شمارهٔ ۴۹ - در مدح بهرام شاه در جواب رشید وطواط گوید
چو ساخت در دل تنگم چنین مکان آتش
نیافت جای مگر در همه جهان آتش
مرا دو چشم چو ابر است و شاید ار چون برق
جهد از آب دو چشمم زمان زمان آتش
وصال تو ز برم رفت و ماند آتش هجر
بلی بماند لابد ز کاروان آتش
مگر که چشم و دلم ماهی و سمندر شد
که کرد این وطن آب و دگر مکان آتش
شدم ز گنبد نیلوفری چو نیلوفر
که گرد گرد من آبست و در میان آتش
ز عشق روی نگاری که شمع خوبان است
کنم بسر بر چون شمع جاودان آتش
زهی چو یوسف در حسن و همچو ابراهیم
بر آن دو عارض تو گشته مهربان آتش
بوعده دل من خوش کن ارچه نبود راست
بگفت آتش کی گیردت زبان آتش
گرم چو مشک دهی بی خیانتی بر باد
ورم چو عود زنی در میان جان آتش
به خوشدلی بکشم سرد و گرم تو که مرا
تو در بهار نسیمی و در خزان آتش
تو هم نگارا چون گل ز پوست بیرون آی
که زد ز روی تو در خویش بوستان آتش
نمود عرصه صحرا ز سبزه چون دریا
گرفت خطه بستان ز ارغوان آتش
ز آتش رخ و زلف تو گشت لاله چنان
که کرد ظاهر هر لحظه از دخان آتش
از آتش آمد بیرون دخان و لاله کنون
شد آن چنان که برون آید از دخان آتش
میان سبزه گل زرد اگر ببینی هیچ
گمان بری که گرفته است آبدان آتش
چو شاخ گل بده انگشت خواست کشت چراغ
ز برگ لاله بکف کرد گلستان آتش
ببین چو لاله دعای حسود شاه بگفت
زمانه گفت که پاداش در دهان آتش
یمین دولت بهرام شاه که اندر رزم
زبان خنجر او راست ترجمان آتش
شود چو زهره ز خورشید محترق گر هیچ
کند زمانی با عزم او قران آتش
ز آب کشته شود آتش و کنون بر عکس
گرفت از آب کفش گنج شایگان آتش
سپهر قد را آنی که گر مثال دهی
چو آب خدمتت آید بسر دوان آتش
ز چرخ اگر تو بخواهی چنان بر آری دود
که گیرد از تف آن راه کهکشان آتش
کند ز خاک حریم تو بار نامه نسیم
زند بآب حسام تو داستان آتش
به خلق خوب تو هر کس که نسبتی دارد
ز خلق در گذرد چون ز گوهران آتش
به بست عزم تو اینک نگاه کن که همی
چگونه ساید پهلو بر آسمان آتش
عدوت را ز تو هم راحت است کاندازد
بروز محشرش از ننگ بر کران آتش
خدایگانا شعری ز گفته وطواط
که کرده بود ردیفش ز امتحان آتش
شنیده بنده که دارد وفور یک نظرت
حرام کرد بر آن طبع درفشان آتش
شنیده بنده که دارد وفور یک نظرت
حرام کرد بر آن طبع درفشان آتش
حسن هم اکنون دری ز بحر طبع آورد
که همچو یاقوت او را دهد زمان آتش
چو خاک رنگین مدحی مبادی آن باد
چو آب صافی شعری ردیف آن آتش
همیشه خاک بود کان گوهر و امروز
منم که گوهر نظم مراست کان آتش
شعاع طبع دگر کس کجا پدید آید
که پیش خاطر من خود بود نهان آتش
بسان طوطی چون طبع من شکر خاید
ز رشک گیرد وطواط روان آتش
همیشه تا که به رفعت بود مثل افلاک
همیشه تا که ز سرعت دهد نشان آتش
علو قدر ترا باد همرکاب افلاک
مضاء عزم ترا باد همعنان آتش
یکی حباب ز جود تو موج زن دریا
یکی شرار ز خشم تو کامران آتش
شمارهٔ ۴۸ - وله: گهر نتیجه بحر است و بر خلاف قیاسشمارهٔ ۵۰ - ایضا سلطان بهرام شاه غزنوی را مدح کند: گل دل بشکفد ز دیدارش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو ساخت در دل تنگم چنین مکان آتش
نیافت جای مگر در همه جهان آتش
هوش مصنوعی: وقتی در دل تنگم چنین جایی ساختهام، هیچ جا در این دنیا جز آتش نمیتواند در آن جا بگیرد.
مرا دو چشم چو ابر است و شاید ار چون برق
جهد از آب دو چشمم زمان زمان آتش
هوش مصنوعی: چشمان من مانند ابر است و ممکن است گاهی مانند برق از آب چشمانم جرقهای بزند و آتشین شود.
وصال تو ز برم رفت و ماند آتش هجر
بلی بماند لابد ز کاروان آتش
هوش مصنوعی: فراق تو از زندگیام رخت بر بست و آتش جدایی بر جا ماند. بله، این آتش باید از کاروان آتش شعله ور بماند.
مگر که چشم و دلم ماهی و سمندر شد
که کرد این وطن آب و دگر مکان آتش
هوش مصنوعی: اگر چشمانم و دلم مانند ماهی و سمندر باشد، در این صورت این وطن آب و جای دیگر آتش شده است.
شدم ز گنبد نیلوفری چو نیلوفر
که گرد گرد من آبست و در میان آتش
هوش مصنوعی: من همچون نیلوفر، در گنبد نیلوفری هستم که دور تا دورم را آب فرا گرفته و در وسط آتش قرار دارم.
ز عشق روی نگاری که شمع خوبان است
کنم بسر بر چون شمع جاودان آتش
هوش مصنوعی: از محبت زیبای بینظیر، شعلهور خواهم شد، مانند شمعی که همیشه سوزان است.
زهی چو یوسف در حسن و همچو ابراهیم
بر آن دو عارض تو گشته مهربان آتش
هوش مصنوعی: شگفتا که تو در زیبایی مانند یوسف هستی و در برخورداری از لطف و محبت همانند ابراهیم، که بر پیشانیات شعلهای از مهربانی وجود دارد.
بوعده دل من خوش کن ارچه نبود راست
بگفت آتش کی گیردت زبان آتش
هوش مصنوعی: دل من را شاد کن، اگرچه چیزی که گفتم حقیقت نداشت. مگر زبان آتش اگر آتش بگیرد، چه چیزی را میتواند بگوید؟
گرم چو مشک دهی بی خیانتی بر باد
ورم چو عود زنی در میان جان آتش
هوش مصنوعی: اگر بویی دلپذیر مشابه مشک به باد دهی، بدون هیچ خیانتی، احساس آرامش و راحتی میکنی. اما اگر مانند عود در دل جانت آتش برپا کنی، آنگاه احساس تلاطم و حرارت خواهی داشت.
به خوشدلی بکشم سرد و گرم تو که مرا
تو در بهار نسیمی و در خزان آتش
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی و شادابیام، هر چه ناملایمات و سختیها بیفتد را تحمل میکنم، زیرا تو برای من در فصل بهار مثل نسیم ملایم و در فصل پاییز مانند آتش هستی.
تو هم نگارا چون گل ز پوست بیرون آی
که زد ز روی تو در خویش بوستان آتش
هوش مصنوعی: ای آن که چون گل هستی، از زوایا و قید و بندها بیرون بیا، زیرا زیبایی و جاذبهای که در وجود توست، چنان است که آتش را به سمت خود میکشد.
نمود عرصه صحرا ز سبزه چون دریا
گرفت خطه بستان ز ارغوان آتش
هوش مصنوعی: در اینجا، فضای صحرا با سبزههایش به زیبایی دریا را نمایش میدهد و منطقه باغ به رنگ قرمز ارغوانی شبیه به آتش در آمده است.
ز آتش رخ و زلف تو گشت لاله چنان
که کرد ظاهر هر لحظه از دخان آتش
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت چهره و موهای تو، گل لاله به شکل بسیار زیبایی درآمده است، همانطور که هر لحظه از دودی که از آتش برمیخیزد، جلوهای متفاوت و قابل توجه دارد.
از آتش آمد بیرون دخان و لاله کنون
شد آن چنان که برون آید از دخان آتش
هوش مصنوعی: دود و شعلهای که از آتش برخاست، حالتی پیدا کرده که مانند دود و شعلهای است که از درون آتش به بیرون میآید.
میان سبزه گل زرد اگر ببینی هیچ
گمان بری که گرفته است آبدان آتش
هوش مصنوعی: اگر در میان سبزهها گل زردی ببینی، هرگز فکر نکن که به خاطر آتش، آبنما شده است.
چو شاخ گل بده انگشت خواست کشت چراغ
ز برگ لاله بکف کرد گلستان آتش
هوش مصنوعی: زمانی که شاخهی گلی وجود داشت، خواستند که آن را بکارند؛ مانند چراغی که از برگ لاله در دست است، گلستان را در آتش میسوزاند.
ببین چو لاله دعای حسود شاه بگفت
زمانه گفت که پاداش در دهان آتش
هوش مصنوعی: بنگر که لاله در دل چه آرزویی دارد، که حسودان برایش دعا کردند. زمانه نیز پاسخ داد که پاداش او در دامی سخت و سوزان نهفته است.
یمین دولت بهرام شاه که اندر رزم
زبان خنجر او راست ترجمان آتش
هوش مصنوعی: بهرام شاه که در میدان جنگ، زبان او مانند خنجری تند و برنده است، نمایانگر قدرت و شجاعت اوست.
شود چو زهره ز خورشید محترق گر هیچ
کند زمانی با عزم او قران آتش
هوش مصنوعی: اگر ستاره زهره به خورشید نزدیک شود و به خاطر این نزدیکی بسوزد، حتی اگر برای یک لحظه با ارادهاش ارتباط برقرار کند، آتش را به وجود میآورد.
ز آب کشته شود آتش و کنون بر عکس
گرفت از آب کفش گنج شایگان آتش
هوش مصنوعی: آتش به وسیلهی آب خاموش میشود، اما حالا برعکس شده و آب به وسیلهی آتش تبخیر میشود. در این حالت، گنجی گرانبها از آتش به وجود آمده است.
سپهر قد را آنی که گر مثال دهی
چو آب خدمتت آید بسر دوان آتش
هوش مصنوعی: اگر قد و قامت تو را به مثال آب توصیف کنند، بهگونهای که همیشه در دسترس باشد، مانند آتش به سرعت به خدمت تو میآید.
ز چرخ اگر تو بخواهی چنان بر آری دود
که گیرد از تف آن راه کهکشان آتش
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، میتوانی به گونهای عمل کنی که دودی از سینه زمین برآید که به اندازهای شدید باشد که راه کهکشان را به آتش بکشد.
کند ز خاک حریم تو بار نامه نسیم
زند بآب حسام تو داستان آتش
هوش مصنوعی: نسیم با لطافت از خاک حریم تو پیامهایی میآورد، در حالی که حسام آبی در کنار آن جریان دارد و داستان آتش را روایت میکند.
به خلق خوب تو هر کس که نسبتی دارد
ز خلق در گذرد چون ز گوهران آتش
هوش مصنوعی: هر فردی که با خلقت خوب تو ارتباطی داشته باشد، از خلقت و رفتارهای دیگران فراتر میرود، مانند اینکه آتش از گوهرها متمایز است.
به بست عزم تو اینک نگاه کن که همی
چگونه ساید پهلو بر آسمان آتش
هوش مصنوعی: به اراده و نیروی تو اکنون نگاه کن که چگونه آتش بر آسمان میچرخد و جای خود را تغییر میدهد.
عدوت را ز تو هم راحت است کاندازد
بروز محشرش از ننگ بر کران آتش
هوش مصنوعی: دشمن تو هم از تو راحت است چون روز قیامت به خاطر ننگی که دارد، از آتش دور میشود.
خدایگانا شعری ز گفته وطواط
که کرده بود ردیفش ز امتحان آتش
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، شعری از وطواط نقل کرده که او آن را با آزمایش آتش، ردیف و تنظیم کرده بود.
شنیده بنده که دارد وفور یک نظرت
حرام کرد بر آن طبع درفشان آتش
هوش مصنوعی: شنیدهام که کسی به خاطر داشتن یک نظر پرمقدار، به محکوم کردن چشمانش پرداخته و بر آن روح پرشور آتش افروخته است.
شنیده بنده که دارد وفور یک نظرت
حرام کرد بر آن طبع درفشان آتش
هوش مصنوعی: شنیدهام که کسی به خاطر یک نگاه پرتوان، طبع سرشار از زیبایی را به نابودی میکشاند.
حسن هم اکنون دری ز بحر طبع آورد
که همچو یاقوت او را دهد زمان آتش
هوش مصنوعی: حسن در حال حاضر چیزی از عمق وجودش به وجود آورده که مانند یک یاقوت، زمان به آن گرما و شدت میبخشد.
چو خاک رنگین مدحی مبادی آن باد
چو آب صافی شعری ردیف آن آتش
هوش مصنوعی: مانند خاک رنگی که در آن شادابی و زیبایی وجود دارد، ستایشی از آن آغاز میشود. همانطور که آب زلال و پاک، شعرهایی را به ترتیب و منظم ارائه میدهد، شعری که در آن شوق و عشق همچون آتش میدرخشد.
همیشه خاک بود کان گوهر و امروز
منم که گوهر نظم مراست کان آتش
هوش مصنوعی: من همیشه در بند خاک و مادیات بودم، اما امروز من هستم که دارای ارزش و مقام والایی در نظم و هنر هستم، چون آتش وجودم میسوزد و مرا به کمال میرساند.
شعاع طبع دگر کس کجا پدید آید
که پیش خاطر من خود بود نهان آتش
هوش مصنوعی: نمیتوان هیچ کس دیگری را پیدا کرد که بتواند به اندازه من، احساسات و افکارش را پنهان کند. این حس، شمعی در دل من است که هرگز خاموش نمیشود.
بسان طوطی چون طبع من شکر خاید
ز رشک گیرد وطواط روان آتش
هوش مصنوعی: شبیه طوطی، طبع من شیرین است و از حسادت دیگران شکر میچید. فنچهای آوازخوان با خود آتش به همراه دارند.
همیشه تا که به رفعت بود مثل افلاک
همیشه تا که ز سرعت دهد نشان آتش
هوش مصنوعی: این بیت نشاندهندهی ارتباط میان بلندی و سرعت است. به این معنا که در صورتی که چیزی بلندی و مرتبهای بلند دارد، همواره به مانند آسمانها در حال ارتقاء و پیشرفت است. همچنین اگر نشانهای از سرعت و حرکت داشته باشد، مانند شعله آتش که همیشه در حال بالا رفتن و گسترش است، به همین شکل میتواند به تعالی و کمال برسد. زندگی به خاطر این ویژگیها میتواند همیشه در حال تحول و تغییر باشد.
علو قدر ترا باد همرکاب افلاک
مضاء عزم ترا باد همعنان آتش
هوش مصنوعی: باید همت تو به اندازه آسمانها بلند باشد و عزمت مانند آتش، پرتوان و استوار.
یکی حباب ز جود تو موج زن دریا
یکی شرار ز خشم تو کامران آتش
هوش مصنوعی: یک حباب از generosity تو در دریا میرقصد و یک شعله از خشم تو، آتش را کامیاب میکند.