گنجور

شمارهٔ ۴۱

دل در غم عشق یار بستیم
وز دردسر فراق رستیم
از خانه خویش سخت دوریم
وز باده رنج نیک مستیم
از بادیه هوا گذشتیم
در زاویه عنا نشستیم
از شست بلات نوش خوردیم
وز تیر غمت جگر بخستیم
برخاک در تو جان فشاندیم
معلومت شد که باد دستیم
یکراه تو سنگسارمان کن
چون می‌دانی که بت پرستیم
روزی که غم تومان نجوید
بازش طلبیم و کس فرستیم
بر مرگ زنیم خویشتن را
تا نیست شویم از اینکه هستیم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل در غم عشق یار بستیم
وز دردسر فراق رستیم
هوش مصنوعی: دل را به خاطر عشق معشوق جلوی شکنجه‌های جدایی نگه داشتیم و از درد این جدایی رهایی پیدا کردیم.
از خانه خویش سخت دوریم
وز باده رنج نیک مستیم
هوش مصنوعی: ما از خانه‌مان بسیار دور هستیم و در حالی که زحمت می‌کشیم، به خوبی مست و خوشحالیم.
از بادیه هوا گذشتیم
در زاویه عنا نشستیم
هوش مصنوعی: ما از بیابان گذشتیم و در گوشه‌ای آرام گرفتیم.
از شست بلات نوش خوردیم
وز تیر غمت جگر بخستیم
هوش مصنوعی: ما از دست محبت تو سرمست شده‌ایم و از غم دوری‌ات، دلمان به شدت آزرده است.
برخاک در تو جان فشاندیم
معلومت شد که باد دستیم
هوش مصنوعی: ما بر روی خاک تو جان خود را نثار کردیم و روشن شد که ما همچون بادی هستیم که به راحتی عبور می‌کند.
یکراه تو سنگسارمان کن
چون می‌دانی که بت پرستیم
هوش مصنوعی: ما را به سنگسار نکن، چرا که تو می‌دانی ما پرستنده‌ی بت هستیم.
روزی که غم تومان نجوید
بازش طلبیم و کس فرستیم
هوش مصنوعی: روزهایی که غم تو را فراموش نکنیم، دوباره او را بخواهیم و کسی را به دنبال او بفرستیم.
بر مرگ زنیم خویشتن را
تا نیست شویم از اینکه هستیم
هوش مصنوعی: برای فرار از واقعیت وجودی‌مان، باید خود را به مرگ بسپاریم تا از بار این هستی رهایی یابیم.