گنجور

شمارهٔ ۴۲

از صبر نکرده بازگشتم
وز دیده سوز ساز گشتم
چون میل تو سوی جور دیدم
غم جوی و ستم نواز گشتم
بی دل نالان و پوستی خشک
ماننده طبل باز گشتم
بازیچه لعبت خیالت
زین چشم خیال باز گشتم
دستم مکن از وصال کوتاه
کاندیشه تو دراز گشتم
آراست فراق زرگر تو
چون نقره خوش گداز گشتم
در دولت عشق از زر و سیم
افسوس که بی نیاز گشتم
شادی چو نداشت هیچ اصلی
آخر به غم تو باز گشتم
دل در بدو نیک تو نهادم
آخر به غم تو باز گشتم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از صبر نکرده بازگشتم
وز دیده سوز ساز گشتم
هوش مصنوعی: من از صبر و تحمل برگشتم و به خاطر درد و رنجی که دیده‌ام، به سازندگی و هنر روی آوردم.
چون میل تو سوی جور دیدم
غم جوی و ستم نواز گشتم
هوش مصنوعی: زمانی که متوجه شدم تمایلت به ظالم است، به دنبال غم و ناله و رنج و ستم رفتم.
بی دل نالان و پوستی خشک
ماننده طبل باز گشتم
هوش مصنوعی: بی‌دل و غمگین و بی‌روح مانند یک طبل خشک به زندگی بازگشتم.
بازیچه لعبت خیالت
زین چشم خیال باز گشتم
هوش مصنوعی: برای مدتی در جادو و زیبایی خیال تو غرق بودم، اما اکنون از آن حال بیرون آمده‌ام و به دنیای واقعی برگشته‌ام.
دستم مکن از وصال کوتاه
کاندیشه تو دراز گشتم
هوش مصنوعی: به من نزدیک نشو و از وصال من دوری کن، زیرا که اندیشه و خیال تو به قدری دراز و وسیع است که نمی‌توانم با آن هم راستا شوم.
آراست فراق زرگر تو
چون نقره خوش گداز گشتم
هوش مصنوعی: فراق تو مانند نقره‌ای است که به خوبی ذوب شده و زیبا شده است. من در این جدایی به گونه‌ای تغییر کرده‌ام که شبیه به آن نقره می‌شوم.
در دولت عشق از زر و سیم
افسوس که بی نیاز گشتم
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، از طلا و نقره بی‌نیاز شدم و این موضوع حسرت‌آور است.
شادی چو نداشت هیچ اصلی
آخر به غم تو باز گشتم
هوش مصنوعی: وقتی که شادی هیچ بنیادی نداشت، در نهایت به خاطر غم تو دوباره به حالت غمگینی برگشتم.
دل در بدو نیک تو نهادم
آخر به غم تو باز گشتم
هوش مصنوعی: در آغاز، قلبم را به نیکویی و خوبی تو سپردم، اما در نهایت به خاطر غم و اندوهت دوباره به گذشته برگشتم.