گنجور

شمارهٔ ۷۱ - این سوگند نامه رادر نیشابور گفته است

گشاد صورت دولت بشکر شاه دهان
چو بست زیور اقبال بر عروس جهان
خدایگان سلاطین مشرق و مغرب
علاء دولت و دین خسرو زمین و زمان
ستاره جیش و زحل چاکر و سهیل نگین
شهاب رمح و سها ناوک و هلال کمان
بزرگ همت و قدر و بلند افسر و تخت
خجسته رایت و رای و گزیده نام و نشان
ابوالمظفر بهرام شاه بن مسعود
که هست نامش برنامه ظفر عنوان
گشاده دولت و دین چشم تا رود بر تخت
نهاده جان جهان گوش تا دهد فرمان
تبارک الله آن ساعت خجسته چه بود
که بازگشت مظفر ز غزو هندوستان
جهان به کام و فلک بنده و ملک داعی
امید تازه و دولت قوی و بخت جوان
فتوح سوی یمین و سعود سوی یسار
سپهر پیش رکاب و زمانه پیش عنان
خهی فزوده می جود تو ز جام امید
زهی شکفته گل فتح تو بخارستان
ز طبع تست زمان را بهار گوهر بار
ز جود تست زمین را خزان زرافشان
قوی دلت که مبادا سبک دریغ که شد
بیک دروغ بدین بنده ضعیف گران
بدان خدای که هر ذره بر خداوندیش
همی نماید چون آفتاب صد برهان
ز نیستی سوی هستی سبک معلق زد
با امرش این فلک پایدار سرگردان
بدین دوازده منظر هزار شمع افروخت
که تا به صبح قیامت همی بود تابان
نشاند پیری در خانقاه هفتم چرخ
کزوست هر چه که بوده است در همه کیهان
سپرد صدر ششم را به قاضی عادل
که یک نم از قلم اوست چشمه حیوان
نقابت صف پنجم به پاسبانی داد
که آب و آتش در تیغ او کنند قران
خجسته تخت چهارم به خسروی آراست
که روشن است بدو دیده زمین و زمان
طربسرای سیم را به خوش نوائی داد
کز اوست عالم پر طوطی شکر دستان
در این رواق دویم کاتبی پدید آورد
که دست و خامه او بست حلیت دیوان
ز بهر گلشن اول گزید صباغی
کز اوست لاله و گل سرخ روی در بستان
چنان بلطفش اضداد آشتی کردند
که می بسازد با یکدیگر چهار ارکان
نمود دری از آب قطره ای در بحر
نگاشت لعلی از سنگ ریزه ای در کان
بدان خدای که از بهر روح سلطان وش
که باشد او را بر تخت دل همیشه مکان
برید ساخت ز گوش و طلایه از دیده
وزیر کرد ز هوش و وکیل در ززبان
چو جسم کیسه جان گشت و جان خزانه عقل
نگاشت بر گهر عقل مهر الرحمان
بساخت این همه و پس خلافت این ملک
حواله کرد بر أی تو ای به حق سلطان
بدان رسول که بر فرق آسمان سایش
ملک تعالی تاجی نهاد از فرقان
به راحت دم جان بخش عیسی مریم
به نور وادی ایمن به موسی عمران
به حسن نغمت داود و رفعت ادریس
به نظم ملک سلیمان و حکمت لقمان
به مردی علی و راست گوئی بوبکر
به صولت عمر و شرم روئی عثمان
به رزم رستم دستان و بزم کی خسرو
به بذل حاتم طائی و عدل نوشروان
به به نشینی عمر و به بد حریفی بخت
به نقش بندی عقل و به دلگشائی جان
به دولت تو که بادا فزون و پاینده
به نعمت تو که بادا هنی و جاویدان
به ساغر تو که او راست در دهن دیده
به خنجر تو که او راست در شکم دندان
به خاک پای تو کان دیده را سزد سرمه
به یاد گرز تو کان فتنه را بود طوفان
به کوس تو که از و گوش فتح شده آگاه
به چتر تو که از و چشم چرخ شد حیران
به تاج تو که از او تافت شعله خورشید
به تخت تو که ازو خاست رتبت کیوان
به خطبه ای که ز القاب تست نازنده
به خطه ای که ز انصاف تست آبادان
به هیبت تو که شیران درو روند نگون
به نوبت تو که مرغان درو پرند ستان
به همت تو که اندک از او شود بسیار
به رحمت تو که دشوار از او شود آسان
به عهد تو که دراز است پیش او مدت
به عفو تو که فراخست نزد او میدان
که حق نعمت یکروزه ای ترا کان هست
فزون ز ریگ بیابان و قطره باران
به عمر خود نه فراموش کرده ام نکنم
نه هیچ در دلم آید که هرگز این بتوان
ور این خلاف بود پس به گفته ام که تو شاه
نه آفتاب جهانی نه سایه یزدان
ملک به مدحت ایام تو زبان نگشاد
فلک به خدمت در گاه تو نبست میان
خدایگانا گندم نخورده چون آدم
برون فتادم ناگه ز روضه رضوان
شکفته گلبن دولت چو صد هزار نگار
دریغ بلبل طبعم اسیر خارستان
دریغ من که میان خانه پر ز ذره شدم
کنون چو سایه گرفتم از آفتاب کران
دریغ من که چو شد کار مملکت چون تیر
کشید بر من سرگشته روزگار کمان
امید خلعت ثم اجتباه هم دارم
که روز و شب شده ام ربنا ظلمنا خوان
من اولا که ام و آخر از چه سهو کنم
اگر کنم که ببخشایش تو ارزد جان
تو خود ببخشی سهل است لیک اندیشم
که خاطر چو توئی شد به چون منی نگران
خدای عز و جل داند ای سلیمان فر
که همچو عنقا زین شرم گشته ام پنهان
پناه گردن و گوشم بطوق و حلقه تست
کنون تو دانی خواهم به خوان و خواه بران
اگر ندارم دل در هوا چنان بادا
که موی در تن من گردد آتشین پیکان
وگر بتابم رو از وفا چنان بادا
که پوست بر تن من گردد آهنین زندان
مرا عزیز تو کردی به جستجوی یقین
کنون ذلیل مگردان به گفتگوی گمان
نه خلق عالم گوساله ای پرستیدند
چو شد به بارگه طور موسی عمران
چو بازگشت و برآن گونه دید آن هم حال
به جز هدایت و رحمت چه کرد با ایشان
همیشه تا چو امانی دهند اهل کرم
بود مروت ایشان به از هزار ضمان
تو باش رحمت یزدان و هیبتت چندانک
فلک ز بیم تو خواهد گنه نگرده امان
چو چرخ گردان میگرد و از جهان مگذر
ولیک عمر گرامی بخرمی گذران

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گشاد صورت دولت بشکر شاه دهان
چو بست زیور اقبال بر عروس جهان
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی با لبخند شاهان به‌وجود می‌آید و زمانی که این شاهان زبان به ستایش باز کنند، به مانند زینتی بر عروس دنیا می‌درخشد.
خدایگان سلاطین مشرق و مغرب
علاء دولت و دین خسرو زمین و زمان
هوش مصنوعی: این عبارت اشاره به بزرگی و قدرت یک پادشاه دارد که بر تمامی سرزمین‌ها و زمان‌ها فرمانروایی می‌کند و به عنوان حامی دین و دولت شناخته می‌شود. به نوعی، او را به عنوان سرور و زمام‌دار نیکوکار در مشرق و مغرب معرفی می‌کند.
ستاره جیش و زحل چاکر و سهیل نگین
شهاب رمح و سها ناوک و هلال کمان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف و ستایش زیبایی ستاره‌ها و سیارات می‌پردازد. در آن، ستاره‌ها و سیارات مختلف با ویژگی‌های خاصی معرفی شده‌اند. به نوعی، این تصویرسازی به ما نشان می‌دهد که هر یک از این اجرام آسمانی نقش و جایگاه خاصی در زیبایی و هارمونی آسمان دارند. در نهایت، این تصویر به ارتباط عمیق انسان با جهان و زیبایی طبیعی اشاره می‌کند.
بزرگ همت و قدر و بلند افسر و تخت
خجسته رایت و رای و گزیده نام و نشان
هوش مصنوعی: فردی با اراده و شخصیت بزرگ، دارای مقام و جایگاه عالی است. نشانه‌های او خوش‌یمن و ممتاز است و نام و یادش درخشان و شناخته شده است.
ابوالمظفر بهرام شاه بن مسعود
که هست نامش برنامه ظفر عنوان
هوش مصنوعی: ابوالمظفر بهرام شاه، پسر مسعود، کسی است که نامش در تاریخ با عنوان "برنامه ظفر" شناخته می‌شود.
گشاده دولت و دین چشم تا رود بر تخت
نهاده جان جهان گوش تا دهد فرمان
هوش مصنوعی: چشم خود را باز کن تا بر تخت نشینی و سلطنت را ببینی، و گوش خود را آماده کن تا فرمان زندگی را بشنوی.
تبارک الله آن ساعت خجسته چه بود
که بازگشت مظفر ز غزو هندوستان
هوش مصنوعی: ساعت خوشی بود که مظفر از جنگ هند به خانه برگشت.
جهان به کام و فلک بنده و ملک داعی
امید تازه و دولت قوی و بخت جوان
هوش مصنوعی: دنیا در حال خوشی و آرامش است و آسمان در خدمت و تسلیم، در حالی که امید تازه‌ای در دل‌ها زنده شده و دولت قدرتمند و بخت جوانی مسیر زندگی را هموار کرده است.
فتوح سوی یمین و سعود سوی یسار
سپهر پیش رکاب و زمانه پیش عنان
هوش مصنوعی: فتح و پیروزی در سمت راست و خجسته‌گی در سمت چپ، آسمان پیش‌رو و زمانه در برابر افسار.
خهی فزوده می جود تو ز جام امید
زهی شکفته گل فتح تو بخارستان
هوش مصنوعی: ای عزیز، تو با امید به آینده، خوشبختی و کامیابی را به خود جذب می‌کنی، مانند گلی که در بهار می‌شکفد و در فضایی سرشار از شادابی و رونق زندگی می‌کند.
ز طبع تست زمان را بهار گوهر بار
ز جود تست زمین را خزان زرافشان
هوش مصنوعی: از طبیعت تو فصل بهار گوهرهای ارزنده را به ارمغان می‌آورد، و از بخشندگی تو زمین را در پاییز با زرق و برق خاصی زینت می‌بخشد.
قوی دلت که مبادا سبک دریغ که شد
بیک دروغ بدین بنده ضعیف گران
هوش مصنوعی: دل تو را قوی نگه‌دار، مبادا به سادگی از چیزی ناامید شوی؛ چرا که با یک دروغ، این بنده ضعیف را به زحمت می‌اندازی.
بدان خدای که هر ذره بر خداوندیش
همی نماید چون آفتاب صد برهان
هوش مصنوعی: بدان که خدایی وجود دارد که هر ذره‌ای از مخلوقاتش به شکلی روشن و واضح، بر بزرگی و خالقیت او گواهی می‌دهد، مانند نور خورشید که به روشنی حقیقت خود را نشان می‌دهد.
ز نیستی سوی هستی سبک معلق زد
با امرش این فلک پایدار سرگردان
هوش مصنوعی: از نبود و عدم به سمت وجود و هستی حرکت کرد و به فرمان خدا، این جهان پایدار در حال سرگردانی است.
بدین دوازده منظر هزار شمع افروخت
که تا به صبح قیامت همی بود تابان
هوش مصنوعی: در دوازده زاویه، هزاران شمع روشن کرد که تا صبح قیامت روشن و درخشان باقی بمانند.
نشاند پیری در خانقاه هفتم چرخ
کزوست هر چه که بوده است در همه کیهان
هوش مصنوعی: پیری را در خانقاه (محل عبادت) نشاندند و به او گفتند که او از چرخ هفتم (نماد زمان و سرنوشت) آمده است. او نماینده همه چیزهایی است که در کل جهان وجود داشته‌اند و به نوعی تجسم تجربیات و داستان‌هاست.
سپرد صدر ششم را به قاضی عادل
که یک نم از قلم اوست چشمه حیوان
هوش مصنوعی: بخش ششم را به قاضی عادل بسپارید، زیرا نوشتن او مانند چشمه‌ای از حیات و زندگی است.
نقابت صف پنجم به پاسبانی داد
که آب و آتش در تیغ او کنند قران
هوش مصنوعی: نقابتی که در صف پنجم قرار دارد، به نگهبانی سپرده شد که بتواند با نیروی خود، آتش و آب را در مقابل شمشیرش کنترل کند.
خجسته تخت چهارم به خسروی آراست
که روشن است بدو دیده زمین و زمان
هوش مصنوعی: تخت چهارم با شکوه به مقام پادشاهی تزئین شده است که وجود او به اندازه‌ای درخشان و واضح است که تمام زمین و زمان به او توجه دارند.
طربسرای سیم را به خوش نوائی داد
کز اوست عالم پر طوطی شکر دستان
هوش مصنوعی: سرای شاد و خوش صدا، از آن سیم ساخته شده که به ماجراهای شاد و خوشی پر از شعر و موسیقی منجر می‌شود و از همین رو، دنیا پر شده از طوطی‌های شاداب و دهان پر از شکر است.
در این رواق دویم کاتبی پدید آورد
که دست و خامه او بست حلیت دیوان
هوش مصنوعی: در این مکان، کاتب ماهری به وجود آمد که با دستانش و قلمش، زیبا نوشتن را به نمایش گذاشت و آثارش را خلق کرد.
ز بهر گلشن اول گزید صباغی
کز اوست لاله و گل سرخ روی در بستان
هوش مصنوعی: برای زیبایی و رونق گلستان، نقاشی انتخاب شده که از او، لاله و گل سرخ با چهره‌ای زیبا در باغ به وجود آمده است.
چنان بلطفش اضداد آشتی کردند
که می بسازد با یکدیگر چهار ارکان
هوش مصنوعی: با مهربانی او، نیروهای مخالف به توافق رسیدند به طوری که می‌توانند با هم چهار عنصر را بسازند.
نمود دری از آب قطره ای در بحر
نگاشت لعلی از سنگ ریزه ای در کان
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و قدرت خلاقیت اشاره شده است. نشان می‌دهد که یک قطره آب می‌تواند تصویری از دریا را ترسیم کند و همچنین یک سنگ ریزه می‌تواند زیبایی‌های یک جواهر را به تصویر بکشد. به عبارت دیگر، از کوچک‌ترین و ساده‌ترین چیزها نیز می‌توان به عظمت و زیبایی‌های بزرگ دست یافت.
بدان خدای که از بهر روح سلطان وش
که باشد او را بر تخت دل همیشه مکان
هوش مصنوعی: بدان خدایی که برای روح سلطان وش، همواره جایگاهی در دل و روح او وجود دارد.
برید ساخت ز گوش و طلایه از دیده
وزیر کرد ز هوش و وکیل در ززبان
هوش مصنوعی: شخصی که از شنیدن حرف‌ها به سرعت می‌برد، از دیدن ها پنهان می‌شود و وزیر و وکیل هم از فکر دست کشیده‌اند.
چو جسم کیسه جان گشت و جان خزانه عقل
نگاشت بر گهر عقل مهر الرحمان
هوش مصنوعی: وقتی که جسم تبدیل به کیسه‌ای برای جان شد، جان به عنوان خزانه‌ای عقل را ثبت کرد و بر جواهر عقل نشان رحمان را زد.
بساخت این همه و پس خلافت این ملک
حواله کرد بر أی تو ای به حق سلطان
هوش مصنوعی: این همه زیبایی‌ها و کارهایی که ایجاد کرده، حالا ریاست این کشور را به تو واگذار کرده است، ای کسی که به حقیقت، پادشاهی.
بدان رسول که بر فرق آسمان سایش
ملک تعالی تاجی نهاد از فرقان
هوش مصنوعی: بدان که فرشتگان بر سر آسمان به خاطر مقام والای رسول، تاجی از نور و عظمت گذاشته‌اند.
به راحت دم جان بخش عیسی مریم
به نور وادی ایمن به موسی عمران
هوش مصنوعی: روحی که به زندگی‌بخش عیسی فرزند مریم نسبت داده شده، به نور دره‌ای امن و آرامش‌بخش به موسی پسر عمران می‌درخشد.
به حسن نغمت داود و رفعت ادریس
به نظم ملک سلیمان و حکمت لقمان
هوش مصنوعی: به زیبایی صدای تو مانند داود و مقام بلند تو همچون ادریس است، تو نظم و ترتیب را مانند سلیمان در اختیار داری و حکمت و دانش را همچون لقمان داری.
به مردی علی و راست گوئی بوبکر
به صولت عمر و شرم روئی عثمان
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگی‌های چهار نفر از شخصیت‌های مهم تاریخ اسلام اشاره دارد. در آن به مردانگی علی، صداقت ابوبکر، شجاعت عمر و شرم و حیا عثمان پرداخته شده است. این توصیف‌ها نشان‌دهنده صفات والای آنها و نقششان در تاریخ اسلام است.
به رزم رستم دستان و بزم کی خسرو
به بذل حاتم طائی و عدل نوشروان
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف ویژگی‌های برجسته شخصیت‌های تاریخی و افسانه‌ای ایران می‌پردازد. اشاره به رزم رستم، قهرمان حماسی ایران، و بزم کی خسرو، پادشاه بزرگ دارد. همچنین به سخاوت حاتم طایی و عدل نوشروان، یکی از پادشاهان عادل تاریخ اشاره می‌کند. این ترکیب شخصیت‌ها و ویژگی‌ها نشان‌دهنده‌ی عظمت، شجاعت، سخاوت و عدالت در فرهنگ ایرانی است.
به به نشینی عمر و به بد حریفی بخت
به نقش بندی عقل و به دلگشائی جان
هوش مصنوعی: عمر خود را به خوشی و راحتی سپری کن و به بدیِ تقدیر و شانس اعتنا مکن؛ چرا که عقل تو را راهنمایی می‌کند و دل شما را شاداب می‌سازد.
به دولت تو که بادا فزون و پاینده
به نعمت تو که بادا هنی و جاویدان
هوش مصنوعی: به لطف و برکت تو، آرزو دارم که همیشه فزونی و پایداری داشته باشی و از نعمت‌های تو، خوشبخت و دائمی باشی.
به ساغر تو که او راست در دهن دیده
به خنجر تو که او راست در شکم دندان
هوش مصنوعی: توصیف زیبایی از نوشیدنی و چشم‌هاست. در اینجا به تصویر ساغری اشاره می‌شود که لبریز از مایعات دلپذیر است و به تازگی دیده شده است، همچنین به خنجری اشاره می‌کند که در واقع نمادی از قدرت و درد در قلب و دندان‌هاست. این ترکیب نشان‌دهنده‌ی جذابیت و در عین حال خطراتی است که ممکن است از آن ناشی شود.
به خاک پای تو کان دیده را سزد سرمه
به یاد گرز تو کان فتنه را بود طوفان
هوش مصنوعی: به پای تو که خاک آن را سجده می‌کنم، اشک چشمانم شایسته است چون سرمه‌ای است برای یاد تو. تو که با قدرتت می‌توانی آشوب‌ها را از بین ببری، چون طوفانی که طوفان‌ها را خاموش می‌کند.
به کوس تو که از و گوش فتح شده آگاه
به چتر تو که از و چشم چرخ شد حیران
هوش مصنوعی: صوت تو که از گوش‌ها شنیده می‌شود، حالتی از پیروزی را به ارمغان می‌آورد. و چتر تو که در نگاه آسمان حیرت و شگفتی ایجاد کرده است، نشان‌دهنده عظمت و زیبایی توست.
به تاج تو که از او تافت شعله خورشید
به تخت تو که ازو خاست رتبت کیوان
هوش مصنوعی: به زیبایی و ارزش تو که همچون تاج، نور خورشید را بازتاب می‌کند، و به مقامت که همانند تخت کیوان، بلند و بزرگ است، می‌نگرم.
به خطبه ای که ز القاب تست نازنده
به خطه ای که ز انصاف تست آبادان
هوش مصنوعی: به سخن و عبارتی که به زیبایی از تو توصیف شده و به سرزمینی که به خاطر عدل و انصاف تو رونق یافته، اشاره دارد.
به هیبت تو که شیران درو روند نگون
به نوبت تو که مرغان درو پرند ستان
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیتی که داری، شیران را زود به زوال می‌کشانی و مانند پرندگان، دیگران را نیز جذب خود می‌کنی.
به همت تو که اندک از او شود بسیار
به رحمت تو که دشوار از او شود آسان
هوش مصنوعی: با تلاش تو، چیزهای کم به زیاد تبدیل می‌شوند و با رحمت تو، کارهای سخت به آسانی تبدیل می‌شوند.
به عهد تو که دراز است پیش او مدت
به عفو تو که فراخست نزد او میدان
هوش مصنوعی: عهد و پیمان تو به مدت طولانی است و بخشش تو نیز بسیار گسترده و وسیع است.
که حق نعمت یکروزه ای ترا کان هست
فزون ز ریگ بیابان و قطره باران
هوش مصنوعی: حق نعمت تو به اندازه‌ای است که بیشتر از ریگ‌های بیابان و قطره‌های باران است، حتی اگر یک روز هم به تو داده شود.
به عمر خود نه فراموش کرده ام نکنم
نه هیچ در دلم آید که هرگز این بتوان
هوش مصنوعی: در طول عمرم هرگز فراموش نکرده‌ام و نمی‌توانم فراموش کنم؛ هیچ چیز در دلم نمی‌آید که بتوانم آن را از یاد ببرم.
ور این خلاف بود پس به گفته ام که تو شاه
نه آفتاب جهانی نه سایه یزدان
هوش مصنوعی: اگر این سخن نادرست باشد، پس به آنچه گفته‌ام اشاره می‌کنم که تو نه تنها پادشاهی نیستی، بلکه نه خورشید جهانی و نه سایه خداوند هم هستی.
ملک به مدحت ایام تو زبان نگشاد
فلک به خدمت در گاه تو نبست میان
هوش مصنوعی: پادشاه هیچگاه در ستایش روزگار تو سخنی به زبان نراند و آسمان هم اعتنایی به خدمتگزاری درگاه تو نداشت.
خدایگانا گندم نخورده چون آدم
برون فتادم ناگه ز روضه رضوان
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، من که مانند آدمی هستم که هرگز گندم نخورده، ناگهان از باغ بهشت بیرون رانده شدم.
شکفته گلبن دولت چو صد هزار نگار
دریغ بلبل طبعم اسیر خارستان
هوش مصنوعی: در باغ خوشبختی، گل‌ها و زیبایی‌ها فراوانند، اما افسوس که روح من همچنان در دشت‌های خاری گرفتار مانده است.
دریغ من که میان خانه پر ز ذره شدم
کنون چو سایه گرفتم از آفتاب کران
هوش مصنوعی: متأسفانه، من در میان خانه‌ای که مملو از نور و زندگی است، دلم گرفته و احساس می‌کنم به سایه‌ای تبدیل شده‌ام که از نور خورشید دور شده‌ام.
دریغ من که چو شد کار مملکت چون تیر
کشید بر من سرگشته روزگار کمان
هوش مصنوعی: متأسفم که در روزگار پرآشوب و بی‌سامانی، مانند تیری که از کمان رها می‌شود، تقدیر مرا هدف قرار داده است.
امید خلعت ثم اجتباه هم دارم
که روز و شب شده ام ربنا ظلمنا خوان
هوش مصنوعی: امید دارم که در روز و شب زحمت‌ها و گناهانم را جبران کنم و به درگاه تو پناه ببرم.
من اولا که ام و آخر از چه سهو کنم
اگر کنم که ببخشایش تو ارزد جان
هوش مصنوعی: من در ابتدا و انتهای وجودم چه خطایی مرتکب می‌شوم اگر بخواهم بگویم که شایسته‌ی بخشش تو هستم، چرا که جان من به این بخشش می‌ارزد.
تو خود ببخشی سهل است لیک اندیشم
که خاطر چو توئی شد به چون منی نگران
هوش مصنوعی: تو به آسانی می‌توانی ببخشی، اما من نگرانم که با وجود کسی چون من، دل تو چگونه خواهد بود.
خدای عز و جل داند ای سلیمان فر
که همچو عنقا زین شرم گشته ام پنهان
هوش مصنوعی: خدای بزرگ می‌داند، ای سلیمان، که من مانند پرنده‌ای افسانه‌ای از شرم، پنهان شده‌ام.
پناه گردن و گوشم بطوق و حلقه تست
کنون تو دانی خواهم به خوان و خواه بران
هوش مصنوعی: پناه من در برابر سختی‌ها تویی، و اکنون که به تو پناه برده‌ام، می‌دانم که می‌خواهم بر سر سفره‌ات باشم یا از آن دور شوم.
اگر ندارم دل در هوا چنان بادا
که موی در تن من گردد آتشین پیکان
هوش مصنوعی: اگر دل من در این عشق شاد و سرمست نباشد، از شدت احساس و شور، موی سرم مانند پیکانی آتشین می‌شود.
وگر بتابم رو از وفا چنان بادا
که پوست بر تن من گردد آهنین زندان
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از وفا و صداقت دور شوم، نتیجه‌اش این خواهد بود که آنقدر سفت و سخت می‌شوم که مثل آهن در یک زندان حس می‌کنم.
مرا عزیز تو کردی به جستجوی یقین
کنون ذلیل مگردان به گفتگوی گمان
هوش مصنوعی: تو مرا ارزشمندی و به دنبال حقیقت فرستادی، حالا مرا خوار مکن و به حرف‌های بی‌پایه و گمان نینداز.
نه خلق عالم گوساله ای پرستیدند
چو شد به بارگه طور موسی عمران
هوش مصنوعی: هیچکس از مردم جهان گوساله‌ای را نپرستید، اما وقتی موسی به کوه طور رفت، آن واقعه رخ داد.
چو بازگشت و برآن گونه دید آن هم حال
به جز هدایت و رحمت چه کرد با ایشان
هوش مصنوعی: وقتی که بازگشت و آن حالت را در آنها مشاهده کرد، جز هدایت و رحمت چه چیزی می‌توانست با آنها انجام دهد؟
همیشه تا چو امانی دهند اهل کرم
بود مروت ایشان به از هزار ضمان
هوش مصنوعی: هرگاه که اهل کرم و بزرگواری به کسی امان دهند، رفتار و جوانمردی آنها به مراتب ارزشمندتر از هزار ضمانت و قول است.
تو باش رحمت یزدان و هیبتت چندانک
فلک ز بیم تو خواهد گنه نگرده امان
هوش مصنوعی: تو باعث رحمت خداوند هستی و قدرت و هیبت تو به اندازه‌ای است که آسمان از ترس تو نخواهد گناه کرد و امنیتش را حفظ می‌کند.
چو چرخ گردان میگرد و از جهان مگذر
ولیک عمر گرامی بخرمی گذران
هوش مصنوعی: زمان مانند چرخ گردان است که مدام در حال حرکت است و از جهان عبور می‌کند. اما زندگی باارزش ما باید با شادی و لذت سپری شود.