شمارهٔ ۷۳ - در این قصیده ابو المعالی نصر بن محمد را مدح کند
ای راحت روح و رامش تن
وصل تو طرب فزای و شیون
بر بوی لب تو عقل سر مست
وز رنگ رخ تو خانه گلشن
از شرم چو روی برفروزی
گوئی که بلور شد ملون
آهن دلی ای پری رخ ار چند
ترسان باشد پری ز آهن
با دوستی تو ای تو غافل
دور از تو شدم به کام دشمن
آید به دلم که باز باشم
از غم به غرور عقل کودن
بر چون من بنده هوا خواه
ای جان جهان مبر چنین ظن
آنرا که گرفت غم گریبان
کی گیرد عقل طرف دامن
وین طرفه که بی رخت بهر شب
شهمات همی شود معین
از من خود واکشیده داری
گوئی که من آبم و تو روغن
در بندگی تو چون درستم
عهدم چو دو زلف خویش مشکن
خارم چه دهی رطب نداده
دردم چه دهی در اول دن
آخر نه منم غلام صدری
کاقبال شده است ازو مبرهن
خورشید کفات ابوالمعالی
کز رای ویست ملک روشن
نصرالله بن محمد آن کو
جان است و همه جهانیان تن
مه خوشه نمایدی ز رایش
جوزا ز کمال خویش خرمن
از آتش تیغ سطوت او
دارد ماهی ز آب جوشن
مکسور جفاش اگر شود فعل
نصبش نکند بحیلها لن
ای خورشیدی که ظل جاهت
مسکینان را شده است مسکن
با جود تو حاتم است ممسک
با نطق تو صاحب است الکن
مهر تو فتد میان هر دل
چون مهر که درفتد به روزن
کلکت بگه سخن نگاری
دستت بگه عطیه دادن
زهر تن فضل راست تریاک
درد سر آز راست چندن
ای گشته ز بیم تو عدو را
خون در تن خشک همچو روین
گر باشم صد نوا چو بلبل
ور گردم ده زبان چو سوسن
با این همه زود زود گردد
در مدح تو شعر من ملون
پیوسته بگویم و بگویم
نتوانم گفت شکر تو من
شمارهٔ ۷۲ - درمدح خواجه عمید ابوطاهر گوید: بر من ز نعمت الحق خاص خدایگانشمارهٔ ۷۴ - در مدح حسن بن احمد گوید: گاه آن است که طفلان چمن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای راحت روح و رامش تن
وصل تو طرب فزای و شیون
هوش مصنوعی: ای آرامشدهنده روح و دلنواز جسم، وصال تو موجب شادی و خوشحالی و سرور است.
بر بوی لب تو عقل سر مست
وز رنگ رخ تو خانه گلشن
هوش مصنوعی: عطر لبهای تو باعث مستی عقل من شده و رنگ چهرهات به مانند گلزار است.
از شرم چو روی برفروزی
گوئی که بلور شد ملون
هوش مصنوعی: وقتی تو با شرم و زیبایی عشق بر چهرهات میتابی، گویی که رنگ چهرهات همچون بلور شفاف و درخشان شده است.
آهن دلی ای پری رخ ار چند
ترسان باشد پری ز آهن
هوش مصنوعی: اگرچه دلِ آهنی من میتواند تو را بترساند، اما این پری زیبا نمیتواند از وجود من بترسد.
با دوستی تو ای تو غافل
دور از تو شدم به کام دشمن
هوش مصنوعی: با دوستی تو، ای غافل از من، از تو فاصله گرفتم و در نتیجه به کام دشمن افتادم.
آید به دلم که باز باشم
از غم به غرور عقل کودن
هوش مصنوعی: به ذهنم میآید که میخواهم از غم فاصله بگیرم و با خودبزرگبینی عاقلانهام، خود را جلا دهم.
بر چون من بنده هوا خواه
ای جان جهان مبر چنین ظن
هوش مصنوعی: ای جانِ جهان، به من که بندهی تو هستم، چنین گمان نکن که دل در هوا و هوس دارم.
آنرا که گرفت غم گریبان
کی گیرد عقل طرف دامن
هوش مصنوعی: کسی که دچار غم و اندوه شده، چگونه میتواند به صحیح فکر کند و تصمیم درستی بگیرد؟
وین طرفه که بی رخت بهر شب
شهمات همی شود معین
هوش مصنوعی: جالب این است که در غیاب تو، خوابهای شبانهام باز هم به کمکم میآید.
از من خود واکشیده داری
گوئی که من آبم و تو روغن
هوش مصنوعی: تو به گونهای از من فاصله میگیری که انگار من مثل آب و تو مثل روغن هستی، یعنی ما هیچگاه نمیتوانیم با هم ترکیب شویم و به یکدیگر نزدیک شویم.
در بندگی تو چون درستم
عهدم چو دو زلف خویش مشکن
هوش مصنوعی: در خدمت تو به اندازهای دقت میکنم که عهد و پیمانم را همچون دو زلف خودم نشکنم.
خارم چه دهی رطب نداده
دردم چه دهی در اول دن
هوش مصنوعی: اگر به من حوصله و محبت ندی، درد من را تسکین نخواهی داد. اگر در ابتدا به من توجهی نمیکنی، در ادامه هم کمکی از تو نخواهم کرد.
آخر نه منم غلام صدری
کاقبال شده است ازو مبرهن
هوش مصنوعی: در نهایت، من بنده کسی نیستم که به خاطر او افتخار کنم، چرا که برتری من به روشنی مشخص نیست.
خورشید کفات ابوالمعالی
کز رای ویست ملک روشن
هوش مصنوعی: خورشید که نشانهی بزرگی و قدرت ابوالمعالی است، به واسطهی تدبیر و فکری که دارد، کشور را روشن کرده است.
نصرالله بن محمد آن کو
جان است و همه جهانیان تن
هوش مصنوعی: نصرالله بن محمد، کسی است که روح و جان جهان به حساب میآید و همه انسانها مانند بدنی هستند که او روح آن را تشکیل میدهد.
مه خوشه نمایدی ز رایش
جوزا ز کمال خویش خرمن
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا، با شکوهی که از کمال وجودت به نمایش گذاشتهای، همچون خوشهای از خرمن در آسمان میدرخشی.
از آتش تیغ سطوت او
دارد ماهی ز آب جوشن
هوش مصنوعی: آتش تیزی که از قدرت او ناشی میشود، باعث شده که ماهی در آب جوشان احساس خطر کند.
مکسور جفاش اگر شود فعل
نصبش نکند بحیلها لن
هوش مصنوعی: اگر مشکل یا نقصی در کار پیش بیاید، آن را به تأخیر نمیاندازند و سریعاً حل میکنند.
ای خورشیدی که ظل جاهت
مسکینان را شده است مسکن
هوش مصنوعی: ای خورشید که وجود پرنور تو باعث پناه و آرامش مسکینان شده است.
با جود تو حاتم است ممسک
با نطق تو صاحب است الکن
هوش مصنوعی: با بخشش تو، بخیل مانند حاتم شده است و با گفتار تو، آن که توانایی حرف زدن ندارد، به صاحب دانشی تبدیل شده است.
مهر تو فتد میان هر دل
چون مهر که درفتد به روزن
هوش مصنوعی: محبت و دوستی تو در دل هر کسی جای میگیرد، مانند نوری که از روزن به داخل میتابد و دلها را روشن میکند.
کلکت بگه سخن نگاری
دستت بگه عطیه دادن
هوش مصنوعی: شما به راحتی میتوانید با کلمات خود دیگران را تحت تاثیر قرار دهید و هدیهای ارزشمند از کلام خود به آنان بدهید.
زهر تن فضل راست تریاک
درد سر آز راست چندن
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که در حقیقت، برخی از مواردی که به نظر میرسند مفید یا دلپذیر هستند، ممکن است دارای عواقب منفی باشند. به عبارتی، گاهی اوقات تجربیات و چیزهایی که از نظر ظاهری زیبا به نظر میرسند، در باطن میتوانند درد و رنج به همراه داشته باشند.
ای گشته ز بیم تو عدو را
خون در تن خشک همچو روین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دشمنان تو از ترس و وحشتی که از تو دارند، بهگونهای شدهاند که خون در بدنشان خشکیده و مانند شخصی بیروح و بیجان به نظر میرسند.
گر باشم صد نوا چو بلبل
ور گردم ده زبان چو سوسن
هوش مصنوعی: اگر من مانند بلبل صد صدا داشته باشم و چون سوسن ده زبان داشته باشم،
با این همه زود زود گردد
در مدح تو شعر من ملون
هوش مصنوعی: با وجود این همه، شعر من به سرعت در ستایش تو رنگ و بویی میگیرد.
پیوسته بگویم و بگویم
نتوانم گفت شکر تو من
هوش مصنوعی: همواره میخواهم صحبت کنم و احساساتم را بیان کنم، اما نمیتوانم به درستی ابراز کنم که چقدر بابت تو سپاسگزارم.