شمارهٔ ۵۰ - ایضا سلطان بهرام شاه غزنوی را مدح کند
گل دل بشکفد ز دیدارش
دل گل بشکفد ز رخسارش
بخت ما را فکند در دامش
حسن خود را نهاد بر بارش
از لطیفی که آفرید خدای
آن تن نازک ستمکارش
تیزتر ننگرم در او که کند
تیزی یک نظر هم افکارش
تا نبندد نقاب نتوان دید
از تجلی نور دیدارش
گل او بود و بس که خار نداشت
هم بنگذاشتند بی خارش
لیک اینک نگاه کن که همی
سبزه چون بر دمد ز گلزارش
آینه نیکوئی است عارض او
آه کاغاز کرد زنگارش
کبک بر خود بخندد ار خندد
پیش آن چابکی ز رفتارش
دلم از کف گرفته بودی هم
گر نبودی به جان خریدارش
همه قصدش بکار زار من است
من چنین زار گشته در کارش
بار جورش به جان کشم چه کنم
که مرا نیست ترک آزارش
دل ما گرچه کم نگهدارد
یارب از فتنها نگهدارش
ای به جائی رسیده کار رخت
که به جان است جان خریدارش
تن چو تن در تو داد بپذیرش
دل چو دل در تو بست مگذارش
بر دل نیک من مخور زنهار
که به جان داد شاه زنهارش
شاه بهارم شاه بن مسعود
که سزد چرخ صفه بارش
ملک ثابت ز تیغ لرزانش
فتنه خفته ز عدل بیدارش
از حشم اندکست بیشترش
وز درم اندک است بسیارش
او جهان را به عدل یاری کرد
باد هم کردگار او یارش
شمارهٔ ۴۹ - در مدح بهرام شاه در جواب رشید وطواط گوید: چو ساخت در دل تنگم چنین مکان آتششمارهٔ ۵۱ - در مدح سلطان بهرام شاه غزنوی گوید: گهر بر زر همی بارم ز یاقوت در افشانش
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گل دل بشکفد ز دیدارش
دل گل بشکفد ز رخسارش
هوش مصنوعی: دل مانند گلی است که با دیدن محبوب شکوفا میشود و از دیدن چهرهاش شادابتر میگردد.
بخت ما را فکند در دامش
حسن خود را نهاد بر بارش
هوش مصنوعی: سرنوشت ما را در قید و بند سرگرمیهایش قرار داد و زیباییاش را بر دوش آن سرگرمیها گذاشت.
از لطیفی که آفرید خدای
آن تن نازک ستمکارش
هوش مصنوعی: خداوند با لطافتهایی که در آفرینش داشته، آن بدن ظریف و نازک ستمکار را خلق کرده است.
تیزتر ننگرم در او که کند
تیزی یک نظر هم افکارش
هوش مصنوعی: من به او به دقت نگاه نمیکنم زیرا او با یک نگاه میتواند افکارش را تیز و برنده کند.
تا نبندد نقاب نتوان دید
از تجلی نور دیدارش
هوش مصنوعی: برای دیدن زیبایی و نور حضور او، باید پردهها را کنار بزنیم و اجازه دهیم که حقیقت نمایان شود.
گل او بود و بس که خار نداشت
هم بنگذاشتند بی خارش
هوش مصنوعی: او مانند گلی بود که هیچ خاری نداشت و با این حال آن را کنار گذاشتند، گویی که خالی از هر ارزشی بود.
لیک اینک نگاه کن که همی
سبزه چون بر دمد ز گلزارش
هوش مصنوعی: ولی اکنون توجه کن که چگونه سبزه با وزیدن بادی از گلزارش حرکت میکند.
آینه نیکوئی است عارض او
آه کاغاز کرد زنگارش
هوش مصنوعی: وضعیت خوب و زیبا او همچون آینهای است، اما افسوس که از نوشتهاش خبرهای ناخوشایند به گوش میرسد.
کبک بر خود بخندد ار خندد
پیش آن چابکی ز رفتارش
هوش مصنوعی: اگر کبکی بخواهد بخندد، باید به رفتار چابک و تندرو آن توجه کند.
دلم از کف گرفته بودی هم
گر نبودی به جان خریدارش
هوش مصنوعی: دل من را از دستم گرفته بودی، حتی اگر خریدارش بودی.
همه قصدش بکار زار من است
من چنین زار گشته در کارش
هوش مصنوعی: همه به دنبال این هستند که مرا به زحمت بیندازند، و من در نتیجه عشق او به شدت رنجور شدهام.
بار جورش به جان کشم چه کنم
که مرا نیست ترک آزارش
هوش مصنوعی: بار سنگین محنت او را به جان میخرم، چه کنم که نمیتوانم از آزارش رها شوم.
دل ما گرچه کم نگهدارد
یارب از فتنها نگهدارش
هوش مصنوعی: دل ما هرچند که ضعیف است، ای خدا، از فتنهها و بلاها محافظتش باش.
ای به جائی رسیده کار رخت
که به جان است جان خریدارش
هوش مصنوعی: ای کسی که به مرحلهای از زندگی رسیدهای که وجودت برای دیگران ارزشمند شده و جان آنها را به خاطر تو میخرند.
تن چو تن در تو داد بپذیرش
دل چو دل در تو بست مگذارش
هوش مصنوعی: اگر بدن تو درگیر عشق است، آن را بپذیر، و اگر دل تو نیز به کسی وابسته شده است، اجازه نده که آن وابستگی را رها کند.
بر دل نیک من مخور زنهار
که به جان داد شاه زنهارش
هوش مصنوعی: مراقب دل نیک من باش، زیرا که لطافت آن میتواند جان شاه را به خطر اندازد.
شاه بهارم شاه بن مسعود
که سزد چرخ صفه بارش
هوش مصنوعی: من در اوج زیبایی و شکوه مانند بهار هستم، و همچون شاه بن مسعود، شایسته است که چرخ زمان به بزرگی و شکوه من احترام بگذارد.
ملک ثابت ز تیغ لرزانش
فتنه خفته ز عدل بیدارش
هوش مصنوعی: فرمانروای ثابت و استوار، با تیغی که لرزش دارد، باعث بیداری فتنهای میشود که در سایه عدالت خوابیده است.
از حشم اندکست بیشترش
وز درم اندک است بسیارش
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که تعداد کمی از سواران یا خدمتکاران به مراتب بیشتر از مقدار کم دارایی و ثروت فرد است. یعنی آنچه که در ظاهر کم به نظر میرسد، در واقع ارزش و اهمیت بیشتری دارد.
او جهان را به عدل یاری کرد
باد هم کردگار او یارش
هوش مصنوعی: او با عدالت به جهان کمک کرد و باد نیز در این کار یار اوست.