گنجور

شمارهٔ ۲۷

گر شمع تو بی زحمت پروانه بماند
خورشید چو سایه ز تو درخانه بماند
از باده لبهای تو گر دل بشود مست
درسلسله زلف تو دیوانه بماند
خون گشته دلی از خود آویخته دارد
هر تار که از فرق تو در شانه بماند
ای گنج روان در دل ویران کنمت جای
تابو که مگر گنج به ویرانه بماند
افسانه عشق تو شدم آه و دریغا
ترسم که نمانم من و افسانه بماند
روزی که حسن جان گرامی به تو بخشد
بالله که برو صد جان شکرانه بماند
گوی از همگان برد به اقبال شهنشه
بر تار تو یک بود ندیمانه بماند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر شمع تو بی زحمت پروانه بماند
خورشید چو سایه ز تو درخانه بماند
هوش مصنوعی: اگر شمع بی‌زحمتی در کنار تو بماند، مانند سایه‌ای که خورشید از تو در خانه می‌سازد.
از باده لبهای تو گر دل بشود مست
درسلسله زلف تو دیوانه بماند
هوش مصنوعی: اگر دل من از نوشیدن شیرینی لب‌های تو مست شود، دیوانگی‌ام در زنجیر زلف‌های تو باقی خواهد ماند.
خون گشته دلی از خود آویخته دارد
هر تار که از فرق تو در شانه بماند
هوش مصنوعی: دل من در حسرت تو خونین شده و هر مویی که از سر تو بر شانه بماند، نشان از این اشتیاق و غم دارد.
ای گنج روان در دل ویران کنمت جای
تابو که مگر گنج به ویرانه بماند
هوش مصنوعی: ای گنجی که در دل ویرانی نهفته‌ای، می‌خواهم تو را در جایی قرار دهم که شایسته‌ات باشد، تا بلکه گنجی همچون تو در این خراب‌ها نابود نشود.
افسانه عشق تو شدم آه و دریغا
ترسم که نمانم من و افسانه بماند
هوش مصنوعی: من به داستان عشق تو تبدیل شدم، آه و افسوس. نگرانم که من از بین بروم و فقط این داستان باقی بماند.
روزی که حسن جان گرامی به تو بخشد
بالله که برو صد جان شکرانه بماند
هوش مصنوعی: در روزی که حسن جان عزیزش را به تو اهدا کند، به خدا قسم باید صدباره جانت را برای قدردانی از این نعمت حفظ کنی.
گوی از همگان برد به اقبال شهنشه
بر تار تو یک بود ندیمانه بماند
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که در میان همه، تنها شهنشه (شاه) به خوبی درخشید و بر تار زندگی تو تأثیر گذاشت. به رغم تمام تلاش‌ها و کوشش‌ها، این تجربه‌ی خوشایند همیشه در یادها ماندگار خواهد بود.