شمارهٔ ۳۳
آخر دلم به آرزوی خویشتن رسید
و آنچه از خدای خواسته بودم به من رسید
آن مه که کرد طوفی سوی شرف شتافت
وآن گل که رفت سالی چمن رسید
دل رفته بود و جان شده منت خدای را
کان دل به سینه آمد و آن جان به تن رسید
خوش خوش گشاده بلبل مژده چو گل دهن
کان طوطی شکر لب شیرین سخن رسید
شاهی که از نهاد کمند زره درش
با تیغ آفتاب شکن در شکن رسید
نقاش صنع چهره خوبش همی کشید
بیکار شد چو کار به شکل دهن رسید
در بوستان حسنش بنگر که چون بوقت
نوباوه شکوفه ز برگ سمن رسید
گفتم ز لعلدان لبش باده چنم
چون برسمن بنفشه توبه شکن رسید
برشادی رسیدن شاهی که بر دلش
از جان ندای اذهب عنی الحزن رسید
بهرامشاه شاه که در ملک دولتش
آنها کزو به بنده مخلص حسن رسید
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آخر دلم به آرزوی خویشتن رسید
و آنچه از خدای خواسته بودم به من رسید
هوش مصنوعی: در نهایت، به آنچه همیشه در دل داشتم و آرزویش را میکردم، رسیدم و آنچه از خدا خواسته بودم، به من عطا شد.
آن مه که کرد طوفی سوی شرف شتافت
وآن گل که رفت سالی چمن رسید
هوش مصنوعی: آن ماهی که به سمت عظمت حرکت کرد و آن گلی که از باغ خارج شد، به زودی به زمان زودی به چمن برگشت.
دل رفته بود و جان شده منت خدای را
کان دل به سینه آمد و آن جان به تن رسید
هوش مصنوعی: دل از دست رفته بود و جان به خداوند پناه برده بود. حالا دل به سینه بازگشته و جان به بدن بازگشته است.
خوش خوش گشاده بلبل مژده چو گل دهن
کان طوطی شکر لب شیرین سخن رسید
هوش مصنوعی: بلبل با خوشحالی و شادی خبر میدهد که گل، دهانش را باز کرده و طوطی، که لبهایش شکرین است و سخنانش شیرین است، به جمع ما آمده است.
شاهی که از نهاد کمند زره درش
با تیغ آفتاب شکن در شکن رسید
هوش مصنوعی: پادشاهی که از تولد خود به مبارزات و پیروزیهای عظیم مشغول است و درخشش او مانند تیغی است که در زیر نور خورشید میدرخشد.
نقاش صنع چهره خوبش همی کشید
بیکار شد چو کار به شکل دهن رسید
هوش مصنوعی: نقاش در حال طراحی چهره زیبای معشوق بود، اما وقتی به مرحله کشیدن دهان رسید، از کارش باز ایستاد.
در بوستان حسنش بنگر که چون بوقت
نوباوه شکوفه ز برگ سمن رسید
هوش مصنوعی: در باغ زیباییاش نگاه کن که چگونه مانند شکوفهای از برگ سمن، در زمان جوانی و تازگی، سر بر میآورد.
گفتم ز لعلدان لبش باده چنم
چون برسمن بنفشه توبه شکن رسید
هوش مصنوعی: گفتم از لبانش شراب میچشم وقتی که به سمت بنفشههایی میروم که عطرشان شکستهام.
برشادی رسیدن شاهی که بر دلش
از جان ندای اذهب عنی الحزن رسید
هوش مصنوعی: به خوشحالی و شادی رسیدن پادشاهی که در دلش احساس میکند که از جانش صدای رهایی از غم و اندوه به گوش میرسد.
بهرامشاه شاه که در ملک دولتش
آنها کزو به بنده مخلص حسن رسید
هوش مصنوعی: بهرام شاه، پادشاهی که در سرزمینش، مردمی که به او وفادار و مخلص بودند، زندگی میکردند.