گنجور

شمارهٔ ۷۸ - در مدح قوام الملک احمد عمر گفته به بدیهه

بهشتی نقد شد حاصل سپهری تازه گشت افزون
از این خوش مرکز معمور و عالی منظر میمون
خجسته کعبه دولت مبارک خطه عشرت
به برجیس آن یکی مختص به زهره این دگر مقرون
اگر جنت نهی نامش نه مدحی باشدش در خور
وگر گردون کنی وصفش نا جاهی گرددش افزون
مگر زان در وجود آمد که در اوج و حضیض او
ببوسد پای عیسی و بکوبد تارک قارون
که ننماید ز شرمش روی در دنیا همی جنت
که نشناسد ز رشکش باز پای از سر همی گردون
ز عکس بابهاش و نقش درها گر سخن رانم
همی شش چیز رشک آرد از آن اشکال گوناگون
دم طاوس و پرهای تذرو و دیده شاهین
گل رعنا و فصل نوبهار و فرش بوقلمون
ز رشک حلقه حلقه آب کاندر جوی او غلطد
همی بر خویشتن زنجیر پیچد هر زمان جیحون
ز اوج این بنا دور است چشم تنگ و بد ور نی
به تیغ خویشتن مریخ کردستی حمل را خون
تجاویف نگینهایش ماند گوی خوبان را
از آن هر صوت را دارد چو آبی در صدا موزون
چو چرخی پر هلال است و چو دریائی پر از زورق
چو ابروی کمان رستم و نخلی پر از عرجون
صدفها در هوا برد ابر گوئی حامل از دریا
صدفها ماند بر بالا و درپاشید بر هامون
همه کج پیش اصل راستی آید و زان خیزد
ز روی سقف و پشت گنبد او حا و سین و نون
همانا سیب آوردند بهر صاحب از جنت
دو نیمه کرده و گشته تمامت دانه زان بیرون
امین ملک و خاص خسرو عالم حسن صدری
که جان از لطف او تازه است و دل بر مدح او مفتون
خداوندی که پیش دست و طبع و رای قدر او
جهان تنگ است و دریا زفت و مه تاریک و گردون دون
دل پر آتش ما از نسیم عدل او ساکن
گل پاکیزه او از گلاب لطف حق معجون
چو گردون ذات او فارغ ز تعریف کدام و کو
چو تقدیر امر او ایمن ز گفتار چرا و چون
شرف را قائد و رائد خرد را دایه و مایه
امل را داعی و راعی کرم را عهده و قانون
همه شادی نصیب دوستان آمد بحمدالله
مخالف را موافق گر نیفتد غم خورم اکنون
بزرگا گردن و گوش جهان آراستم لیکن
به درهائی که بود از دور آدم تاکنون مدفون
نه طبع هیچ مداحیش داند بود مشاطه
نه و هم هیچ و صافیش یارد گشت پیرامون
بلی معدود و موزون است لیکن قیمت گوهر
چو مدح تست و نظم من نه معدود است و نه موزون
صدف وار ار دهان من پر از گوهر کنی شاید
که در مدحت چو تیغم یک زبان پر لؤلؤ مکنون

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهشتی نقد شد حاصل سپهری تازه گشت افزون
از این خوش مرکز معمور و عالی منظر میمون
هوش مصنوعی: بهشت واقعی به دست آمده و نتیجه یک آسمان تازه به وجود آمده است، و از این مکان خوشایند و پر رونق، زیبایی‌های بیشتری شکل گرفته است.
خجسته کعبه دولت مبارک خطه عشرت
به برجیس آن یکی مختص به زهره این دگر مقرون
هوش مصنوعی: خوشبختی و شکوه کعبه در سرزمین شادی و خوشی است، که بخشی از آن به زهره اختصاص دارد و بخش دیگر به برجیس مربوط می‌شود.
اگر جنت نهی نامش نه مدحی باشدش در خور
وگر گردون کنی وصفش نا جاهی گرددش افزون
هوش مصنوعی: هرچند بهشت را به نامش بنامیم، اما مدح و ستایشی شایسته آن نداریم. و اگر آسمان را نیز توصیف کنیم، این توصیف تنها آن را از جایگاهش پایین‌تر می‌آورد.
مگر زان در وجود آمد که در اوج و حضیض او
ببوسد پای عیسی و بکوبد تارک قارون
هوش مصنوعی: آیا از آن رو به وجود آمد که در اوج و پائین‌ترین نقطه خود پای عیسی را ببوسد و سر قارون را بکوبد؟
که ننماید ز شرمش روی در دنیا همی جنت
که نشناسد ز رشکش باز پای از سر همی گردون
هوش مصنوعی: کسی که از شرم خود نتواند به دنیا روی بیاورد، در حقیقت بهشت را نمی‌شناسد؛ زیرا از حسد، سر از پا نمی‌شناسد و دائما در حال چرخش و تکاپوست.
ز عکس بابهاش و نقش درها گر سخن رانم
همی شش چیز رشک آرد از آن اشکال گوناگون
هوش مصنوعی: اگر به تصویر در و نقش‌هایی که در آن‌ها وجود دارد اشاره کنم، شش چیز به خاطر زیبایی‌های مختلف آن‌ها حسرت می‌خورند.
دم طاوس و پرهای تذرو و دیده شاهین
گل رعنا و فصل نوبهار و فرش بوقلمون
هوش مصنوعی: در این متن به زیبایی و جذابیت‌های طبیعی اشاره شده است. دم طاوس و پرهای تذرو نماد زیبایی و شکوه هستند، در حالی که دیده شاهین به قدرت و دقت نظر اشاره می‌کند. گل رعنا نمایانگر طراوت و زیبایی در فصل بهار است و فرش بوقلمون به رنگ‌ها و تنوع زندگی اشاره دارد. به‌طور کلی، این عبارتها بر غنای زیبایی‌های طبیعت و نعمت‌های آن تأکید دارند.
ز رشک حلقه حلقه آب کاندر جوی او غلطد
همی بر خویشتن زنجیر پیچد هر زمان جیحون
هوش مصنوعی: از حسادت، حلقه‌های آب در جوی او مانند زنجیری که مدام به دور خود می‌پیچد، به حرکت درمی‌آید.
ز اوج این بنا دور است چشم تنگ و بد ور نی
به تیغ خویشتن مریخ کردستی حمل را خون
هوش مصنوعی: از بالای این بنا، چشمان بسته و بدبین دور است و نمی‌توان با زور و به اصطلاح تیغ خویش، به مریخ دست یافت. این بار را خونین کرده‌ایم.
تجاویف نگینهایش ماند گوی خوبان را
از آن هر صوت را دارد چو آبی در صدا موزون
هوش مصنوعی: نگین‌های زیبا و درخشان او مانند گوی‌های نیکو به نظر می‌رسند و هر صدایی که از او می‌شنوید، مانند جوی آب به طور موزون و دل‌نشین است.
چو چرخی پر هلال است و چو دریائی پر از زورق
چو ابروی کمان رستم و نخلی پر از عرجون
هوش مصنوعی: چرخش ماه به شکل هلال است و دریا پر از قایق‌هاست. ابروی کمان رستم نیز زیبا و منحنی است و درخت نخل هم پرثمر و سرسبز است.
صدفها در هوا برد ابر گوئی حامل از دریا
صدفها ماند بر بالا و درپاشید بر هامون
هوش مصنوعی: ابرها مانند صدف‌هایی در آسمان به نظر می‌آیند، گویی که آب را از دریا به بالا برده‌اند و سپس آن را بر سطح زمین می‌پاشند.
همه کج پیش اصل راستی آید و زان خیزد
ز روی سقف و پشت گنبد او حا و سین و نون
هوش مصنوعی: همه چیز به سمت حقیقت و راست برخورد می‌کند و از آن به سوی سقف و پشت گنبد او ارتقا می‌یابد.
همانا سیب آوردند بهر صاحب از جنت
دو نیمه کرده و گشته تمامت دانه زان بیرون
هوش مصنوعی: میوه‌ی سیب را برای صاحب به ارمغان آوردند و آن را به دو نیم کردند، به طوری که تمام دانه‌ها از آن خارج شد.
امین ملک و خاص خسرو عالم حسن صدری
که جان از لطف او تازه است و دل بر مدح او مفتون
هوش مصنوعی: شخصی امین و معتبر که در دنیا مانند خسرو است، او دارای زیبایی خاصی است که روح از محبت او شاداب می‌شود و دل به ستایش او می‌تپد.
خداوندی که پیش دست و طبع و رای قدر او
جهان تنگ است و دریا زفت و مه تاریک و گردون دون
هوش مصنوعی: خداوندی که به واسطه قدرت و اراده‌اش، جهان به نظر محدود و تنگ می‌آید و دریا عمیق و مه تاریک و آسمان پست به نظر می‌رسد.
دل پر آتش ما از نسیم عدل او ساکن
گل پاکیزه او از گلاب لطف حق معجون
هوش مصنوعی: دل ما که از عشق و احساسات سوزان پر است، با وزش نسیم عدل الهی آرام می‌شود. گل پاک و معطر او که از گلاب لطف خدا ساخته شده، دل را به serenity و زیبایی می‌رساند.
چو گردون ذات او فارغ ز تعریف کدام و کو
چو تقدیر امر او ایمن ز گفتار چرا و چون
هوش مصنوعی: چنان که آسمان ذات او از هر تعریف و توصیفی خالی است، او کجاست و چگونه است؟ در حالی که سرنوشت او از گفتن و قانون‌های بشر مصون و ایمن است.
شرف را قائد و رائد خرد را دایه و مایه
امل را داعی و راعی کرم را عهده و قانون
هوش مصنوعی: شرف مانند رهبری است که هدایتگر انسان‌هاست، خرد و دانایی مانند مادری است که انسان را nourish می‌کند، آرزوها و امیدها به عنوان نیروی محرکه عمل می‌کنند و مهربانی و کرامت نیز مدیون قوانین و اصول خاصی هستند.
همه شادی نصیب دوستان آمد بحمدالله
مخالف را موافق گر نیفتد غم خورم اکنون
هوش مصنوعی: همه خوشی‌ها به دوستان رسید و به لطف خدا، اگر دشمنان هم به حال ما خوب نباشند، نگران نیستم.
بزرگا گردن و گوش جهان آراستم لیکن
به درهائی که بود از دور آدم تاکنون مدفون
هوش مصنوعی: من در کوه‌ها و دشت‌های بزرگ به زیبایی دنیا پرداختم، ولی همچنان در جاهایی که دور است، آدم‌ها تا به حال مدفون مانده‌اند.
نه طبع هیچ مداحیش داند بود مشاطه
نه و هم هیچ و صافیش یارد گشت پیرامون
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند زیبایی و لطافت او را به خوبی توصیف کند و هیچ مداحی نمی‌تواند به درستی او را توصیف کند؛ چرا که او فراتر از کلمات و توصیف‌هاست.
بلی معدود و موزون است لیکن قیمت گوهر
چو مدح تست و نظم من نه معدود است و نه موزون
هوش مصنوعی: بله، شاعران مشهور و آثارشان کم‌اند و به خوبی تنظیم شده‌اند، اما ارزش ستایش و مدح مانند گوهر باارزش است. در حالی که شعر من نه از شمارش و نه از وزن محدود است.
صدف وار ار دهان من پر از گوهر کنی شاید
که در مدحت چو تیغم یک زبان پر لؤلؤ مکنون
هوش مصنوعی: اگر از دهان من مانند صدف جواهرات زیادی بیرون بری، شاید بتوانی برای توصیف من به زبانی مانند تیغ که پر از دُرّ و لؤلؤ است، حرف بزنی.