شمارهٔ ۳۸
جان جز به امید تو سکونی نگرفت
دیوانه شد و ز دم فسونی نگرفت
آن دل که چو تو عشق زبونی نگرفت
افسوس که خون گرفت و خونی نگرفت
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جان جز به امید تو سکونی نگرفت
دیوانه شد و ز دم فسونی نگرفت
هوش مصنوعی: جانم بدون امید تو آرام نگرفت و دیوانه شدم و از هیچ جاذبهای آرامش نیافتم.
آن دل که چو تو عشق زبونی نگرفت
افسوس که خون گرفت و خونی نگرفت
هوش مصنوعی: دل هایی که مانند تو عشق را نشکستند و در برابر آن تسلیم نشدند، هرچند که از درد و حسرت خون دل خوردند، اما هیچ کار مفیدی نکردند.