شمارهٔ ۱۳
یارب این مائیم و این صدر رفیع مصطفاست
یارب این مائیم و این فرق عزیز مجتباست
یارب این مائیم و این روی زمین یثرب است
کاسمان را هفت پشت از رشک یک رویش دوتاست
خوابگاه مصطفی و کعبه مان از پیش و پس
بارگاه و منبر حنانه مان از چپ و راست
یارب این راحت که ما دیدیم در دوران که دید
یارب این دولت که ماداریم درعالم کراست
یارب این روضه است و این گلهای رنگین زان اوست
یارب این مائیم و این دلهای سنگین زان ماست
در دل سنگ آب و آتش زین سبب رقاص گشت
ای دل ار سنگی پس آخر آتش و آبت کجاست
سرفراز ای مردم دیده کزین هر ذره ای
سرمه از خاک کف پای نبی الانبیاست
سلموا یاقوم بل صلوا علی الصدر الامین
مصطفی ما جاء الا رحمة للعالمین
منت ایزد را بدین گردون اعلا آمدیم
منت ایزد را بدین درگاه والا آمدیم
اشکباران با دل پرآتش و چشم پرآب
همچو ابر تیره از پستی به بالا آمدیم
لب به مدحت برگشاده چون عطارد تاختیم
جان به خدمت بر میان بسته چو جوزا آمدیم
مه بسی بینیم چون بر اوج گردون برشویم
در بسی چینیم چون در قعر دریا آمدیم
از رخ جوزا گل افشانها کند روح الامین
بر سر ما چون در این روضه تماشا آمدیم
حاجب لوانهم جاؤک ما را بار داد
تا نپنداری که بی دستوری اینجا آمدیم
ذره ای بودیم زیر سایه ای پنهان شده
آفتاب دین چو برما تافت پیدا آمدیم
سلموا یاقوم بل صلواعلی الصدر الامین
مصطفی ماجاء الا رحمة للعالمین
ای که هرگز هیچ ملت چون تو پیغمبر نیافت
هیچ دین در دور عالم چون تو دین پرور نیافت
جبرئیل آن پیک حضرت با هزاران پر نور
سایه گرد براقت را بوهم اندر نیافت
آسمان کو بر در رحمت معلق حلقه ایست
همچو کرسی عرش را جز حلقه بر در نیافت
هر که از خاک کف پای تو تاج سر نساخت
دست چون بر کرد تا دستار جوید سرنیافت
خصمت از بهر جراحتهای هفت اندام خویش
گرچه اندر هفت دوزخ جست خاکستر نیافت
جان شیرین داد و از تلخی جان کندن نرست
شور بختی کز نمکدان لبت شکر نیافت
هر که تخم حاجتی درکشت امیدی فکند
بی درودت هیچ ندرود وز کشته خود برنیافت
سلموا یاقوم بل صلواعلی الصدر الامین
مصطفی ماجاء الا رحمة للعالمین
ای دل پر درد تو مهمان سرای جبرئیل
جز چنان دل کی تواند بود جای جبرئیل
آشیان طوطی نطقت برون آسمان
گلستان بلبل نعتت و رأی جبرئیل
آنچه تو بی جبرئیل از راز گفتی با خدای
کس نداند هم تو دانی و خدای جبرئیل
گرچه طاوس ملایک جبرئیل آمد ولیک
هست دیدار همایونت همای جبرئیل
خوب نبود پای طاوسی ز خاک در گهت
چو سر هدهد متوج گشت پای جبرئیل
چون فرود آمد که بود او جبرئیل مصطفی
چون تو پذرفتی که بود آن مصطفای جبرئیل
وحی اگر چه منقطع شد لیک هرساعت فتد
در خم گردون ندای این صدای جبرئیل
سلموا یاقوم بل صلواعلی الصدر الامین
مصطفی ماجاء الا رحمة للعالمین
ای گزیده سالکان گرم رو راه ترا
سرکشان گردن نهاده ریقه جاه ترا
هر سحرگه گنبد آیینه گون برداشته
صد هزاران صیقل پر نور یک آه ترا
آفتاب از کلک زرین بر رخ سیمین ماه
فتح نامه ساخته نصرمن الله ترا
روی مه بشکافتی این بود جرمت والسلام
کان سگان بشکافتند آن روی چون ماه ترا
چون مه نخشب سوی چاه آمدی هر نیم روز
چشمه خورشید اگر دریافتی جاه ترا
غرفهای خلد دهلیزی است ایوان ترا
حلقهای چرخ زنجیریست درگاه ترا
شهپر سیمرغ مشرق باز نگشاید ز هم
تا خروس این حرف ناموزد نکو خواه ترا
سلموا یاقوم بل صلواعلی روح الامین
مصطفی ماجاء الا رحمة للعالمین
ابر رحمت مهتر ازان دست چون جیحون فرست
تشنگان را شربتی گر ممکن است اکنون فرست
گر گشائی چشمه ای زان چشمه پر نم گشا
ور فرستی نافه ای زان نافه پر خون فرست
قصه این خاکبازان را بخواندستی براز
چو پسندیدی به نزد ایزد بیچون فرست
هر دعا کین جمع کرد و هر ثنا کین بنده گفت
بر زمین مگذار و یک یک را سوی گردون فرست
لاف فرزندی نیارم زد درین خضرت ولیک
خدمتی کردم ز حضرت خلعتی بیرون فرست
سیم و زر قدری ندارد نیستم دربند آن
از قبول خویش زنجیری بدین مجنون فرست
یا رسول الله سزاواری که گویم: ای خدا
بر رسول الله درود از هر چه هست افزون فرست
سلموا یاقوم بل صلواعلی روح الامین
مصطفی ماجاء الا رحمة للعالمین
ای دل پر درد وقت آمد بیا درمان بخواه
بایدت صد گنج شادی یک غم ایمان بخواه
هرزمانی گوئی که شد کشت امیدم سخت خشک
ابر رحمت هست بر سر هین بیا باران بخواه
گر همی خواهی ز دست نفس اماره خلاص
هیچ عذری نیست و هم عدلست و هم سلطان بخواه
یا رسول الله حدیث بندگان با حق بگوی
یا ولی الله گناه امت از یزدان بخواه
یا نبی الله به رحمت حجت ایشان بپرس
یا صفی الله به فرصت حاجت ایشان بخواه
یا حبیب الله تو شکر این گرانباران بگوی
یا امین الله تو عذر این گنه کاران بخواه
ما سر رشته صلاح خویشتن گم کرده ایم
هر چه می باید تو دانی و توانی آن بخواه
شمارهٔ ۱۲ - درمدح همو گوید: دست دل پای یار می گیردشمارهٔ ۱۴ - در مدح بهرام شاه گوید: ای داده عارض چو گلت رنگ لاله را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یارب این مائیم و این صدر رفیع مصطفاست
یارب این مائیم و این فرق عزیز مجتباست
هوش مصنوعی: خداوندا، این ما هستیم و این جایگاه بلند پیغمبر است. ای کاش این ما هستیم و این سر مقدس امام حسن است.
یارب این مائیم و این روی زمین یثرب است
کاسمان را هفت پشت از رشک یک رویش دوتاست
هوش مصنوعی: ای کاش ما اینجا در سرزمین یثرب هستیم، در حالی که آسمان ما حسادت میکند به زیبایی یک چهره که دو برابر میشود.
خوابگاه مصطفی و کعبه مان از پیش و پس
بارگاه و منبر حنانه مان از چپ و راست
هوش مصنوعی: از خوابگاه پیامبر و کعبه، یادوارههایی برای ما باقی مانده است. همچنین از دو طرف این یادوارهها، بارگاه و منبر حنانه نیز وجود دارد که به ما اهمیت این مکانها را نشان میدهد.
یارب این راحت که ما دیدیم در دوران که دید
یارب این دولت که ماداریم درعالم کراست
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، این آرامشی که ما در این دوران تجربه کردیم، چه نعمت بزرگی است. این مقام و جایگاهی که در این عالم داریم، حقیقتاً برکت و لطف توست.
یارب این روضه است و این گلهای رنگین زان اوست
یارب این مائیم و این دلهای سنگین زان ماست
هوش مصنوعی: پروردگارا، اینجا باغی است سرسبز و پر از گلهای زیبا که از اوست. ما هم در اینجا هستیم و دلهای سنگینی داریم که متعلق به خودمان است.
در دل سنگ آب و آتش زین سبب رقاص گشت
ای دل ار سنگی پس آخر آتش و آبت کجاست
هوش مصنوعی: دل تو مانند سنگ است که درونش آتش و آب نهفته است. پس چرا همچنان بیحرکت میمانی؟ اگر به حقیقت نگری، باید بدانی که آتش و آب در دل تو وجود دارند.
سرفراز ای مردم دیده کزین هر ذره ای
سرمه از خاک کف پای نبی الانبیاست
هوش مصنوعی: ای مردم سرفراز، بدانید که از هر ذرهای از خاک پای نبی، سرمهای ارزشمند به دست میآید.
سلموا یاقوم بل صلوا علی الصدر الامین
مصطفی ما جاء الا رحمة للعالمین
هوش مصنوعی: ای مردم، سلام بر شما. اما بیایید بر صدر امین، محمد، درود بفرستیم؛ چرا که او جز رحمت برای جهانیان نیامده است.
منت ایزد را بدین گردون اعلا آمدیم
منت ایزد را بدین درگاه والا آمدیم
هوش مصنوعی: ما برای سپاسگزاری از خداوند به این آسمان بلند آمدیم و برای قدردانی از او به این درگاه بزرگ قدم گذاشتیم.
اشکباران با دل پرآتش و چشم پرآب
همچو ابر تیره از پستی به بالا آمدیم
هوش مصنوعی: با دل پر از احساس و چشمانی پر از اشک، مانند ابرهای تیره از پایین به بالا آمدیم.
لب به مدحت برگشاده چون عطارد تاختیم
جان به خدمت بر میان بسته چو جوزا آمدیم
هوش مصنوعی: زبان به ستایش تو گشودهایم مانند عطارد که به سرعت حرکت میکند. جان را به خدمت تو سپردهایم و همچون دو ستاره جوزا، به پیش تو آمدهایم.
مه بسی بینیم چون بر اوج گردون برشویم
در بسی چینیم چون در قعر دریا آمدیم
هوش مصنوعی: وقتی به اوج آسمان میرسیم، شاهد زیباییهای زیادی هستیم، و وقتی به عمق دریا فرو میرویم، تجربههای متفاوتی را میچشیم.
از رخ جوزا گل افشانها کند روح الامین
بر سر ما چون در این روضه تماشا آمدیم
هوش مصنوعی: فرشتهای از آسمان بر سر ما گلها را پاشید، زیرا ما به این باغ زیبایی آمدیم و آن را تماشا کردیم.
حاجب لوانهم جاؤک ما را بار داد
تا نپنداری که بی دستوری اینجا آمدیم
هوش مصنوعی: وقتی فرستادگان به سوی تو آمدند، آنها باری را بر دوش ما گذاشتند تا فکر نکنی که بدون اجازه و دستور تو اینجا آمدهایم.
ذره ای بودیم زیر سایه ای پنهان شده
آفتاب دین چو برما تافت پیدا آمدیم
هوش مصنوعی: ما در ابتدا همچون ذرهای کوچک و نادیده بودیم که زیر سایهای بزرگ پنهان شده بودیم. اما زمانی که نور حقیقت و آموزههای دین بر ما تابید، شناخته و مشخص شدیم.
سلموا یاقوم بل صلواعلی الصدر الامین
مصطفی ماجاء الا رحمة للعالمین
هوش مصنوعی: ای مردم! سلام بر شما، بلکه بر محمد، آن پیامبر راستین و امانتدار درود بفرستید. او بهجز رحمت برای جهانیان نیامده است.
ای که هرگز هیچ ملت چون تو پیغمبر نیافت
هیچ دین در دور عالم چون تو دین پرور نیافت
هوش مصنوعی: ای کسی که هیچ قوم و ملتی مانند تو پیامبری نیافته و هیچ دینی در سراسر دنیا مانند دین تو پرورش نیافته است.
جبرئیل آن پیک حضرت با هزاران پر نور
سایه گرد براقت را بوهم اندر نیافت
هوش مصنوعی: جبرئیل، فرشته پیامآور حضرت، با هزاران پر درخشان، نتوانست سایه تو را ببیند و درک کند.
آسمان کو بر در رحمت معلق حلقه ایست
همچو کرسی عرش را جز حلقه بر در نیافت
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف یک دایره الهی و آسمانی پرداخته شده است که در بالای در رحمت قرار دارد. این حلقه به نوعی نشانهای از عرش الهی است و هیچ چیز دیگری نمیتواند به جز این حلقه در واقعیت معنوی آن بایستد. به بیان دیگر، این تصویر برای نشان دادن مقامی بالا و خاص در ارتباط با رحمت الهی و عرش به کار رفته است.
هر که از خاک کف پای تو تاج سر نساخت
دست چون بر کرد تا دستار جوید سرنیافت
هوش مصنوعی: هرکس که برای تو ارزش و مقام قائل نشود، وقتی که دستش را برای طلب مقام و قدرت بلند کند، به چیزی نخواهد رسید.
خصمت از بهر جراحتهای هفت اندام خویش
گرچه اندر هفت دوزخ جست خاکستر نیافت
هوش مصنوعی: دشمن تو به خاطر زخمهایی که بر هفت عضو بدنش دارد، اگرچه در هفت دوزخ هم بگردد، خاکستر نخواهد یافت.
جان شیرین داد و از تلخی جان کندن نرست
شور بختی کز نمکدان لبت شکر نیافت
هوش مصنوعی: زندگیام را با همه تلخیها و دردهایی که داشته است سپری کردم، اما نتوانستم از بخت بد خود فرار کنم، بختی که به جای شکر و خوشی، از لبانت تنها تلخی و غم را میچشید.
هر که تخم حاجتی درکشت امیدی فکند
بی درودت هیچ ندرود وز کشته خود برنیافت
هوش مصنوعی: هر کسی که در دل خود امیدی را برای برآورده شدن یک خواسته میکارد، بدون دعای تو هیچ چیزی به دست نخواهد آورد و از محصولی که کاشته، چیزی به دست نمیآورد.
سلموا یاقوم بل صلواعلی الصدر الامین
مصطفی ماجاء الا رحمة للعالمین
هوش مصنوعی: ای قوم، سلام کنید و بر سینهی مطمئن مصطفی (ص) درود بفرستید، زیرا او جز به عنوان رحمت برای جهانیان نیامده است.
ای دل پر درد تو مهمان سرای جبرئیل
جز چنان دل کی تواند بود جای جبرئیل
هوش مصنوعی: ای دل پر درد، تو در خانه جبرئیل مهمانی، و جز دلهایی چون تو، هیچ دل دیگری نمیتواند در جایگاه جبرئیل قرار گیرد.
آشیان طوطی نطقت برون آسمان
گلستان بلبل نعتت و رأی جبرئیل
هوش مصنوعی: آشیانهی طوطی سخن تو در بالای آسمان است و گلستان بلبل به وصف تو مشغول است، همچنین نظر جبرئیل نیز به تو معطوف است.
آنچه تو بی جبرئیل از راز گفتی با خدای
کس نداند هم تو دانی و خدای جبرئیل
هوش مصنوعی: آنچه تو بدون واسطه جبرئیل از اسرار الهی با خدا گفتی، هیچکس جز تو و خدایی که جبرئیل را خلق کرده، نمیداند.
گرچه طاوس ملایک جبرئیل آمد ولیک
هست دیدار همایونت همای جبرئیل
هوش مصنوعی: اگرچه جبرئیل همانند طاووس فرشتگان به جلوهگری آمده، اما دیدن تو به مراتب از زیبایی و بزرگی او بیشتر است.
خوب نبود پای طاوسی ز خاک در گهت
چو سر هدهد متوج گشت پای جبرئیل
هوش مصنوعی: بهتر است که پای طاووس به خاک تو نرسد، چون سر هدهد وقتی به تو توجه کرد، پای جبرئیل هم نخواهد توانست به تو نزدیک شود.
چون فرود آمد که بود او جبرئیل مصطفی
چون تو پذرفتی که بود آن مصطفای جبرئیل
هوش مصنوعی: وقتی جبرئیل فرود آمد، چه کسی او را میشناخت؟ تو که مصطفی را پذیرفتهای، میدانی آن مصطفای جبرئیل کیست.
وحی اگر چه منقطع شد لیک هرساعت فتد
در خم گردون ندای این صدای جبرئیل
هوش مصنوعی: وحی ممکن است قطع شده باشد، اما در هر لحظه صدای جبرئیل از آسمان به گوش میرسد.
سلموا یاقوم بل صلواعلی الصدر الامین
مصطفی ماجاء الا رحمة للعالمین
هوش مصنوعی: ای مردم، سلام کنید و بر صدر امین، مصطفی (ص)، درود بفرستید. او تنها به عنوان رحمت برای تمامی جهانیان آمده است.
ای گزیده سالکان گرم رو راه ترا
سرکشان گردن نهاده ریقه جاه ترا
هوش مصنوعی: ای برگزیده و راهنما، کسانی که در مسیر تو هستند، سر به زیر و متواضعانه در مقابل مقام و منزلت تو ایستادهاند.
هر سحرگه گنبد آیینه گون برداشته
صد هزاران صیقل پر نور یک آه ترا
هوش مصنوعی: هر صبح، گنبدی شفاف و درخشان از آسمان برمیخیزد و هزاران بلور درخشان را به نمایش میگذارد که توجه تو را جلب میکند.
آفتاب از کلک زرین بر رخ سیمین ماه
فتح نامه ساخته نصرمن الله ترا
هوش مصنوعی: خورشید از قلم طلایی خود، پیروزینامهای بر چهره نقرهای ماه نوشته است که نشان از نصرت و پیروزی تو دارد.
روی مه بشکافتی این بود جرمت والسلام
کان سگان بشکافتند آن روی چون ماه ترا
هوش مصنوعی: تو با زیباییات دل مرا به آتش کشیدی و این همان گناهی است که انجام دادی. حالا مانند سگان که بر روی ماه خیره میشوند، چشمهایی به تو دوختهام.
چون مه نخشب سوی چاه آمدی هر نیم روز
چشمه خورشید اگر دریافتی جاه ترا
هوش مصنوعی: وقتی مثل ماه زیبا به سمت چاه آمدی، هر روز اگر زیبایی خورشید را درک کردی، مقام و منزلت تو را میفهمم.
غرفهای خلد دهلیزی است ایوان ترا
حلقهای چرخ زنجیریست درگاه ترا
هوش مصنوعی: بهشت مانند اتاقی است که دهلیز شما به آن راه دارد و ورودی شما مانند حلقهای از زنجیر است.
شهپر سیمرغ مشرق باز نگشاید ز هم
تا خروس این حرف ناموزد نکو خواه ترا
هوش مصنوعی: پرواز سیمرغ از سمت مشرق در زمانی آغاز میشود که خروس این نوید خوش را به زبان آورد. همیشه در انتظار زمان مناسب و نیکو باش.
سلموا یاقوم بل صلواعلی روح الامین
مصطفی ماجاء الا رحمة للعالمین
هوش مصنوعی: ای مردم، سلام بر شما! ولی بهتر است که بر روح بزرگ پیامبر مصطفی درود فرستید؛ او هیچ چیز جز رحمت برای جهانیان به همراه نیاورده است.
ابر رحمت مهتر ازان دست چون جیحون فرست
تشنگان را شربتی گر ممکن است اکنون فرست
هوش مصنوعی: ابرهای رحمت، که از دست خداوند میبارند، بهتر از آنند. مانند جیحون، این باران را برای تشنگان روانه کن تا اگر ممکن است، هماکنون جرعهای از آن را بفرستی.
گر گشائی چشمه ای زان چشمه پر نم گشا
ور فرستی نافه ای زان نافه پر خون فرست
هوش مصنوعی: اگر چشمی از آن چشمه پرنَما بگشایی، پر از نم و آب خواهد شد. و اگر ابری از آن نافه، پر از خون بریزی، آن نیز خونین خواهد گشت.
قصه این خاکبازان را بخواندستی براز
چو پسندیدی به نزد ایزد بیچون فرست
هوش مصنوعی: این خاکبازان داستانی دارند که خوب است بخوانی. چون وقتی این داستان را پسندیدی، به درگاه خدایی بیهمتا فرستاده شدی.
هر دعا کین جمع کرد و هر ثنا کین بنده گفت
بر زمین مگذار و یک یک را سوی گردون فرست
هوش مصنوعی: هر دعایی که این بنده به زبان آورد و هر ستایشی که کرد، بر زمین نماند، بلکه باید هر یک را به سوی آسمان ارسال کرد.
لاف فرزندی نیارم زد درین خضرت ولیک
خدمتی کردم ز حضرت خلعتی بیرون فرست
هوش مصنوعی: من به هیچعنوان نمیخواهم از فرزندی خودم در این مقام سخن بگویم، اما به هر حال خدمتی انجام دادم و برای من لباسی از جانب آن مقام فرستاده شده است.
سیم و زر قدری ندارد نیستم دربند آن
از قبول خویش زنجیری بدین مجنون فرست
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر بیان میکند که طلا و نقره ارزش چندانی ندارند و او به آنها وابسته نیست. او از قبول چیزهایی که او را محدود میکنند، پرهیز دارد و برمیخواهد زنجیری که او را به یک عاشق دیوانه تبدیل کرده، دور کند.
یا رسول الله سزاواری که گویم: ای خدا
بر رسول الله درود از هر چه هست افزون فرست
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، شایسته است که بگویم: ای خدا، بر پیامبر خود از هر چیزی که هست، درود و سلام فرست.
سلموا یاقوم بل صلواعلی روح الامین
مصطفی ماجاء الا رحمة للعالمین
هوش مصنوعی: ای قوم، سلام بر شما! اما بهتر است بر روح امین، پیامبر مصطفی، درود بفرستید، زیرا او نیامده جز به عنوان رحمت برای جهانیان.
ای دل پر درد وقت آمد بیا درمان بخواه
بایدت صد گنج شادی یک غم ایمان بخواه
هوش مصنوعی: ای دلِ پُر از درد، زمان آن رسیده که برای درمان خود درخواست کنی. برای تو لازم است که صد گنج از شادی به دست آوری، اما یک غم برای ایمان خود هم طلب کن.
هرزمانی گوئی که شد کشت امیدم سخت خشک
ابر رحمت هست بر سر هین بیا باران بخواه
هوش مصنوعی: هر وقت احساس کردی که امیدهایت خشک شده و دیگر خبری از بارش رحمت نیست، بدان که هنوز زمان مناسبی برای درخواست برکت و باران وجود دارد. پس بیا و دعای باران را به زبان بیاور.
گر همی خواهی ز دست نفس اماره خلاص
هیچ عذری نیست و هم عدلست و هم سلطان بخواه
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از دست نفس اماره رهایی یابی، هیچ عذر و بهانهای وجود ندارد و این خواسته هم عادلانه است و هم قدرتمند.
یا رسول الله حدیث بندگان با حق بگوی
یا ولی الله گناه امت از یزدان بخواه
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، سخن بندگان را با خداوند در میان بگذار و ای ولی خدا، از پروردگار برای گناهان امت عذرخواهی کن.
یا نبی الله به رحمت حجت ایشان بپرس
یا صفی الله به فرصت حاجت ایشان بخواه
هوش مصنوعی: ای پیغمبر خدا، از رحمت خدا به حوائج و نیازهای خود بپرس یا ای خالص و پاک خدا، از فرصت زندگی برای برآورده شدن خواستههای آنها درخواست کن.
یا حبیب الله تو شکر این گرانباران بگوی
یا امین الله تو عذر این گنه کاران بخواه
هوش مصنوعی: ای دوست خدا، از بارانهای رحمت سپاسگزاری کن و ای نماینده خدا، از این گنهکاران عذرخواهی کن.
ما سر رشته صلاح خویشتن گم کرده ایم
هر چه می باید تو دانی و توانی آن بخواه
هوش مصنوعی: ما در یافتن راه درست زندگی خود دچار سردرگمی شدهایم. هر چیزی که باید بدانیم و توانایی انجامش را داریم، فقط تو میدانی و از تو انتظار داریم که آن را بخواهی.