گنجور

شمارهٔ ۹ - در مدح بهرام شاه گوید

ای شاه دور چتر تو چرخ دگر شده است
دولت عروس ملک ترا جلوه گر شده است
از حلقه جای شیر سوار ستارگان
هم نام تو که شحنه چرخ است بر شده است
علم علی تو داری و آئین خوب تو
آیینه دار صورت عدل عمر شده است
اینک ز حسن جلوه طاوس کز شرف
درگاه تو نشیمن اهل نظر شده است
بر بنده ای که بلبل بستان بزم تست
عالم قفس مدار که بی بال و پر شده است
روئی که لعل بودی پیش ثنای تو
از غصه شماتت اعدا چو زر شده است
پائی که اوج چرخ سپردی به دولتت
در کنج نامرادی دامن سپر شده است
دستی که بر کمر زده بودی به بندگی
بی پایمال حضرت تو تاج سر شده است
گوشی که در حلقه او بود لفظ تو
مالیده سفاهت هر بدگهر شده است
چشمی که خاک بارگهت سرمه داشتی
راه زهاب چشمه خون جگر شده است
بودی نیام تیغ فصاحت دهان من
اکنون ببین که ترکش تیر سحر شده است
در باغ دولت تو نهالی شکفته بود
آبیش ده ز لطف که بی برگ و بر شده است
ای پایمرد حق ز سر بنده بر مدار
دستی که بر مراد همه خلق در شده است
ای در آبدار یکی سوی من نگر
رحمی که کار من همه زیر و زبر شده است
گفتم مگر گرانی اندک تری شود
دردا که وقت غیبت بسیارتر شده است
بر جان خشک بنده بفرمای رحمتی
گرچه ز شرم زحمت بسیارتر شده است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.