شمارهٔ ۶۷
ای رایت آفتاب و محلت بر آسمان
راضی همیشه از تو خدای و خدایگان
ای بر هزار میر و ملک تاج افتخار
وی با دو پشت جد و پدر شاه و پهلوان
گرگ از نهیب عدل تو اندر دیار تو
از بیم میش بدرقه گیرد سگ شبان
روزی که تیغ تیز بگرید چو میغ کند
وز خون تازه خاک بخندد چو گلستان
گاهی بود ز هول گمان اجل یقین
گاهی بود ز بیم یقین امل گمان
آن در شکست پای امل را ز کوی دل
وین برگشاد دست اجل را به سوی جان
جویند جای فتنه دلیران جنگجوی
سازند کار کینه شجاعان کاردان
جان را شود ز هیبت گرز تو دل سبک
دل را بود ز ضربت رمح تو سرگران
گرزت چنان بکوبد خصم ترا بحرب
کش از مسام جوشد خون مغز از استخوان
گوئی که شرزه شیر گشاید همی کمین
روزی که در شکار شها در کشی کمان
آرش اگر بدیدی تیر و کمانت را
نشناختی ز سهم تو ترکش ز دوکدان
ای جفت رای پاک ترا همت بلند
وی یار عقل پیر ترا دولت جوان
این بنده سوی حضرت عالی نهاد روی
تا از حوادث فلکی باشدش امان
بسته میان خدمت صدر رفیع تو
بگشاده بر مدیح دل آویز تو زبان
یابد اگر قبول خداوند بی خلاف
خالی شود هوای دل بنده از هوان
تایید گل نگردد و شمشاد یاسمن
تا ارغوان سمن نشود سرو خیزران
اندر حریم جود و جلال و بها به پای
واندر سرای جاه و جلال و بقا بمان
از باد گرز خاک ضلالت به باد ده
وز آب تیغ آتش فتنه فرو نشان
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای رایت آفتاب و محلت بر آسمان
راضی همیشه از تو خدای و خدایگان
هوش مصنوعی: ای پرچم خورشید و مکان تو در آسمان، همیشه خدا و خدایان از تو راضی هستند.
ای بر هزار میر و ملک تاج افتخار
وی با دو پشت جد و پدر شاه و پهلوان
هوش مصنوعی: ای کسی که تاج افتخار بر سر داری و از تبار بزرگانی همچون شاهان و دلاوران هستی، تو به راستی در میان هزاران مورد افتخار یک نماینده برجسته هستی.
گرگ از نهیب عدل تو اندر دیار تو
از بیم میش بدرقه گیرد سگ شبان
هوش مصنوعی: در سرزمین تو، گرگ به خاطر ترس از عدالت تو، از میش فاصله میگیرد و حتی سگ شبان هم به او احترام میگذارد.
روزی که تیغ تیز بگرید چو میغ کند
وز خون تازه خاک بخندد چو گلستان
هوش مصنوعی: روزی که تیغ و سلاح به شدت بگریند و مانند باران اشک بریزند، و زمین با خون تازهای که روی آن ریخته میشود، شاد و گلفشان گردد.
گاهی بود ز هول گمان اجل یقین
گاهی بود ز بیم یقین امل گمان
هوش مصنوعی: گاهی انسان به خاطر ترس از مرگ، به یقین میرسد و گاهی به خاطر این یقین، امید به زندگی پیدا میکند.
آن در شکست پای امل را ز کوی دل
وین برگشاد دست اجل را به سوی جان
هوش مصنوعی: پای آرزوها در ابتدای عشق شکست و از دل بیرون آمد و دست تقدیر به سوی جان نشانه رفت.
جویند جای فتنه دلیران جنگجوی
سازند کار کینه شجاعان کاردان
هوش مصنوعی: مبارزان شجاع به دنبال جایی برای جنگ و نیرنگ هستند و دلیران با تجربه در زمینه کینه توزی کار میکنند.
جان را شود ز هیبت گرز تو دل سبک
دل را بود ز ضربت رمح تو سرگران
هوش مصنوعی: جان به دلیل قدرت و هیبت گرز تو دچار ترس میشود، اما دلهای بیدغدغه از ضربههای نیزه تو سرمست و شاداب هستند.
گرزت چنان بکوبد خصم ترا بحرب
کش از مسام جوشد خون مغز از استخوان
هوش مصنوعی: اگر تبر تو به قدری محکم بر دشمن بخورد که او را به نبرد بکشاند، خون مغز او از استخوانش به بیرون میجوشد.
گوئی که شرزه شیر گشاید همی کمین
روزی که در شکار شها در کشی کمان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شیر نیرومندی به کمین نشسته است تا روزی را که در شکار شکارچی باید خود را نشان دهد، به انتظار بماند.
آرش اگر بدیدی تیر و کمانت را
نشناختی ز سهم تو ترکش ز دوکدان
هوش مصنوعی: اگر آرش را میدیدی، نمیتوانستی تیر و کمان تو را بشناسی، چرا که از سهم تو، تیرکهایش از دوکدانها جدا شده است.
ای جفت رای پاک ترا همت بلند
وی یار عقل پیر ترا دولت جوان
هوش مصنوعی: ای همدم با اندیشههای پاک، تو با ارادهای بلند و قوی هستی و یاری خردمندت، به تو رونق و موفقیت جوانی میدهد.
این بنده سوی حضرت عالی نهاد روی
تا از حوادث فلکی باشدش امان
هوش مصنوعی: این فرد به سوی شما روی آورده تا از مشکلات و سختیهای زندگی در امان باشد.
بسته میان خدمت صدر رفیع تو
بگشاده بر مدیح دل آویز تو زبان
هوش مصنوعی: زبان من برای ستایش تو و وصف مقام بلندت گشوده شده است، به گونهای که در خدمتت احساس خوشبختی و شکرگزاری میکنم.
یابد اگر قبول خداوند بی خلاف
خالی شود هوای دل بنده از هوان
هوش مصنوعی: اگر خداوند بنده را بپذیرد، هیچ چیز نمیتواند دل او را از آرزوهای بیپایه و واهی پر کند.
تایید گل نگردد و شمشاد یاسمن
تا ارغوان سمن نشود سرو خیزران
هوش مصنوعی: تا وقتی که رنگ ارغوانی به سمن نداده باشد، نه گل تأیید میشود و نه شمشاد به یاسمن تبدیل میشود.
اندر حریم جود و جلال و بها به پای
واندر سرای جاه و جلال و بقا بمان
هوش مصنوعی: در جایگاه و فضای بخشش و عظمت بایست و در محلی که مقام و بزرگی و جاودانگی است باقی بمان.
از باد گرز خاک ضلالت به باد ده
وز آب تیغ آتش فتنه فرو نشان
هوش مصنوعی: از طوفان نادانی خود را رهانیده و آن را به باد بسپار و آتش فتنه را با آب شمشیر خاموش کن.