شمارهٔ ۶۲ - در صفت هندوستان و مدح سلطان بهرام شاه گوید
می بنازد باز گوئی خطه هندوستان
شکر حق گوید همی بسیار و هستش جای آن
هم حریمش روشنائی می دهد بر آفتاب
هم زمینش سرفرازی می کند بر آسمان
آفتاب و آسمان در سایه اویند از آنک
سایه گستردست بروی رایت شاه جهان
کدخدای شرق و غرب و پیشوای ملک و دین
شهریار تاج و تخت و پادشاه انس و جان
عادل عادل تبار و غازی غازی نسب
مرکز مرکز ثبات و خسرو خسرو نشان
آفتاب دین و دولت ظل حق بهرام شاه
آنکه چون او یک فرشته آدمی ندهد نشان
رزم او نار مهین و بزم او ماء معین
حزم او خاک متین و عزم او باد روان
برده مداحش چو سوسن زر و ناخوانده مدیح
گشته خصمش چون شکوفه پیر و نابوده جوان
شرک را بشکست پا تا خنگ او برداشت گام
آز را پر شد شکم تا جود او بنهاد خوان
در ز شرم نطق او شد معتکف در قعر بحر
زر ز بیم جود او شد منزوی در جوف کان
ای نگین و افسرت را جرم زهره واسطه
وی همای همتت را شاخ سدره آشیان
می فتند از پر تیرت بر زمین شیران نگون
می پرند از فر عدلت بر هوا مرغان ستان
کوه حلمی ورنه پس چون است کز جودت همی
چون دهان درج پر لؤلؤ کنی درج دهان
خسروا هر که مبارک تر بود از آب روی
یمن دیوارت گرامی تر بسی از خان و مان
هیچ مقبل گرد خانه کی شود چون عنکبوت
تا سلیمان چون توئی هستش به دولت میزبان
برخور از شاهی که امروز از فراوان خلعتت
نوبهار هفت رنگ آمد پدید اندر خزان
صفدرا بر بندگانت بسته نصرت هین و هین
می خور ای با دشمنانت گفته حیرت هان و هان
نیکوان بزم را دینار بخش و باده خواه
گردنان رزم را فرمان ده و کشور ستان
وقت کار آمد جهان بگشای سرتاسر از آنک
لشکر جرار داری بسته جانها برمیان
تیغ زن تا برتو خواند رسم جدت آفرین
غزو کن تا از تو گردد جان جدم شادمان
منکران شرع را در هم شکن همچون عنب
خستوان شرک را بر هم فکن چون ناردان
تا بدین توفیق با کام دل و نام بزرگ
سوی دارالملک برتابی بفیروزی عنان
نعره الله اکبر موکبت گفته بلند
آیت نصرمن الله رایتت کرده بیان
تا بنالد زیر و زان ناله بر آساید ضمیر
تا بگرید ابر و زان گریه بخندد گاستان
بدسگالت را چو زیر از زخم نالان باد دل
نیک خواهت را چو باغ از ابر خندان باد جان
در سرافرازی به پای و در خداوندی بچم
از جوانمردی به ناز و در جهان بانی بمان
ملک افریدون بگیر و عدل نوشروان بکن
جام جمشیدی تو نوش و کام اسکندر تو ران
شمارهٔ ۶۱: چون ز غزنین کردم آهنگ ره هندوستانشمارهٔ ۶۳ - در مرثیه جمال الدین احمد قاضی سراید: ای دلت بی خبر از مملکت عالم جهان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
می بنازد باز گوئی خطه هندوستان
شکر حق گوید همی بسیار و هستش جای آن
هوش مصنوعی: میگوید که سرزمین هند به خود میبالد و مانند شکر، زیبایی و دلنشینی بسیار دارد و به همین دلیل شایستهی ستایش و تحسین است.
هم حریمش روشنائی می دهد بر آفتاب
هم زمینش سرفرازی می کند بر آسمان
هوش مصنوعی: نور او بر آفتاب میافزاید و وجودش باعث سربلندی زمین در برابر آسمان میشود.
آفتاب و آسمان در سایه اویند از آنک
سایه گستردست بروی رایت شاه جهان
هوش مصنوعی: خورشید و آسمان به خاطر سایه او در زیر پرچم پادشاهی او قرار دارند، چون او دارای سلطه و عظمت بسیار است.
کدخدای شرق و غرب و پیشوای ملک و دین
شهریار تاج و تخت و پادشاه انس و جان
هوش مصنوعی: رهبر و فرمانروای سرزمینها و دیانت، شاهی که بر تخت نشسته و برای انسانها و جانها عزیز و محترم است.
عادل عادل تبار و غازی غازی نسب
مرکز مرکز ثبات و خسرو خسرو نشان
هوش مصنوعی: شخصی عادل و اهل انصاف است و نسب او نیز به خانوادهای معتبر و شجاع برمیگردد. او در مرکز و قلب پایداری و استواری قرار دارد و ویژگیهای برجستهای از یک پادشاه بزرگ را داراست.
آفتاب دین و دولت ظل حق بهرام شاه
آنکه چون او یک فرشته آدمی ندهد نشان
هوش مصنوعی: بهرام شاه، که به عنوان نماد قدرت و شرافت در دین و دولت شناخته میشود، مانند آفتابی است که سایهاش بر زمین میافتد. او چنان برجسته و کمنظیر است که هیچ انسان دیگری نمیتواند به او نزدیک شود یا او را در کمالش تشبیه کند.
رزم او نار مهین و بزم او ماء معین
حزم او خاک متین و عزم او باد روان
هوش مصنوعی: او در میدان جنگ مانند آتش شعلهور است و در مجالس جشن و شادی همچون آبی زلال و شفاف. احتیاط و تدبیر او مانند خاکی محکم است و ارادهاش همچون بادی روان و شگفتانگیز عمل میکند.
برده مداحش چو سوسن زر و ناخوانده مدیح
گشته خصمش چون شکوفه پیر و نابوده جوان
هوش مصنوعی: کسی که به مدح و ستایش دیگران میپردازد، به خاطر توجه به او به زیبایی و طراوتی رسید، اما در مقام مقابل، دشمنش در حالی که از محصول خود بیثمر شده، همچون یک شکوفه پژمرده و جوانی نابود شده، به حال خود رهاست.
شرک را بشکست پا تا خنگ او برداشت گام
آز را پر شد شکم تا جود او بنهاد خوان
هوش مصنوعی: پاهای او شرک را شکست و از آن جا که خنگ و نادان بود، قدمی بر نداشت. اما با گذشت زمان و با نیکوکاری او، سفرهای پر از نعمت و بخشش گستراند.
در ز شرم نطق او شد معتکف در قعر بحر
زر ز بیم جود او شد منزوی در جوف کان
هوش مصنوعی: به خاطر خجالت و حیا، زبان او به شدت خاموش شده است، مانند کسی که در عمق دریا پنهان شده است. از ترس بخشندگی او، احساس تنهایی و انزوا کرده و در دل زمین مخفی شده است.
ای نگین و افسرت را جرم زهره واسطه
وی همای همتت را شاخ سدره آشیان
هوش مصنوعی: ای نگین و زیور دل و جان من، جرم زهره (برجسته و زیبا) در میان توست، و همای همت تو همانند شاخه سدره، آشیانهای رفیع و بلند دارد.
می فتند از پر تیرت بر زمین شیران نگون
می پرند از فر عدلت بر هوا مرغان ستان
هوش مصنوعی: تیرهای تو باعث سقوط شیران بر زمین میشود، و پرندگان از عدالت تو به پرواز در میآیند.
کوه حلمی ورنه پس چون است کز جودت همی
چون دهان درج پر لؤلؤ کنی درج دهان
هوش مصنوعی: این شعر به وصف ویژگیهای برجسته یک شخص میپردازد. میگوید که اگر این فرد صبور و با وقار نبود، نمیتوانست به راحتی مانند دندانهایی که مروارید دارد، چیزهای باارزش را از وجود خودش بیفزاید. به نوعی، شخصیت او با سخاوت و آرامش توصیف میشود و مهر و لطف او را به دیگران نشان میدهد.
خسروا هر که مبارک تر بود از آب روی
یمن دیوارت گرامی تر بسی از خان و مان
هوش مصنوعی: هر کسی که از آب روی یمن محبوبتر باشد، شایستهتر از خانه و خانوادهاش است.
هیچ مقبل گرد خانه کی شود چون عنکبوت
تا سلیمان چون توئی هستش به دولت میزبان
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند مانند عنکبوت در خانهات حرکت کند و از فضل تو بهرهمند شود، چرا که تو همچون سلیمانی با قدرت و نعمت میزبان هستی.
برخور از شاهی که امروز از فراوان خلعتت
نوبهار هفت رنگ آمد پدید اندر خزان
هوش مصنوعی: با شخصی برخورد کن که امروز به خاطر لباسهای پرزرق و برقش، مانند بهار رنگارنگ به نظر میرسد، در حالی که در واقع در فصل پاییز قرار دارد.
صفدرا بر بندگانت بسته نصرت هین و هین
می خور ای با دشمنانت گفته حیرت هان و هان
هوش مصنوعی: ای پیامبر، نصرت و یاری خداوند به بندگانت عطا شده است. پس بیدرنگ با شجاعت بر دشمنانت بتاز و یادت باشد که در این راه تعجب و حیرت جایز نیست.
نیکوان بزم را دینار بخش و باده خواه
گردنان رزم را فرمان ده و کشور ستان
هوش مصنوعی: خوبان و نیکوکاران را با پول و نعمت پذیرایی کن و به میگساری دعوت کن. در عوض، در میدان جنگ، فرماندهی کن و کشور را در دست بگیر.
وقت کار آمد جهان بگشای سرتاسر از آنک
لشکر جرار داری بسته جانها برمیان
هوش مصنوعی: زمانی که کار به پیش آید، دنیا را بر تو خواهد گشود، زیرا لشکر بزرگی وجود دارد که جانها را در میان بسته است.
تیغ زن تا برتو خواند رسم جدت آفرین
غزو کن تا از تو گردد جان جدم شادمان
هوش مصنوعی: سلاح را به دست بگیر و همچنان که نیاکانت این کار را میکردند، به نبرد برو تا روح جدت از شجاعت تو خوشحال شود.
منکران شرع را در هم شکن همچون عنب
خستوان شرک را بر هم فکن چون ناردان
هوش مصنوعی: افراد مخالف با دین را نابود کن و شرک را مانند دانههای انگور در هم بشکن.
تا بدین توفیق با کام دل و نام بزرگ
سوی دارالملک برتابی بفیروزی عنان
هوش مصنوعی: برای اینکه با خوشنودی و نامی بزرگ به مملکت اصلی خود بازگردی، باید شجاعت و اراده خود را به کار بگیری.
نعره الله اکبر موکبت گفته بلند
آیت نصرمن الله رایتت کرده بیان
هوش مصنوعی: صدای الله اکبر از گردونهی شما بلند شده است، نشانهی یاری خداوند در بیان دیده میشود.
تا بنالد زیر و زان ناله بر آساید ضمیر
تا بگرید ابر و زان گریه بخندد گاستان
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین از درد و ناله بیازارد، روح آدمی آرام نگیرد. وقتی ابرها به خاطر این درد بگریند، گاوها از خوشحالی خواهند خندید.
بدسگالت را چو زیر از زخم نالان باد دل
نیک خواهت را چو باغ از ابر خندان باد جان
هوش مصنوعی: هر کس که سبب درد و رنج تو شده، باید بداند که روزی در برابر این آزارها عذاب میبیند. در عوض، دل معصوم و نیکخواه تو مانند باغی است که از ابرهای شادی بهرهمند میشود و همیشه سرشار از طراوت و زندگی خواهد بود.
در سرافرازی به پای و در خداوندی بچم
از جوانمردی به ناز و در جهان بانی بمان
هوش مصنوعی: در موقعیتهای افتخارآمیز با وقار باش و در برابر خداوند با خضوع و خشوع رفتار کن. از جوانمردی و دلسوزی برخوردار باش و در این دنیا به عنوان یک سازنده و تاثیرگذار باقی بمان.
ملک افریدون بگیر و عدل نوشروان بکن
جام جمشیدی تو نوش و کام اسکندر تو ران
هوش مصنوعی: به یادگیری از ویژگیهای پادشاهی افریدون و عدالت نوشروان بپرداز و مانند جام جمشیدی به نوشی و کام اسکندر به زندگی خوب و خوش بپرداز.