شمارهٔ ۷۲ - درمدح خواجه عمید ابوطاهر گوید
بر من ز نعمت الحق خاص خدایگان
کرد آنچه تا ابد نتوان گفت شکر آن
هر لحظه می کشد ز حضیضم به سوی اوج
هر روز می برد ز زمینم بر آسمان
هم شد بعون بخشش او رنج من سبک
هم شد ز بار منت او پشت من گران
عقلم به وقت طفلی زو چون شکوفه پیر
بختم بگاه پیری چون سرو از او جوان
در دل هوای اوست چو خون در میان رگ
در جان رضای اوست چو مغز اندر استخوان
از بس که در مدیحش دستان زدم کنون
خلقی همی زند به سخنهام داستان
هر مکرمت که کرد به جای من و کند
یارب تو در جوانی و اقبال او رسان
چون سرو شاید ار همه تن دست گرددم
چون بید ز بیدار همه سر گرد دم زبان
تا بر گشاد دست و زبان دایم از خدای
خواهم ثبات دولت خاص خدایگان
فرخنده پی سپهری کز یمن فراوست
هم پادشاه فارغ و هم خلق در امان
گشته هلال دولت در پای او رکاب
داده سپهر توسن در دست او عنان
دولت پناه دارد در ظل رای او
جز دولتش که داشت ز خورشید سایبان
ای همچو گل به صبح تو بابرگ و بانوا
وی همچو گل حسود تو بی برگ و بی توان
گل بسته ثنای تو آمد چو عندلیب
ورنی ز شرم خلق تو نگشایدی زبان
بخشنده چون سحابی زیبد اگر فتاد
آوازه سخای تو چون رعد در جهان
خصم تو همچو طوطی قولیست بی عمل
نی نی که همچو عنقا نامیست بی نشان
بخ بخ که میوه دل و شاخ امید تو
سرسبز و سرخ روی چو سرو است ارغوان
خواجه عمید اطهر بوطاهر آن کزو
هر لحظه بشکفد گل دل در بهار جان
ماهی که هست ذروه فرزانگیش چرخ
لعلی که هست گوهر آزادگیش کان
بر ذات پاک او که چو آب آمد از صفا
درها که بر دمید چو سیماب ناگهان
منت خدای را که ز خورشید صحبتش
یک یک همه چو چشمه حیوان شده نهان
ای طبع در ببار و زین سو نگر نشاط
شاخ درخت می کند از ابر درفشان
چندانکه مه ستاند از آفتاب نور
چندانکه زهره سازد با مشتری قران
شمارهٔ ۷۱ - این سوگند نامه رادر نیشابور گفته است: گشاد صورت دولت بشکر شاه دهانشمارهٔ ۷۳ - در این قصیده ابو المعالی نصر بن محمد را مدح کند: ای راحت روح و رامش تن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر من ز نعمت الحق خاص خدایگان
کرد آنچه تا ابد نتوان گفت شکر آن
هوش مصنوعی: خداوند به من نعمتهای ویژهای بخشیده است که نمیتوان بهراحتی برای آنها سپاسگزاری کرد و ارزشگذاری کرد.
هر لحظه می کشد ز حضیضم به سوی اوج
هر روز می برد ز زمینم بر آسمان
هوش مصنوعی: در هر لحظه من را از حالت عادی و زمین به سمت اوج و قلههای بلندی میکشاند و هر روز مرا از زمین به آسمان میبرد.
هم شد بعون بخشش او رنج من سبک
هم شد ز بار منت او پشت من گران
هوش مصنوعی: با کمک رحمت و بخشش او، سختیهای من کم شده و بار گران منت او، دیگر بر دوشم احساس نمیشود.
عقلم به وقت طفلی زو چون شکوفه پیر
بختم بگاه پیری چون سرو از او جوان
هوش مصنوعی: عقل من در زمان کودکی مانند شکوفه بود و در زمان پیری مثل درخت سرو سرزنده و جوان میماند.
در دل هوای اوست چو خون در میان رگ
در جان رضای اوست چو مغز اندر استخوان
هوش مصنوعی: دل مملو از عشق اوست، مانند خونی که در رگها جاری است. در جان نیز رضایت او به اندازه مغز که در استخوان جای دارد، وجود دارد.
از بس که در مدیحش دستان زدم کنون
خلقی همی زند به سخنهام داستان
هوش مصنوعی: به خاطر ستایشهای فراوانی که از او کردهام، حالا مردم به داستانهای من گوش میدهند و آنها را نقل میکنند.
هر مکرمت که کرد به جای من و کند
یارب تو در جوانی و اقبال او رسان
هوش مصنوعی: هر کار خوبی که به جای من انجام میدهد، ای خدا، در دوران جوانی و خوشبختیاش به او پاداش بده.
چون سرو شاید ار همه تن دست گرددم
چون بید ز بیدار همه سر گرد دم زبان
هوش مصنوعی: اگر مانند سرو بایستم و قد علم کنم، با وجود اینکه همه تنم در دسترس باشد، اما همچنان بیدار و هشیار هستم، و اگر بخواهم بیوقفه سخن بگویم، زبانم همیشه آماده است.
تا بر گشاد دست و زبان دایم از خدای
خواهم ثبات دولت خاص خدایگان
هوش مصنوعی: من همیشه از خداوند میخواهم که دست و زبانم گشوده باشد تا ثبات و قدرت خاصی را در زندگیام حفظ کنم.
فرخنده پی سپهری کز یمن فراوست
هم پادشاه فارغ و هم خلق در امان
هوش مصنوعی: درخشان است روزی که از آسمان یمن میتابد، هم پادشاه در آسودگی است و هم مردم در امنیت به سر میبرند.
گشته هلال دولت در پای او رکاب
داده سپهر توسن در دست او عنان
هوش مصنوعی: هلال خوشبختی بر پای او قرار گرفته و آسمان همچون اسبی در دست او مهار شده است.
دولت پناه دارد در ظل رای او
جز دولتش که داشت ز خورشید سایبان
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت در سایه نظر و اراده او قرار دارد، و فقط خوشبختی خودش نیست که از روشنایی و هدایت او محافظت میشود.
ای همچو گل به صبح تو بابرگ و بانوا
وی همچو گل حسود تو بی برگ و بی توان
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند گل در صبحگاه نشاط و زیبایی، با طراوت و شادابی ظاهر میشوی، او که حسود توست، بیبرگ و ناتوان به نظر میرسد.
گل بسته ثنای تو آمد چو عندلیب
ورنی ز شرم خلق تو نگشایدی زبان
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و شگفتی تو، مانند بلبل قصیدهای برای تو میخواند، اما از خجالت و شرم رو به روی تو نمیتواند زبان به سخن باز کند.
بخشنده چون سحابی زیبد اگر فتاد
آوازه سخای تو چون رعد در جهان
هوش مصنوعی: بخشنده باید مانند ابر باشد که در هر زمان و مکان پراکنده میشود. وقتی او را ببینی، صدای سخاوت و generosityاش باید مانند رعد در سراسر دنیا طنین انداز شود.
خصم تو همچو طوطی قولیست بی عمل
نی نی که همچو عنقا نامیست بی نشان
هوش مصنوعی: دشمن تو مانند طوطی، فقط حرفهای بیعمل میزند و نیست مانند عنقا که نامی دارد اما نشانی از او نیست.
بخ بخ که میوه دل و شاخ امید تو
سرسبز و سرخ روی چو سرو است ارغوان
هوش مصنوعی: ای خوشا که میوه دل و شاخه امید تو همیشه سرسبز و زیباست، مانند سروهای ارغوانی که رنگ سرخ و سبز دارند.
خواجه عمید اطهر بوطاهر آن کزو
هر لحظه بشکفد گل دل در بهار جان
هوش مصنوعی: خواجه عمید اطهر، که دریغ و حسرتش همیشه دلها را شاداب میکند، همچون گلی است که در بهار زندگی هر لحظه شکوفا میشود و احساسات دل را زنده میسازد.
ماهی که هست ذروه فرزانگیش چرخ
لعلی که هست گوهر آزادگیش کان
هوش مصنوعی: ماهی که در اوج خرد و دانش خود است، مانند چرخ لعل است که نماد آزادی و ارزشمند بودن گوهر درونش را نمایش میدهد.
بر ذات پاک او که چو آب آمد از صفا
درها که بر دمید چو سیماب ناگهان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیهای خالص و پاک خداوند میپردازد. به تصویر کشیدن او به مانند آب صاف و زلال نشاندهنده صفا و خلوص وجودش است. همچنین، به ویژگیهای ناپایداری و تغییرات ناگهانی اشاره میکند که مانند جیوه، یک حالت ثابت ندارد و در هر لحظه ممکن است شکل و حالت خود را تغییر دهد. این بیان میتواند به نوعی بر تحولات و پیچیدگیهای هستی و وجود خداوند تأکید کند.
منت خدای را که ز خورشید صحبتش
یک یک همه چو چشمه حیوان شده نهان
هوش مصنوعی: شکرگزار خداوند هستم که از نور خورشید، گفتگوی او باعث شده که همه موجودات زنده همچون چشمههایی پنهان و زنده باشند.
ای طبع در ببار و زین سو نگر نشاط
شاخ درخت می کند از ابر درفشان
هوش مصنوعی: ای دل! به ببار و روی آنچه هست، بنگر؛ میبینی که شاخ و برگ درخت به لطف باران شاداب و سرزنده شده است.
چندانکه مه ستاند از آفتاب نور
چندانکه زهره سازد با مشتری قران
هوش مصنوعی: هر چه ماه از آفتاب نور میگیرد، همینقدر هم زهره با مشتری هماهنگ میشود.