گنجور

شمارهٔ ۸۰ - در مدح ابوالفتح دولت شاه بن بهرام شاه گوید

تا بر سر ولایت خویش آمدست شاه
گوئی به اوج در شرف است آفتاب و ماه
آن کامکار مشرق و آن شهریار هند
آن اختیار دولت و آن افتخار جاه
والا جلال دولت دولتشه شجاع
آن آفتاب با کله و سایه اله
زو شرع با جلالت و زو شرک با فزع
زو ملک با طراوت و زو عدل در پناه
از ابر کف او چه عجب گر چو خط دوست
گیرد کنار چشمه خورشید را گیاه
ای گشته در هوای تو هر صبح بر فلک
آیینه که خیزد ازو صد هزار آه
کام و مراد تاجی و جان و سر سریر
روی و رخ سپهری و پشت و دل سپاه
گردون کامگاری بر حلقه کمر
خورشید روزگاری در سایه کلاه
در داد شاعران را لطفت ز خاص و عام
پرسید مجرمان را لطف تو از گناه
روی جهان چنین که ز رای تو شد سپید
ترسم که هم نماند خال بتان سیاه
جز روی خصم رأی تو نگذاشت ظلمتی
گم کی شود ز چشمه خورشید ظل ماه
بر دعوی که بنده اخلاق تست باغ
آرد زبان سوسن آزاده را گواه
شاها چو ملک یافت ترا بهتر از همه
چون مهر سرخ روی ترا کرد پادشاه
بردم گمان که همچو ثریا سیاه را
خورشید جمله کرد فرستاد پیش شاه
شاها خدایگانا دانی که پیش از این
از بنده یاد کردی رای تو گاهگاه
زادی ز استماع ثنای منت نشاط
بودی باصطناع ثنای توام پناه
اکنون همی نپرسی از بنده سال سال
زان پس که می رساند مدح تو ماه ماه
در سلک بندگانت دگر گرچه نیستم
در سلک بارگاه توام هست آب و جاه
والله که هر زمان چو سوی کعبه هم ز دور
بوسم زمین تربیت بارگاه شاه
گر بینمی هر آینه یک یک ببوسمی
هر روز نعل سم سمندت میان راه
چندانکه مشرکان را نحس است بدسگال
چندانکه مؤمنان را سعد است نیک خواه
از سعد باد کار نکوخواه تو به کام
وز نحس باد حال بداندیش تو تباه

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بر سر ولایت خویش آمدست شاه
گوئی به اوج در شرف است آفتاب و ماه
هوش مصنوعی: وقتی شاه به سرزمین خود بازگشته، انگار که خورشید و ماه در اوج آسمان درخشان و تابناک هستند.
آن کامکار مشرق و آن شهریار هند
آن اختیار دولت و آن افتخار جاه
هوش مصنوعی: آن شخص موفق در شرق و آن پادشاه هند، هم تسلط بر حکومت را دارد و هم افتخار و مقام بلند را.
والا جلال دولت دولتشه شجاع
آن آفتاب با کله و سایه اله
هوش مصنوعی: درخشش و بزرگی قدرت حکومت اوست، او شجاع و همچون خورشید، با سر و سایه‌ای الهی است.
زو شرع با جلالت و زو شرک با فزع
زو ملک با طراوت و زو عدل در پناه
هوش مصنوعی: به خاطر حرمت و بزرگی از دین، و از ترس شرک، از پادشاهی به خاطر زیبایی و از عدالت در سایه‌ای امن.
از ابر کف او چه عجب گر چو خط دوست
گیرد کنار چشمه خورشید را گیاه
هوش مصنوعی: از اینکه ابر کف آوری و وقتی کنار چشمه خورشید می‌افتد، چه تعجبی دارد؟ گیاه می‌تواند به زیبایی و لطافت خط دوست را بگیرد.
ای گشته در هوای تو هر صبح بر فلک
آیینه که خیزد ازو صد هزار آه
هوش مصنوعی: ای کسی که هر صبح به خاطر تو در آسمان، آینه‌ای به وجود می‌آید که از آن، صدها هزار آه برمی‌خیزد.
کام و مراد تاجی و جان و سر سریر
روی و رخ سپهری و پشت و دل سپاه
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و زندگی با شکوه اشاره دارد. آن به این معناست که آرزوها و خواسته‌ها مانند تاجی بر سر و چهره‌ای زیبا و دل‌انگیز هستند. همچنین نشان‌دهنده این است که خوشی‌ها و افتخارات همچون سپاهی هستند که پشت‌سر ما قرار دارند و ما را حمایت می‌کنند. زندگی و زیبایی در کنار هم، تصویری از سروری و بزرگی می‌سازند.
گردون کامگاری بر حلقه کمر
خورشید روزگاری در سایه کلاه
هوش مصنوعی: آسمان خوشبختی بر دور کمر خورشید، در زمان‌های قدیم، سایه کلاهی قرار داشت.
در داد شاعران را لطفت ز خاص و عام
پرسید مجرمان را لطف تو از گناه
هوش مصنوعی: لطفت را در حق شاعران از مردم عادی و خاص بپرس، اما مجرمان را با گناهان‌شان ببین و رَحم و لطف تو را از آن‌ها بپرس.
روی جهان چنین که ز رای تو شد سپید
ترسم که هم نماند خال بتان سیاه
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که دنیا به خاطر نظر و تأثیر تو روشن و روشن‌تر شده است، اما نگرانم که دیگر نشانی از زیبایی‌های مشکی و دلفریب مانند خال‌های صورت معشوق باقی نماند.
جز روی خصم رأی تو نگذاشت ظلمتی
گم کی شود ز چشمه خورشید ظل ماه
هوش مصنوعی: تنها بر روی دشمن تو، ظلمت را رها نکرد. چگونه می‌تواند تاریکی از چشمه‌ی خورشید ناپدید شود در حالی که سایه‌ی ماه بر زمین افکنده شده است؟
بر دعوی که بنده اخلاق تست باغ
آرد زبان سوسن آزاده را گواه
هوش مصنوعی: به دعاوی که من بنده اخلاق تو هستم، زبان گل سوسن آزاد گواهی می‌دهد.
شاها چو ملک یافت ترا بهتر از همه
چون مهر سرخ روی ترا کرد پادشاه
هوش مصنوعی: ای پادشاه، چون تو را یافته است، بهتر از همه چیز می‌داند. مانند خورشید که زیبایی چهره‌ات را روشن کرده و تو را به مقام سلطنت رسانده است.
بردم گمان که همچو ثریا سیاه را
خورشید جمله کرد فرستاد پیش شاه
هوش مصنوعی: من فکر می‌کردم که مثل ستاره‌های درخشان، سیاه‌چشم را به خورشید فرستادند تا پیش پادشاه برود.
شاها خدایگانا دانی که پیش از این
از بنده یاد کردی رای تو گاهگاه
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، آیا می‌دانی که پیش از این بارها از من بنده یاد کرده‌ای و دل‌مشغولی‌هایت گاهی به من تعلق می‌گیرد؟
زادی ز استماع ثنای منت نشاط
بودی باصطناع ثنای توام پناه
هوش مصنوعی: اگر از شنیدن ستایش و مدح تو لذت می‌برم، این نشان‌دهنده‌ی شادی من است و به نوعی مانند پناهگاهی برای من به شمار می‌رود.
اکنون همی نپرسی از بنده سال سال
زان پس که می رساند مدح تو ماه ماه
هوش مصنوعی: اکنون تو از من نمی‌پرسی که چه زمانی می‌توانم ستایش تو را بگویم، بلکه منتظر هستی که هر ماه این کار را انجام دهم.
در سلک بندگانت دگر گرچه نیستم
در سلک بارگاه توام هست آب و جاه
هوش مصنوعی: اگرچه دیگر در شمار بندگانت نیستم، اما در بارگاه تو همچنان به آبرو و مقام خود ادامه می‌دهم.
والله که هر زمان چو سوی کعبه هم ز دور
بوسم زمین تربیت بارگاه شاه
هوش مصنوعی: به خدا قسم، هر بار که به سمت کعبه می‌روم، حتی از دور هم زمین را در جایگاه پر برکت و با عظمت پادشاه می‌بوسم.
گر بینمی هر آینه یک یک ببوسمی
هر روز نعل سم سمندت میان راه
هوش مصنوعی: اگر هر روز به طور مداوم تو را ببینم، هر کجا که باشی، حتی در میانه راه، نعل سم اسب تو را می‌بوسم.
چندانکه مشرکان را نحس است بدسگال
چندانکه مؤمنان را سعد است نیک خواه
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که بدخواهان برای مشرکان بدی و شگون می‌آورند، مؤمنان به همان اندازه خوشبختی و نیکی برای یکدیگر به ارمغان می‌آورند.
از سعد باد کار نکوخواه تو به کام
وز نحس باد حال بداندیش تو تباه
هوش مصنوعی: از خوشبختی و نیکی برای تو همه چیز به خوبی پیش برود و از بدی‌ها و وضعیت‌های بد، اوضاع کسانی که فکرهای منفی دارند خرابتر نشود.