلطان یمین دولت بهرامشاه شاه
ای چهره منقش ما ماهتاب گل
درسایه تو خیمه زده آفتاب گل
برداشت پرده دار طبیعت حجاب باغ
بگشاد نقشبند ریاحین نقاب گل
برجست گل چو باد فسونگر به سحر گفت
بستم به نام نرگس بیدار خواب گل
درد دلست چون به حقیقت نگه کنی
چندان درنگ نی بر چندان شتاب گل
آباد آن دلی که به بستان کنون بود
چندان درنگ نی بر چندان شتاب گل
آتش به آب گرچه نپیوندد ای نگار
پیوسته دار آتش می را به آب گل
جوری که بر گل از رخ خود می کنی مکن
کاخر ز تو بخواهد عدلی جواب گل
آن عدل کیست عدل خداوند تاج و گاه
سلطان یمین دولت بهرامشاه شاه
ای جاه تو به ماه تو پیوسته تاج را
از نور مهر سلسله بسته تاج را
بر آسمان نهاد چو مه پایه تخت را
برآفتاب داد به حق دسته تاج را
تختی بود ثبات تو همواره تخت را
تاجی بود حیات تو پیوسته تاج را
هر شب که چرخ بندد عقد ستارگان
خدمت کند به روی تو یک رسته تاج را
تاج سپهر تا کمر بندگی زند
هم در سرای خوب تو بشکسته تاج را
میران چو باد ملک سلیمان که هر که هست
چون هدهد است یکسره بگسسته تاج را
از تو بلند قدری برفته ملک را
وز تو بزرگ نامی بشکسته تاج را
آن نام کیست نام خداوند تاج و گاه
سلطان یمین دولت بهرامشاه شاه
ای لفظ درفشان تو پیرایه دار تخت
از روز تو خجسته شده روزگار تخت
هم پای مرد ملکی و هم دستیار دین
هم پادشاه تاجی و هم شهریار تخت
رای چو آفتاب تو از روی چون مهت
آورد تحفه گل و بخت از بهار تخت
هر ساعتی که بار دهی اختران چرخ
آرند نور دیده زرین نثار تخت
تخت زرت چو مشرق و ظل خدای گشت
بگذاشت تاج چرخ ز تخت غبار تخت
بود آرزوی تخت جمال مبارکت
ایزد نهاد آرزو اندر کنار تخت
تابنده باد تا که ز جودت گشاده شد
دستی که هست تا به ابد دستیار تخت
آن دست کیست دست خداوند و تاج و گاه
سلطان یمین دولت بهرامشاه شاه
ای جفت آسمان ز جلال تو طاق چتر
نگذشت و مگذراد ز تو اتفاق چتر
مطرح شعاع سعد ز رویت جهان ملک؟
بستان سرای بخت ز رویت رواق چتر
هم مشتری ز صورت تو همنشین تخت
هم زهره از وثاق سعادت وثاق چتر
چون رنگ چتر تو شب معراج دولت است
جز نقره خنگ چرخ نزیبد براق چتر
ای رای تو نموده شب و روز ملک دین
گاه از هلال رایت و گاه از محاق چتر
جوزا ز شرم منطقه بگشاد چون بدید
نام ترا نبشته به زیر نطاق چتر
منت خدای را که به فرت متوجست
فرقی که ایمن است ز بیم فراق چتر
آن فرق کیست فرق خداوند تاج و گاه
سلطان یمین دولت بهرامشاه شاه
شاها ز صفه فلکت بارگاه باد
افزون ترت ز ذره و انجم سپاه باد
شمشیر تو حسود ترا بدسگال بس
اقبال تو مطیع ترا نیکخواه باد
گر حاسدت چو چشمه خورشید مطلع است
چون سایه تنگ بند به زندان چاه باد
از میل صبح دیده سعدش سپید گشت
از نیل شام چهره بختش سیاه باد
ای مطرب تو زهره و ساقیت مشتری
جام تو آفتاب و حریف تو ماه باد
هر در که طبع بنده برآرد ز بحر غیب
پیرایه عروس ثنای تو شاه باد
بر دعویی که نیست چو من در همه جهان
هر بیت از این قصیده به حجت گواه باد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای داده عارض چو گلت رنگ لاله را
با گل فتاده از غم تو جنگ لاله را
هوش مصنوعی: ای آنکه چهره‌ات مانند گل است، رنگ لاله را به تو داده‌اند. به خاطر غم تو، لاله‌ها با یکدیگر در جنگ هستند.
همچون قدح پر آب شده ز آتش هوس
از آرزوی آن دهن تنگ لاله را
هوش مصنوعی: مانند ظرفی پر از آب که به خاطر شعله‌های تمایل و آرزو دچار گرما شده است، به یاد دهان تنگ لاله، احساس می‌کنم.
تا آینه جمال تو در روی لاله داشت
در دل زرشک می نخورد رنگ لاله را
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی تو در آینه‌ی گل لاله نمایان بود، دل زرشک رنگ لاله را نمی‌پذیرفت.
بیداد بین که دور شب و روز می کند
با لعل تنگ بار تو هم تنگ لاله را
هوش مصنوعی: ظلمی را تماشا کن که چگونه شب و روز در حال گذر است و با زیبایی و دشواری‌های زندگی تو را در تنگنا قرار می‌دهد، مانند تنگی گل لاله.
در ده گلاب لعل که عودیست مشکفام
اندر میان مجمر گل رنگ لاله را
هوش مصنوعی: در ده گلاب سرخ که بوی خوش عود به مشام می‌رسد، در وسط آن جا، گل لاله‌ای با رنگ زیبا قرار دارد.
آورد ترک و دیلم گردون ز روم رنگ
تا داد رومی رومی دل رنگ لاله را
هوش مصنوعی: ترک و دیلم از دوردست‌ها با رنگی از روم به گردون آمدند، تا اینکه رومی دلش را رنگ لاله کرد.
خود لاله را چه سنگ ولیکن شکفته باد
بختی که برد ماند از سنگ لاله را
هوش مصنوعی: لاله، که به زیبایی و لطافت خود معروف است، در برابر سنگ‌های سخت مقاومتی ندارد. اما تقدیر و بخت، به لاله این امکان را داده که از زیر آن سنگ‌ها خود را به بیرون کشیده و شکوفا شود.
آن بخت کیست بخت خداوند تاج و گاه
سلطان یمین دولت بهرامشاه شاه
هوش مصنوعی: شانس و بخت کیست که به خداوند و سلطان بهرامشاه، پادشاه قدرت و سلطنت تعلق دارد؟
خیز ای ربوده مهر تو آرام یا سمین
تا عشرتی کنیم به هنگام یاسمین
هوش مصنوعی: به پا خیز، ای کسی که عشق تو دل مرا ربوده، تا در آرامش و زیبایی با هم لحظاتی شاد سپری کنیم، همچنان که در زمان شکفتن یاسمین.
گلها چنیم از رخ گلرنگ بوستان
میها خوریم از لب می فام یاسمین
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی‌های گل‌ها و لذت بردن از زندگی اشاره شده است. گل‌ها را مانند چهره‌هایی زیبا تصور می‌کنیم و از زندگی و شیرینیهای آن، مثل نوشیدن از لب‌های یاسمین، بهره می‌بریم.
الحق غنیمتی بود ار کام خوش کنیم
این یک دو هفته بر خوشی کام یاسمین
هوش مصنوعی: اگر به راستی، این چند روز خوشی را غنیمت شماریم و از زندگی لذت ببریم، این دو هفته می‌تواند برای ما بسیار خوشایند و شیرین باشد.
دام چهار شاخ نهاد است و زین طلسم
یک مرغ دل نمی جهد از دام یاسمین
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از دامی اشاره شده که به شکل چهار شاخ است و جاذبه‌ای دارد، اما با وجود این جاذبه، هیچ پرنده‌ای از آن پرواز نمی‌کند. به نوعی می‌توان گفت که اگرچه ظاهراً شرایط جالب و جذابی وجود دارد، اما در واقع هیچ‌کس توانایی فرار یا رهایی از آن را ندارد. به بیان دیگر، امکانات و زیبایی‌ها در کنار محدودیت‌ها و حبس‌ها قرار گرفته‌اند، و این تضاد احساس ناامیدی را به وجود می‌آورد.
چون گفت یاسمین که منم لاله را قمع
لاله به عذر گفت منم جام یاسمین
هوش مصنوعی: وقتی یاسمین گفت که من گل لاله هستم، لاله در جواب گفت که من هم جام یاسمین هستم.
از آب تر و تازه برآمد عجب مدار
گر بر کبود می زند اندام یاسمین
هوش مصنوعی: دریغ نداشته باش که گل یاسمن از آب و هوای تازه و سرزنده‌ای رشد کرده، حتی اگر به رنگ کبود و آبی باشد.
در خاطرم گذشت که ناگه بدین صفت
بزمی شود خرم که برد نام یاسمین
هوش مصنوعی: به یادم آمد که ناگهان جشن و شادمانی برپا می‌شود و نام یاسمین در آنجا برده می‌شود.
آن بزم کیست بزم خداوند تاج و گاه
سلطان یمین دولت بهرامشاه شاه
هوش مصنوعی: این محفل و جشن متعلق به خداوند است و در آن تاج و تخت و سلطنت به دست پادشاهی چون بهرام‌شاه است.
ای چهره منقش ما ماهتاب گل
درسایه تو خیمه زده آفتاب گل
هوش مصنوعی: ای چهره زیبا و نقش‌دار من، ماه تابان گلی است که در سایه تو، آفتاب گلی را به تماشا نشسته است.
برداشت پرده دار طبیعت حجاب باغ
بگشاد نقشبند ریاحین نقاب گل
هوش مصنوعی: پرده‌دار طبیعت با برداشتن پرده، حجاب باغ را گشود و نقش‌زن ریاحین، نقاب گل را کنار زد.
برجست گل چو باد فسونگر به سحر گفت
بستم به نام نرگس بیدار خواب گل
هوش مصنوعی: گل زیبا و دلربا به نسیم سحری گفت که به نام نرگس بیداری، خواب را در بر بسته‌ام.
درد دلست چون به حقیقت نگه کنی
چندان درنگ نی بر چندان شتاب گل
هوش مصنوعی: زمانی که به عمق افکار و احساسات یک فرد نگاه کنی، می‌بینی که درد و رنج او صرفاً به خاطر شتاب و نگرانی‌های بی‌مورد نیست. در واقع، این مسائل می‌توانند به نشانه‌هایی از زیبایی و عواطف عمیق تبدیل شوند.
آباد آن دلی که به بستان کنون بود
چندان درنگ نی بر چندان شتاب گل
هوش مصنوعی: دل خوش و سرزنده‌ای که در بستان (کوشش و تلاش) به سر می‌برد، نه باید زیاد درنگ کند و نه باید به شتاب و عجله بپردازد.
آتش به آب گرچه نپیوندد ای نگار
پیوسته دار آتش می را به آب گل
هوش مصنوعی: عزیزم، هرچند آتش و آب به هم نمی‌پیوندند، اما همیشه گلابی که از این آتش به دست می‌آید را در آب بریز.
جوری که بر گل از رخ خود می کنی مکن
کاخر ز تو بخواهد عدلی جواب گل
هوش مصنوعی: آن طور که تو با چهره‌ات بر گل رفتار می‌کنی، چنین رفتاری نکن؛ زیرا در نهایت، گلی از تو انتظار پاسخی مناسب خواهد داشت.
آن عدل کیست عدل خداوند تاج و گاه
سلطان یمین دولت بهرامشاه شاه
هوش مصنوعی: این عدل که در اینجا اشاره شده، در واقع بیانگر عدالت و انصاف الهی است که بر دوش سلطان و حکمرانان می‌باشد. اشاره شده است که این عدالت مورد تأکید قرار دارد و بر سر دولت و قدرت سلطانی که بر تخت می‌نشیند، سایه می‌افکند و اهمیت آن را در اداره جامعه و رهبری می‌نمایاند. در حقیقت، این سخن به عظمت و اهمیت عدالت در حکومت و سلطنت پرداخته است.
ای جاه تو به ماه تو پیوسته تاج را
از نور مهر سلسله بسته تاج را
هوش مصنوعی: ای مه تو به زیبایی‌ات مانند ماه درخشان‌تری و تاج تو از نور خورشید آراسته شده است.
بر آسمان نهاد چو مه پایه تخت را
برآفتاب داد به حق دسته تاج را
هوش مصنوعی: او همچون ماه، پایه‌ی تخت را بر آسمان قرار داد و تاج خود را با حق بر آفتاب قرار داد.
تختی بود ثبات تو همواره تخت را
تاجی بود حیات تو پیوسته تاج را
هوش مصنوعی: تختی که همیشه ثابت است، به نشانه استقامت و دوام توست و تاجی که بر روی آن قرار دارد، نمایانگر حیات و زندگی مداوم تو است.
هر شب که چرخ بندد عقد ستارگان
خدمت کند به روی تو یک رسته تاج را
هوش مصنوعی: هر شب که افلاک به حرکت درآید، ستارگان برای تو مانند تاجی درخشان می‌شوند و به تو خدمت می‌کنند.
تاج سپهر تا کمر بندگی زند
هم در سرای خوب تو بشکسته تاج را
هوش مصنوعی: تاج آسمان تا حدود کمر، به نشان خدمت و بندگی در برابر تو فرود آمده، حتی در خانه‌ی زیبایت این تاج شکسته شده است.
میران چو باد ملک سلیمان که هر که هست
چون هدهد است یکسره بگسسته تاج را
هوش مصنوعی: حاکمان مانند باد سرزمین سلیمان هستند؛ هر کس که هست، مانند هدهد است و تاج را کاملاً از دست می‌دهد.
از تو بلند قدری برفته ملک را
وز تو بزرگ نامی بشکسته تاج را
هوش مصنوعی: از تو، مقام و جایگاه سلطنتی و قدرت بالایی برپا شده است و به خاطر تو، نام و شهرتی که تاج و تخت را زینت می‌دهد، از بین رفته است.
آن نام کیست نام خداوند تاج و گاه
سلطان یمین دولت بهرامشاه شاه
هوش مصنوعی: کیست آن کسی که نامش خداوند است، کسی که تاج و تخت سلطنت بهرامشاه، پادشاه یمن را در دست دارد؟
ای لفظ درفشان تو پیرایه دار تخت
از روز تو خجسته شده روزگار تخت
هوش مصنوعی: ای واژه‌ای که درخشان و زیبا هستی، تو زینت بخش تخت سلطنتی هستی و به برکت وجود تو، این روزگار برای تخت سلطنت خوش‌یمن و خوش‌حال کننده شده است.
هم پای مرد ملکی و هم دستیار دین
هم پادشاه تاجی و هم شهریار تخت
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که فردی هم در زمینه‌های معنوی و الهی پیشتاز است و هم در امور دنیوی و سیاسی قدرت دارد. او هم مشغول خدمت به دین است و هم در مقام پادشاهی فرمانروایی می‌کند، به عبارت دیگر، این شخص هم در زندگی روحانی و هم در زندگی اجتماعی و سیاسی تاثیرگذار و توانمند است.
رای چو آفتاب تو از روی چون مهت
آورد تحفه گل و بخت از بهار تخت
هوش مصنوعی: رای تو همچون خورشید است که با زیبایی‌ات هدیه‌ای از گل و خوشبختی بهار را به ارمغان می‌آورد.
هر ساعتی که بار دهی اختران چرخ
آرند نور دیده زرین نثار تخت
هوش مصنوعی: هر زمان که تو سنگینی را بر دوش می‌کشی، ستاره‌ها بر افرازند، و نوری مانند طلا بر تخت تو می‌پاشند.
تخت زرت چو مشرق و ظل خدای گشت
بگذاشت تاج چرخ ز تخت غبار تخت
هوش مصنوعی: وقتی که تخت و جایگاه زرتشت مانند صبحگاه روشن و نورانی شد و سایه‌ای از خداوند بر آن افتاد، تاجی که سمبل سلطنت و فرمانروایی بود، از تخت به دور پرواز کرد و گرد و غبار آن تخت را ترک کرد.
بود آرزوی تخت جمال مبارکت
ایزد نهاد آرزو اندر کنار تخت
هوش مصنوعی: آرزو داشتم که زیبایی و شکوه تو، مانند تختی با ارزش و بلندمرتبه، در کنار خودم قرار گیرد.
تابنده باد تا که ز جودت گشاده شد
دستی که هست تا به ابد دستیار تخت
هوش مصنوعی: باد فرخنده بوزد تا دستی که به واسطه ی generosity تو گشوده شده، همیشه حامی و پشتیبان تخت باقی بماند.
آن دست کیست دست خداوند و تاج و گاه
سلطان یمین دولت بهرامشاه شاه
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به دستی که نماد قدرت و سلطنت است، که به خداوند و همچنین به سلطانی مانند بهرامشاه نسبت داده می‌شود. این دست، نشان‌دهنده قدرت و جایگاه خاصی در حکومت و سلطنت است.
ای جفت آسمان ز جلال تو طاق چتر
نگذشت و مگذراد ز تو اتفاق چتر
هوش مصنوعی: ای جفت آسمان، به خاطر بزرگی و شکوه تو، هیچ چتری نمی‌تواند بر فراز بگذرد و از تو جدا شود.
مطرح شعاع سعد ز رویت جهان ملک؟
بستان سرای بخت ز رویت رواق چتر
هوش مصنوعی: آیا پرتو خوشبختی از چهره تو در سراسر جهان نمایان می‌شود؟ باغ سعادت با زیبایی تو به مانند سرپناهی آرام است.
هم مشتری ز صورت تو همنشین تخت
هم زهره از وثاق سعادت وثاق چتر
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت فردی اشاره دارد که همگان به او توجه دارند و بسیاری از افراد به خاطر چهره‌اش به او نزدیک می‌شوند، مانند قیمت‌گذاری یک کالای ارزشمند. همچنین، او به خاطر ویژگی‌های والای خود و خوش‌بختی‌اش مانند خورشید در آسمان درخشان است که به همه جا روشنایی می‌بخشد. به طور کلی، به جهانی غنی و پر از زیبایی‌های انسانی اشاره شده است.
چون رنگ چتر تو شب معراج دولت است
جز نقره خنگ چرخ نزیبد براق چتر
هوش مصنوعی: وقتی که رنگ چتر تو در شب معراج، نماد ترقی و موفقیت است، تنها نقره‌ای خام و بی‌فایده از آسمان به آن نمی‌خورد.
ای رای تو نموده شب و روز ملک دین
گاه از هلال رایت و گاه از محاق چتر
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف قدرت و تأثیر افکار و اراده‌ی تو در اداره‌ی دین و اداره‌ی امور آن اشاره دارد. قدرت تو مانند چراغی در شب و روز، کشوری را که تحت هدایت توست روشن می‌کند. گاهی نور تو مانند هلال ماه نمایان است و گاهی به نظر می‌رسد که در سایه و محاق قرار دارد. این تغییرات نشان‌دهنده‌ی فراز و نشیب‌های قدرت و نفوذ تو در این مسیر است.
جوزا ز شرم منطقه بگشاد چون بدید
نام ترا نبشته به زیر نطاق چتر
هوش مصنوعی: جوزا، که به خاطر شرم و حیای خود در جایی پنهان شده بود، هنگامی که نام تو را زیر سایه چتر دید، شرم را کنار گذاشت و خود را نمایان کرد.
منت خدای را که به فرت متوجست
فرقی که ایمن است ز بیم فراق چتر
هوش مصنوعی: شکر گزاری به درگاه خداوند که به لطف او، از غم جدایی در امانم.
آن فرق کیست فرق خداوند تاج و گاه
سلطان یمین دولت بهرامشاه شاه
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چه تفاوتی وجود دارد بین خداوند و پادشاهی که تاج و تخت دارد و در موقعیت قدرت قرار دارد. در واقع، به نوعی از عظمت و شکوه خداوند و همچنین مقام پادشاهان اشاره دارد.
شاها ز صفه فلکت بارگاه باد
افزون ترت ز ذره و انجم سپاه باد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، از مرتفع‌ترین جایگاه آسمانی، تو باد را به اندازه‌ٔ زیادی در اختیار داری و برتری تو از گرد و غبار و ستاره‌ها بیشتر است.
شمشیر تو حسود ترا بدسگال بس
اقبال تو مطیع ترا نیکخواه باد
هوش مصنوعی: شمشیر تو از حسادت دیگران می‌خورد و بدخواهی آنها، اما خوش‌بختی‌ات مطیع توست و امیدوارم که همیشه در کنار تو باشد.
گر حاسدت چو چشمه خورشید مطلع است
چون سایه تنگ بند به زندان چاه باد
هوش مصنوعی: اگر حسادت تو مانند چشمه‌ای باشد که نور خورشید را به خود راه می‌دهد، پس مانند سایه‌ای تنگ، محدود و بسته خواهی شد و در دنیای تاریکی و نامیدی گرفتار خواهی ماند.
از میل صبح دیده سعدش سپید گشت
از نیل شام چهره بختش سیاه باد
هوش مصنوعی: چشمان سعد به خاطر آرزوی صبح روشن شد، اما چهره‌ی بختش به دلیل غم شام تاریک ماند.
ای مطرب تو زهره و ساقیت مشتری
جام تو آفتاب و حریف تو ماه باد
هوش مصنوعی: ای نوازنده، تو همچون زهره هستی و ساقی‌ات به سهمی از مشتری می‌ماند. جام تو همانند آفتاب درخشان و هم‌نشین تو نظیر ماه است.
هر در که طبع بنده برآرد ز بحر غیب
پیرایه عروس ثنای تو شاه باد
هوش مصنوعی: هر خط و شعری که از دل بنده به وجود می‌آید، از دنیای پنهان و غیبی الهام گرفته شده است و مانند زینت عروسی برای ستایش تو، ای پادشاه، تزیین شده است.
بر دعویی که نیست چو من در همه جهان
هر بیت از این قصیده به حجت گواه باد
هوش مصنوعی: در میان تمام انسان‌ها، هیچ کس به اندازه من در این جهان مدعی نیست. هر یک از این ابیات به عنوان شاهد و دلیل بر این ادعا خواهد بود.