گنجور

شمارهٔ ۷۷

از گریه اگر یکدم سربر کنمی من
چون شمع بسی آتش بر سر کنمی من
من دست نیارم به سر زلف تو بردن
ورنه همه آفاق معطر کنمی من
گر چشمه نوشت دهدی آب حیاتم
هرگز سخن چشمه کوثر کنمی من
چون غنچه بخنده بگشائی لب و گوئی
چون گل دهن تنگ تو پرزر کنمی من
تو می بدهی باده و خاصه ز پی نقل
زان پسته یاقوتین شکر کنمی من
جانی است مرا خشک بیاور نه هم آخر
از باده لبهات کمی تر کنمی من
بر دیده من پای چو ابرو بنهی تو
برگردن تو دست چو چنبر کنمی من
مشغول توام گرنه به سال و به شب و روز
از دیده و جان خدمت مهتر کنمی من
فرزانه امین الدین آن حایگه من
کز نعل سمندش زر افسر کنمی من
در مدحت آن سرور واجب بود اینک
کز چشم و مژه خامه و دفتر کنمی من
جان در سر خاک قدمش پاشمی آخر
دانم که اگر کارش در خور کنمی من
توفیق عزیز است و گرنه بثناهاش
از گوی فلک حقه گوهر کنمی من
وان پیکر بد خواه فرومایه او را
از تیغ زبان همچو دو پیکر کنمی من
سربر خط فرمانش همی دارم اگر نه
خاک از ستم هر دو بسر بر کنمی من
اقبال چنان گفت که گر خواهدی آن صدر
از مهر و مهش باده و ساغر کنمی من
مردی نبود کشتن نامردان ورنی
برجمله اعداش مظفر کنمی من
دین هست قوی ورنه برای مدد دین
در حمله به میدانش چو حیدر کنمی من
اندر دل کفار که همچون شب تیره است
تیر چو شهابش را رهبر کنمی من
عاجز شده ام الحق در حق بزرگیش
ای کاش حوالت به پیمبر کنمی من

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از گریه اگر یکدم سربر کنمی من
چون شمع بسی آتش بر سر کنمی من
هوش مصنوعی: اگر برای یک لحظه از گریه دست بردارم، مثل شمعی که آتش می‌گیرد، بارها دچار آتش‌سوزی می‌شوم.
من دست نیارم به سر زلف تو بردن
ورنه همه آفاق معطر کنمی من
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به زیبایی و جذابیت موهای تو دست پیدا کنم، اما اگر می‌توانستم، همه جا را با عطر خوش آن پر می‌کردم.
گر چشمه نوشت دهدی آب حیاتم
هرگز سخن چشمه کوثر کنمی من
هوش مصنوعی: اگر چشمه‌ای به من آب حیات بدهد، هرگز درباره چشمه کوثر سخن نخواهم گفت.
چون غنچه بخنده بگشائی لب و گوئی
چون گل دهن تنگ تو پرزر کنمی من
هوش مصنوعی: وقتی غنچه می‌خندد، من هم لب‌هایم را باز می‌کنم و می‌گویم که مانند گل، دهان بسته‌ات، مرا پر از شادی می‌کند.
تو می بدهی باده و خاصه ز پی نقل
زان پسته یاقوتین شکر کنمی من
هوش مصنوعی: تو به من شراب می‌دهی و به خاطر نقل‌قولی از آن پسته‌های قرمز رنگ، از تو تشکر می‌کنم.
جانی است مرا خشک بیاور نه هم آخر
از باده لبهات کمی تر کنمی من
هوش مصنوعی: باشه، بایستی جان من را نجات دهی. خشکی را از من دور کن و فقط کمی از شراب لب‌هایت را به من برسان.
بر دیده من پای چو ابرو بنهی تو
برگردن تو دست چو چنبر کنمی من
هوش مصنوعی: اگر ابروی تو را بر چشمم بگذاری، من دستم را مانند دایره‌ای بر گردن تو می‌زنم.
مشغول توام گرنه به سال و به شب و روز
از دیده و جان خدمت مهتر کنمی من
هوش مصنوعی: من به تو مشغولم و اگر نبود، به سال و شب و روز می‌توانستم از جان و دیده‌ام برای خدمت به بزرگترم استفاده کنم.
فرزانه امین الدین آن حایگه من
کز نعل سمندش زر افسر کنمی من
هوش مصنوعی: من در حالتی قرار دارم که از نعل سمند فرزانه امین الدین، خود را به حالت زرینی می‌بینم.
در مدحت آن سرور واجب بود اینک
کز چشم و مژه خامه و دفتر کنمی من
هوش مصنوعی: در ستایش آن بزرگواری لازم است که من به وسیله چشم و مژه‌ام، نوشتن و ثبت کردن را آغاز کنم.
جان در سر خاک قدمش پاشمی آخر
دانم که اگر کارش در خور کنمی من
هوش مصنوعی: من جانم را بر سر خاک خدا می‌گذارم و می‌دانم که اگر بتوانم کارش را درست انجام دهم، می‌توانم به او خدمت کنم.
توفیق عزیز است و گرنه بثناهاش
از گوی فلک حقه گوهر کنمی من
هوش مصنوعی: توفیق یک نعمت گران‌بهاست و اگر نبود، نمی‌توانستم از این مهارت‌ها و استعدادها به خوبی استفاده کنم.
وان پیکر بد خواه فرومایه او را
از تیغ زبان همچو دو پیکر کنمی من
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که من با استفاده از زبانی تیز و زهرآگین می‌توانم شخصیت بدخواه و پست او را به دو نیم تقسیم کنم و به او آسیب برسانم.
سربر خط فرمانش همی دارم اگر نه
خاک از ستم هر دو بسر بر کنمی من
هوش مصنوعی: اگرچه فرمانبرداری از او را انتخاب کرده‌ام، اما اگر مجبور شوم، به شدت به ستمی که بر من می‌رود پاسخ خواهم داد و از آن آزادی می‌طلبم.
اقبال چنان گفت که گر خواهدی آن صدر
از مهر و مهش باده و ساغر کنمی من
هوش مصنوعی: اگر بخواهی آن مقام و منزلت را که به خاطر مهر و ماهش ایجاد شده است، من برایت با باده و جام فراهم می‌کنم.
مردی نبود کشتن نامردان ورنی
برجمله اعداش مظفر کنمی من
هوش مصنوعی: هیچ کسی نبود که نامردان را بکُشد، اما من بر آزار خواهم افزود و به جان دشمنان می‌افزایم.
دین هست قوی ورنه برای مدد دین
در حمله به میدانش چو حیدر کنمی من
هوش مصنوعی: اگر دین محکم و استوار باشد، من همچون حیدر (علی) برای یاری آن به میدان می‌روم و از آن دفاع می‌کنم.
اندر دل کفار که همچون شب تیره است
تیر چو شهابش را رهبر کنمی من
هوش مصنوعی: در دل کافران که تاریکی شب را دارند، من تیر خود را مانند شهاب در مسیر درست هدایت می‌کنم.
عاجز شده ام الحق در حق بزرگیش
ای کاش حوالت به پیمبر کنمی من
هوش مصنوعی: من در برابر بزرگی‌ات به شدت ناتوان شدم، کاش می‌توانستم از پیامبر خواهش کنم که تو را به من معرفی کند.