گنجور

شمارهٔ ۵۵ - هم در مدح او گوید

کاری بگزاف می گذارم
عمری به امید می سپارم
نی زهره آنکه دل به جویم
نی طاقت آنکه دم بر آرم
اندیشه به سوخت عقل و روحم
و امید ببرد روزگارم
یاری نه که یکرهم به پرسد
تا بر چه امید و در چه کارم
بد عهدم خوانده والحق
گر بی تو زیم هزار بارم
ای نور دو دیده بیم آن است
کین نور دو دیده هم به بارم
ترسان ترسان ز آب و آتش
بر روی و رخت نظر گمارم
رنجی که همی کشم چه گویم
دانم که نداری استوارم
تا مشک تو نقشبند گل شد
هیچ از دو جهان خبر ندارم
با آنکه لبت نکرد مستم
دردا که گلت نهاد خارم
ای شاه منم که از عزیزی
پرورد غم تو در کنارم
گفتم که نمی نمایدت هیچ
می ده که هنوز هوشیارم
آن به که چو چاشنی پذیرم
بر دارم کام و سر به خارم
کز رنج تو نیست هیچ راحت
جز بر در خاص شهریارم
صاحب حسن آنکه شاه دولت
جز بر در او نداد بارم
زیبد اگر از زبان حالت
گوید که جهان افتخارم
زر پاش چو شاخ در خزانم
در بار چو ابر در بهارم
آن صدر منم که از عزیزی
پرورد اقبال در کنارم
شکر ایزد را که مملکت را
من از دو وزیر یادگارم
بر دشمن و دوست هر چه کردم
پاداش دهاد کردگارم
گفته قلمش که می نماند
از شادی دست او قرارم
رقاص بساط سیمگونم
غواص بحار مشکسارم
هستم دو زبان و بر حقم زانک
با دشمن خویش درحصارم
چون دائره سپهر سرکش
سربر خط امر خواجه دارم
انگشت نهم درست بر حرف
تا منتخب است دستیارم
ای آنکه ز جود تو بیفکند
بد مستی آز در خمارم
از عون سخات بر مرادم
و ز جود یمینت با یسارم
گشته است به دولت تو حاصل
آنها که نبود در شمارم
گر از تو ندانم از که دانم
ور از تو ندارم از که دارم
هر مکرمتی که میگذاری
شکری به سزا همی گزارم
هر قطره که بخشیم صدف وار
دری بتو باز می سپارم
بشکفت همه جهان ز فضلم
نشکفته یکی گل از هزارم
زنهار به حق معونتم کن
کز حق بر تو بزینهارم
از خاک تنم چو گل پیاده است
بر باد چو بوی گل سوارم
این زر که منم که خواست دانست
جز سنگ وقار پر عیارم
ای بی نمکان شور چشمان
گفتمی که کیم همی نیارم
خلعت دادیم پار الحق
امسال در آرزوی پارم
تا باز چو باغ خوش بخندم
تا باز چو ابر در ببارم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاری بگزاف می گذارم
عمری به امید می سپارم
هوش مصنوعی: عمری را بیهوده و به دور از هدف سپری می‌کنم و در انتظار آینده‌ای بهتر هستم.
نی زهره آنکه دل به جویم
نی طاقت آنکه دم بر آرم
هوش مصنوعی: من نه آنقدر زیبا هستم که دل‌ها را به سوی خود بکشانی، و نه آنقدر طاقت دارم که حتی یک کلمه در این باره صحبت کنم.
اندیشه به سوخت عقل و روحم
و امید ببرد روزگارم
هوش مصنوعی: افکار و نگرانی‌هایم به عقل و روح من آسیب می‌زنند و امیدم را در روزگارم از بین می‌برند.
یاری نه که یکرهم به پرسد
تا بر چه امید و در چه کارم
هوش مصنوعی: دوستی نیست که از من بپرسد امیدوارم در چه وضعیتی و چه کارهایی انجام می‌دهم.
بد عهدم خوانده والحق
گر بی تو زیم هزار بارم
هوش مصنوعی: درستی این است که اگر بی تو زندگی کنم، حتی هزار بار هم که باشد، من زیر بار عهدم نخواهم رفت.
ای نور دو دیده بیم آن است
کین نور دو دیده هم به بارم
هوش مصنوعی: ای نور چشمانم، نگرانم که این روشنی چشمانم، خود به درد و غم تبدیل شود.
ترسان ترسان ز آب و آتش
بر روی و رخت نظر گمارم
هوش مصنوعی: من با نگرانی و ترس از آب و آتش به چهره‌ات نگاه می‌کنم.
رنجی که همی کشم چه گویم
دانم که نداری استوارم
هوش مصنوعی: رنجی که می‌کشم را نمی‌توانم توصیف کنم، زیرا می‌دانم که تو نیستی و من در این سختی‌ها تنهایم.
تا مشک تو نقشبند گل شد
هیچ از دو جهان خبر ندارم
هوش مصنوعی: تا زمانی که عطر و بوی تو مرا مجذوب کرده، از هیچ چیز در این دنیا آگاهی ندارم.
با آنکه لبت نکرد مستم
دردا که گلت نهاد خارم
هوش مصنوعی: هرچند تو با لب خود مستم نکردی، اما دردی که ناشی از آسیب زخم گل توست، مرا آزار می‌دهد.
ای شاه منم که از عزیزی
پرورد غم تو در کنارم
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من همان کسی هستم که از عشق تو بزرگ شده‌ام و غم تو همیشه در کنارم است.
گفتم که نمی نمایدت هیچ
می ده که هنوز هوشیارم
هوش مصنوعی: به او گفتم که نمی‌توانم از تو چیزی بخورم یا بنوشم، چون هنوز در حالتی از آگاهی و هوشیاری هستم.
آن به که چو چاشنی پذیرم
بر دارم کام و سر به خارم
هوش مصنوعی: بهتر است که مانند چاشنی، لذت و خوشی را دریابم و در عوض از مشکلات و زحمت‌ها چشم‌پوشی کنم.
کز رنج تو نیست هیچ راحت
جز بر در خاص شهریارم
هوش مصنوعی: از درد و رنج تو هیچ آرامشی نیست جز اینکه در مقابل درگاه پادشاه خاص باشم.
صاحب حسن آنکه شاه دولت
جز بر در او نداد بارم
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی دارد، تنها مورد احترام و توجه پادشاهی است که به در خانه‌اش نیامده باشد.
زیبد اگر از زبان حالت
گوید که جهان افتخارم
هوش مصنوعی: بهتر است که اگر زبان حال یک شخص سخن بگوید، به آن افتخار کند که در این دنیا زندگی می‌کند.
زر پاش چو شاخ در خزانم
در بار چو ابر در بهارم
هوش مصنوعی: من مانند یک درخت در فصل پاییز هستم که برگ‌هایش ریخته و از طلا پاشیده شده است و مانند ابری در فصل بهار هستم که پر از زندگی و نشاط است.
آن صدر منم که از عزیزی
پرورد اقبال در کنارم
هوش مصنوعی: من آن شخص بلند مرتبه‌ای هستم که در کنار خودم نعمت‌های زندگی و خوشبختی را از محبت و مهربانی عزیزانم دریافت کرده‌ام.
شکر ایزد را که مملکت را
من از دو وزیر یادگارم
هوش مصنوعی: سپاسگزارم از خداوند که کشور را به یادگار از دو وزیر دارم.
بر دشمن و دوست هر چه کردم
پاداش دهاد کردگارم
هوش مصنوعی: هر کاری که با دوستان و دشمنان خود انجام دادم، خدای من پاداش آن را می‌دهد.
گفته قلمش که می نماند
از شادی دست او قرارم
هوش مصنوعی: قلمش می‌گوید که شادی‌اش پایدار نخواهد ماند و آرامش او تحت تأثیر این موضوع قرار می‌گیرد.
رقاص بساط سیمگونم
غواص بحار مشکسارم
هوش مصنوعی: من مانند یک رقاص زیبا در میانهٔ فرش رنگی هستم و مانند غواصی ماهر در دریاهای عمیق و پنهان غرق می‌شوم.
هستم دو زبان و بر حقم زانک
با دشمن خویش درحصارم
هوش مصنوعی: من دو زبان دارم و حقایق را می‌دانم، زیرا با دشمن خود در محاصره‌ام.
چون دائره سپهر سرکش
سربر خط امر خواجه دارم
هوش مصنوعی: چون آسمان پرآشوبی که تحت فرمان خدای بزرگ است، من هم در این چارچوب و تحت فرمان او قرار دارم.
انگشت نهم درست بر حرف
تا منتخب است دستیارم
هوش مصنوعی: انگشت نهم به درستی بر روی حرف مشخصی قرار دارد و این نشان می‌دهد که انتخاب شده‌ام تا به عنوان همراه و دستیار باشم.
ای آنکه ز جود تو بیفکند
بد مستی آز در خمارم
هوش مصنوعی: ای آنکه به خاطر بخشش‌هایت، مستی و نا‌خوشی‌ام را از من دور می‌کنی.
از عون سخات بر مرادم
و ز جود یمینت با یسارم
هوش مصنوعی: از بخشش و generosity تو به خواسته‌ام رسیده‌ام و از دست راست تو که با سخاوت بخشیده، در کنار دست چپم حمایت شده‌ام.
گشته است به دولت تو حاصل
آنها که نبود در شمارم
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و فیض تو، آنچه که قبلاً به شمار نمی‌آمد، حالا به یک ثروت و دستاورد تبدیل شده است.
گر از تو ندانم از که دانم
ور از تو ندارم از که دارم
هوش مصنوعی: اگر از تو چیزی ندانم، از چه کسی می‌توانم بدانم؟ و اگر از تو چیزی نداشته باشم، از چه کسی می‌توانم داشته باشم؟
هر مکرمتی که میگذاری
شکری به سزا همی گزارم
هوش مصنوعی: هر کار خوبی که انجام می‌دهی، من هم به اندازه‌اش قدردانی می‌کنم.
هر قطره که بخشیم صدف وار
دری بتو باز می سپارم
هوش مصنوعی: هر قطره‌ای که به‌دست می‌آورم، مانند صدفی آن را به تو تقدیم می‌کنم.
بشکفت همه جهان ز فضلم
نشکفته یکی گل از هزارم
هوش مصنوعی: همه جهان از فضل من شکوفا شده، اما هنوز فقط یک گل از هزار گل باز نشده است.
زنهار به حق معونتم کن
کز حق بر تو بزینهارم
هوش مصنوعی: مراقب باش که به طلب یاری من پاسخ مثبت دهی، زیرا من نیز در برابر حق تو را مورد حمایت قرار می‌دهم.
از خاک تنم چو گل پیاده است
بر باد چو بوی گل سوارم
هوش مصنوعی: از خاک بدنم، مانند گلی که از زمین جدا شده، در حال پروازم. بوی خوش مرا مانند گلی در آسمان همراهی می‌کند.
این زر که منم که خواست دانست
جز سنگ وقار پر عیارم
هوش مصنوعی: من به خودم ارزش می‌دهم و می‌دانم که شایسته‌ی احترام و اعتبار هستم، حتی اگر برخی مرا فقط به عنوان یک چیز بی‌ارزش ببینند.
ای بی نمکان شور چشمان
گفتمی که کیم همی نیارم
هوش مصنوعی: ای کسی که در دنیای بی‌نهایت و نامرئی غرق در احساسات و شور و شوقی، به تو گفتم که چشمانت چه حالتی دارد و اینکه نمی‌توانم آن را درک کنم یا بگویم.
خلعت دادیم پار الحق
امسال در آرزوی پارم
هوش مصنوعی: امسال برای دست یافتن به لباس پاکی و حقیقت، هدیه‌ای به خود دادیم.
تا باز چو باغ خوش بخندم
تا باز چو ابر در ببارم
هوش مصنوعی: می‌خواهم دوباره شاد و خرم شوم و مثل ابر باران ببارم و خوشحالی را به کسانی که دور و برم هستند، هدیه کنم.