گنجور

شمارهٔ ۱۰ - در ترجیع بند در مدح مجدالملک گوید

ای جهان از عکس تو گلگون شده
چون بهارت حسن روزافزون شده
در هوای آفتاب روی تو
آسمان از دائره بیرون شده
بی تو ای دیوانه رویت پری
مردم چشم مرا دل خون شده
تا مگر پی کور گردد چشم بد
چشم نیکوی تو در افسون شده
دل فرو شد در زمین از سهم تو
زانکه بود از گنج غم قارون شده
زلف تو کان هست دل را پای بند
بوده در دست من دل خون شده
گلبن حسنی که بادا نوبهار
بر تو ای مخدوم من میمون شده
صاحب صاحب نسب مخدوم من
عمده دولت قوام الدین حسن
دل که با زلف تو حالی می کند
جان ما را بدسگالی می کند
جان چو دل از تو نخواهد رست لیک
شوخیی دان آنکه حالی می کند
سایه تو دید خورشید و هنوز
دعوی صاحب جمالی می کند
کرد خالت حال من همرنگ خویش
از چه رو این لاابالی می کند
خال تو در قصد جان من شده
جان من بی قصد خالی می کند
نقش روی چون نگارت بر دلم
دست عشق لایزالی می کند
عشق ما را تا ابد باقی ذکر
سایه شمس المعالی می کند
صاحب صاحب نسب مخدوم من
عمده دولت قوام الدین حسن
سروری کو را سعادت بنده گشت
روز ملک از طاعتش فرخنده گشت
عهد عدل ز رحمت او تازه شد
جان شکر از نعمت او زنده گشت
دولت او دوست را انصاف داد
لاجرم اینک چنین پاینده گشت
روی لعل جان عیارش بین که هست
نقد این پیروزه گردنده گشت
کام چون خوش کرد چرخ از حاسدش
صبح صادق را دهن پر خنده گشت
خواست بد خواهش مرادی کان مباد
خواست عادت کرد تا خواهنده گشت
من که سلطان سخن گشتم به حق
دولتش بین خواجه من بنده گشت
صاحب صاحب نسب مخدوم من
عمده دولت قوام الدین حسن
ای صلا در داده جود عام تو
ابر دریا غرقه انعام تو
چشمهای آسمان خوش شنو
گوش های گشته بر پیغام تو
کیست حاسد دوستکام از سعی تو
بی زبان باد ار نجوید کام تو
دل که از مهر تو دارم عاریت
بس گرانبار است زیر نام تو
عقد سیار است غیب اندر شبی
بسته ام برگردن ایام تو
جز چو من سیمرغ که تواند فکند
این چنین یک دانه اندر دام تو
حرز دولت گر کسی خواهد ز بخت
گرم برخواند خطاب نام تو
صاحب صاحب نسبت مخدوم من
بنده دولت قوام الدین حسن
تاج روز از رای تو پر نور باد
طاق چرخ از قدر تو معمور باد
ظل ملک از یمن تو ممدود گشت
کاردین بر رأی تو مقصور باد
منزل تو شاهراه مردمیست
مرکز تو جلوه گاه حور باد
گرچه آن منشور من مسطور ماند
این سخن در حق تو منشور باد
سال و مه عمر تو و شاهان تو
همچو این نوروز روز سور باد
روز نیک حاسدت چون چشم بد
چشم بد از روزگارت دور باد
حق نعمتهات کان نتوان گذارد
گر بنگذارد حسن معذور باد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جهان از عکس تو گلگون شده
چون بهارت حسن روزافزون شده
هوش مصنوعی: ای جهان، به خاطر زیبایی‌های تو، گلی‌تر و زیباتر شده‌ای، زیرا زیبایی‌ات هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود.
در هوای آفتاب روی تو
آسمان از دائره بیرون شده
هوش مصنوعی: در زیر نور آفتاب چهره تو، آسمان از دایره خود خارج شده است.
بی تو ای دیوانه رویت پری
مردم چشم مرا دل خون شده
هوش مصنوعی: بی تو، ای دیوانه، چهره‌ات مانند پری است و چشم من از شدت عشق به تو به شدت غمگین و دل‌تنگ شده است.
تا مگر پی کور گردد چشم بد
چشم نیکوی تو در افسون شده
هوش مصنوعی: این بیت به این مضمون اشاره دارد که شاید چشم‌های بد و آسیب‌زننده به دلیل زیبایی و افسونگری تو، به دلیلی کور شوند. به عبارت دیگر، زیبایی تو آن‌قدر قوی است که می‌تواند چشمان حسودان را نابینا کند.
دل فرو شد در زمین از سهم تو
زانکه بود از گنج غم قارون شده
هوش مصنوعی: دل من به خاطر سهم تو از زمین پایین رفته است، چرا که غم و اندوهی که در دل دارم، مانند گنجی بزرگ و ارزشمند است.
زلف تو کان هست دل را پای بند
بوده در دست من دل خون شده
هوش مصنوعی: زلف تو مانند دامی است که دل را به خود بسته و حالا در دست من، دل به حالت خونین و ناآرامی درآمده.
گلبن حسنی که بادا نوبهار
بر تو ای مخدوم من میمون شده
هوش مصنوعی: بهار به قدری زیبا و دل‌انگیز است که مانند گلزار حسینی به تو می‌رسد، ای عزیز من، و وجود تو را شاداب و خوشحال می‌کند.
صاحب صاحب نسب مخدوم من
عمده دولت قوام الدین حسن
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که فردی با اصالت و نسب برجسته، کسی است که تحت حمایت و خدمت من قرار دارد و او نماینده و نمایانگر قدرت و استحکام دین و مذهب است.
دل که با زلف تو حالی می کند
جان ما را بدسگالی می کند
هوش مصنوعی: دل وقتی با زلفت بازی می‌کند، جان ما را به دردسر می‌اندازد.
جان چو دل از تو نخواهد رست لیک
شوخیی دان آنکه حالی می کند
هوش مصنوعی: اگر جان هم از تو جدا نشود، اما بدان که این جدایی فقط به خاطر شوخی و بازی است که حالتی ایجاد می‌کند.
سایه تو دید خورشید و هنوز
دعوی صاحب جمالی می کند
هوش مصنوعی: سایه‌ات آنقدر دل‌فریب است که حتی خورشید هم تحت تاثیر قرار گرفته و هنوز هم مدعی زیبایی و جذابیت است.
کرد خالت حال من همرنگ خویش
از چه رو این لاابالی می کند
هوش مصنوعی: خالت حال و روز مرا تحت تأثیر خود قرار داده است، پس چرا این بی‌خیال به این وضعیت ادامه می‌دهد؟
خال تو در قصد جان من شده
جان من بی قصد خالی می کند
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو هدفی برای جان من شده است، در حالی که جان من بدون قصد و غرض تنها در دلتنگی تو خالی می‌شود.
نقش روی چون نگارت بر دلم
دست عشق لایزالی می کند
هوش مصنوعی: چهره‌ی تو بر دلم تأثیر عمیقی می‌گذارد و عشق بی‌پایانی را در وجودم احساس می‌کنم.
عشق ما را تا ابد باقی ذکر
سایه شمس المعالی می کند
هوش مصنوعی: عشق ما همواره نام و یاد سایه شمس المعالی را زنده نگه می‌دارد و هرگز فراموش نخواهد شد.
صاحب صاحب نسب مخدوم من
عمده دولت قوام الدین حسن
هوش مصنوعی: این بیت به شخصی اشاره دارد که دارای نسب و خاندانی معتبر است و به نوعی مقام و شأن والایی دارد. همچنین به حسن و قوام دین اشاره می‌کند که نشان از اهمیت و بزرگی این فرد در جامعه دارد. به طور کلی، او فردی محترم و دارای مقام والا در محیط خود است.
سروری کو را سعادت بنده گشت
روز ملک از طاعتش فرخنده گشت
هوش مصنوعی: آن سروری که بنده‌اش خوشبخت شد، روزی که حکومت به خاطر اطاعت او خوشحال و پربرکت شد.
عهد عدل ز رحمت او تازه شد
جان شکر از نعمت او زنده گشت
هوش مصنوعی: نخستین روزگار عدالت بر اثر رحمت او تازه و زنده شد و روح شکرگزاری از نعمت‌های او در جان‌ها بیدار گشت.
دولت او دوست را انصاف داد
لاجرم اینک چنین پاینده گشت
هوش مصنوعی: دوستی او مورد توجه و عدالت قرار گرفت، به همین دلیل حالا این وضعیت پایدار و محکم شده است.
روی لعل جان عیارش بین که هست
نقد این پیروزه گردنده گشت
هوش مصنوعی: به زیبایی و جذابیت چهره محبوب خود توجه کن که ارزش او از هر چیز دیگر بیشتر است و همواره در دل و فکر من است.
کام چون خوش کرد چرخ از حاسدش
صبح صادق را دهن پر خنده گشت
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت خوشی را برای کسی رقم می‌زند، او را از حسادت دیگران بی‌نیاز می‌کند و صبحی روشن و شاداب به او هدیه می‌کند.
خواست بد خواهش مرادی کان مباد
خواست عادت کرد تا خواهنده گشت
هوش مصنوعی: او نخواست که خواسته‌ای بد داشته باشد، اما به عادت خود ادامه داد تا اینکه به خواسته‌اش عادت کرد.
من که سلطان سخن گشتم به حق
دولتش بین خواجه من بنده گشت
هوش مصنوعی: من که در هنر سخن گفتن به شکوهی رسیدم، به درستی می‌بینم که آقای من نیز به بندگی من در آمده است.
صاحب صاحب نسب مخدوم من
عمده دولت قوام الدین حسن
هوش مصنوعی: این بیت به بیان ویژگی‌های یک شخصیت مهم و محترم اشاره دارد. فردی که از نظر نسب و خانواده محترم و ارجمند است و به عنوان یک خدمتگزار بزرگ و تاثیرگذار در جامعه شناخته می‌شود. او نماینده‌ای از دولت و ثبات دین و مذهب است و به نوعی در حفظ و تقویت اصول معنوی و اجتماعی نقش دارد.
ای صلا در داده جود عام تو
ابر دریا غرقه انعام تو
هوش مصنوعی: ای فریاد تو پژواکی است از بخشش‌های گسترده‌ات، مانند ابر بزرگی که دریایی از نعمت‌ها را در خود دارد و در آن غرق شده است.
چشمهای آسمان خوش شنو
گوش های گشته بر پیغام تو
هوش مصنوعی: چشم‌های آسمان به راحتی پیام تو را می‌پذیرند و گوش‌های شنوا به خوبی آن را می‌شنوند.
کیست حاسد دوستکام از سعی تو
بی زبان باد ار نجوید کام تو
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گوید که آیا کسی است که از تلاش تو حسد می‌ورزد؟ اگر چنین کسی وجود داشته باشد، او مانند بادی است که نمی‌تواند آرزوی تو را به زبان بیاورد. در واقع، حاسد نمی‌تواند به طور واضح و مستقیم سرنوشت خوب تو را چاره‌ساز باشد و تنها به علت حسادت دچار مشکل می‌شود.
دل که از مهر تو دارم عاریت
بس گرانبار است زیر نام تو
هوش مصنوعی: دل من پر از عشق و محبت توست که خیلی سنگین و ارزشمند است، و این احساس زیر نام تو قرار دارد.
عقد سیار است غیب اندر شبی
بسته ام برگردن ایام تو
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در دل شب، یک پیمان یا تعهدی را بسته‌ام که به طور پنهانی و نامرئی همچون یک بند بر گردن روزها و زمان‌ها قرار گرفته است. در واقع، اشاره به ایجاد ارتباطی عمیق و نامرئی با گذر زمان و رویدادهای زندگی دارد.
جز چو من سیمرغ که تواند فکند
این چنین یک دانه اندر دام تو
هوش مصنوعی: جز من، هیچ‌کس نمی‌تواند دانه‌ای به این شکل در دام تو بیندازد.
حرز دولت گر کسی خواهد ز بخت
گرم برخواند خطاب نام تو
هوش مصنوعی: هر کس که بخواهد از نعمت و ثروت برخوردار شود، باید به نام تو دعا کند و از بخت نیک خود بهره‌مند شود.
صاحب صاحب نسبت مخدوم من
بنده دولت قوام الدین حسن
هوش مصنوعی: خود را وابسته به شخصی می‌دانم که به مقام و منزلت بزرگ دست یافته است و من، خدمتگزار او هستم.
تاج روز از رای تو پر نور باد
طاق چرخ از قدر تو معمور باد
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که افتخار و روشنایی روز به خاطر تصمیمات و تدبیرهای تو باشد و آسمان به خاطر ارزش و مقام تو پر رونق و آباد گردد.
ظل ملک از یمن تو ممدود گشت
کاردین بر رأی تو مقصور باد
هوش مصنوعی: سایه پادشاهی به خاطر وجود تو به وسعتی گسترده‌تر رسیده و تصمیمات در این زمینه به تو وابسته شده است.
منزل تو شاهراه مردمیست
مرکز تو جلوه گاه حور باد
هوش مصنوعی: خانه تو، راهی است که مردم در آن تردد می‌کنند و مرکز تو، محلی است که زیبایی و خوشی‌ها در آن نمایان می‌شود.
گرچه آن منشور من مسطور ماند
این سخن در حق تو منشور باد
هوش مصنوعی: هر چند که نوشته‌های من درباره تو در کتب ثبت نشده، اما این کلام درباره تو باید همانند یک منشور باشد و همیشه باقی بماند.
سال و مه عمر تو و شاهان تو
همچو این نوروز روز سور باد
هوش مصنوعی: عمر تو و پادشاهان دور و برت همچون روز نوروز که روز شادی و جشن است، باشد.
روز نیک حاسدت چون چشم بد
چشم بد از روزگارت دور باد
هوش مصنوعی: ای روز خوب، حسادت تو مانند چشم زخم باشد و ان‌شاءالله این چشم بد از روزگار تو دور بماند.
حق نعمتهات کان نتوان گذارد
گر بنگذارد حسن معذور باد
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت‌ها و blessings که به ما داده شده‌اند، نمی‌توانیم از آن‌ها به راحتی عبور کنیم و اگر هم بخواهیم، زیبایی و ارزش آن‌ها باعث می‌شود که نتوانیم به سادگی آن‌ها را نادیده بگیریم.