شمارهٔ ۴۵ - در صف چشم و مدح قوام الدین ابومحمد طاهر وزیر گوید
خدای عز و جل داد بنده را در سر
دو دیدگان گرامی بسان شمس و قمر
مطیع دارد شان سر چنانکه سر را تن
عزیز دارد شان دل چنان که دل را بر
به شکل پیکان باشند و در نظر چون تیر
صفای خنجر دارند و پیش جان چو تبر
دواند همچو دو پیکر یکی شوند به عزم
دواند همچو دو فرقد یکی کنند نظر
چو عقل خامش در ظاهر و امیر سخن
چو چرخ ساکن در رویت و اسیر سفر
چو خاک نقش پذیر و چو آب عکس نمای
چو نار تیز رو و همچو باد تیز خبر
همی روند چو آب و چو آبشان نی پای
همی پرند چو باد و چو بادشان نی پر
دو خرد لیکن داناتر از هزار بزرگ
دو جزع لیکن زیباتر از هزار گهر
چو آفتاب فرو شد فرو شدن گیرند
که دید نرگس کو راست خوی نیلوفر
قمر به چرخ بود نور بر زمین و به عکس
مکانشان به زمین است و نورشان به قمر
صفای آینه دارند هر دو و مژه ها
به پیش هر یک همچون دو شانه زیر و زبر
دو رهبرند جهان بین و خویشتن بین نه
خود آنکه نیست چنین ره بر است نی رهبر
سیه سپید چو روز و شبند و هریک را
عجب که از سیهی تابد آفتاب بصر
دو پیکر است در ایشان نشسته چون دو فلک
که شان ز خوبی تخت است و ز خیال افسر
تو خود نگه کن آنکه بنزدشان چو ملوک
هر آنکه قربت او بیش او معظم تر
هزار منت حق را که داشت ارزانی
چنین نفیس دو گوهر بصدر حق پرور
قوام دولت و دین بو محمد طاهر
که دین و دولت از او یافتند زینت و فر
سپهر ساخته از حزم او بسی درقه
زمانه آخته از عزم او بسی خنجر
عطا گزاری مقصود او ز زر و ز سیم
بزرگواری موروث او ز جد و پدر
دهان ز ذکرش هم چون صدف پر از لؤلؤ
زبان ز شکرش چون نیشکر پر از شکر
عدوش گرید چون دولتش بخندد خوش
یکی صراحی شد گوئی و آن دگر ساغر
زهی بصورت تو کرده اقتدا سیرت
خهی ز مخبر تو داده مژده ها منظر
ز چشم زخمی کافتاد و رفت بیش مباد
زمانه داشت غرض گوشمال اهل هنر
چو نور مردمک چشم مردمی دیدت
ز رشک خواست که همچون خودت کند ابتر
نظر نکرد ز کوتاه دیدگی آن قدر
که چشم باز چو دوزی شود فزونش خطر
محاق ماه بشاید ز بهر عز هلال
شب سیاه بباید برای قدر سحر
سحاب تا نشود پرده دار شاه فلک
عروس باغ ز پرده برون نیارد سر
بسا شکوفه کزین پس برای چشم ترا
سپید چشم بزایند جمله از مادر
بزرگوارا منت خدای را کامروز
منم سخن را چون دیده راضیا در خور
جهان ز خاطر چون آتشم عطر گشته
چنانکه میشود آب از وی آتش مجمر
اگر نه نام تو و مدح بیم آنستی
کز آب داری شعرم ترستی این دفتر
به پیش طبعم زیبد که آب خشک آید
ز شرم خاطرم آتش سزد که گردد تر
مرا بگفت چه حاجت که خود همی گوید
همین قصیده که اعجوبه ایست تا محشر
خدای داند اگر کس در این رسد هرگز
یکی نکوست که تو ای دری و من ای در
همیشه تا نبود بی ضیا دمی خورشید
هماره تا نبود بی سهر شبی اختر
بصیرت تو چو خورشید باد اصل ضیا
چو اختران بصرت را مباد رنج سهر
شمارهٔ ۴۴ - در مدح سلطان سعید خوارزم شاه گوید در عید اضحی: اندرین عید مبارک پی فرخنده اثرشمارهٔ ۴۶ - هم در مدح بهرام شاه گفت در شکارگاه: ناگاه چو بشنید شهنشه خبر شیر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خدای عز و جل داد بنده را در سر
دو دیدگان گرامی بسان شمس و قمر
هوش مصنوعی: خداوند با عزت و بزرگی، به انسان توانایی و ارزش ویژهای بخشیده است، به گونهای که مانند خورشید و ماه در چشمهایمان درخشش و اهمیت دارند.
مطیع دارد شان سر چنانکه سر را تن
عزیز دارد شان دل چنان که دل را بر
هوش مصنوعی: مطیع کسی است که به مقام و شأن سر احترام میگذارد؛ بهطوریکه مانند رابطهی تن و سر، دل نیز باید به شأن و مقام دل احترام بگذارد.
به شکل پیکان باشند و در نظر چون تیر
صفای خنجر دارند و پیش جان چو تبر
هوش مصنوعی: آنها به گونهای هستند که مانند پیکان تیز و سریع میباشند و در نظر دیگران، زیبایی و روشنی خنجر را دارند و در برابر روح، مانند تبر قوی و موثر عمل میکنند.
دواند همچو دو پیکر یکی شوند به عزم
دواند همچو دو فرقد یکی کنند نظر
هوش مصنوعی: دو نفر مانند دو پیکر به سرعت میدوند و در تلاش هستند که به هدف مشترکی برسند. مانند دو ستاره که با هم به یک نقطه نگاه میکنند و ذهنشان به یک سمت معطوف است.
چو عقل خامش در ظاهر و امیر سخن
چو چرخ ساکن در رویت و اسیر سفر
هوش مصنوعی: وقتی عقل انسان در ظاهر خاموش باشد و کلام او مانند چرخ ثابت در چهرهاش باشد، به نوعی در اسارت سفر و حرکت است.
چو خاک نقش پذیر و چو آب عکس نمای
چو نار تیز رو و همچو باد تیز خبر
هوش مصنوعی: مانند خاکی هستی که هر نقشی را به خود میگیرد و مانند آب که میتواند هر تصویری را منعکس کند. همچنین همچون آتشی هستی که به سرعت میرود و مانند بادی هستی که به سرعت خبرها را منتقل میکند.
همی روند چو آب و چو آبشان نی پای
همی پرند چو باد و چو بادشان نی پر
هوش مصنوعی: آب به آرامی جریان دارد و همچون باد، پرواز میکند، اما نه از پای آن خبری هست و نه از خود.
دو خرد لیکن داناتر از هزار بزرگ
دو جزع لیکن زیباتر از هزار گهر
هوش مصنوعی: دو عقل کوچک، اما آگاهتر از هزار نفر بزرگ است. دو دانه کوچک، ولی زیباتر از هزار گوهر هستند.
چو آفتاب فرو شد فرو شدن گیرند
که دید نرگس کو راست خوی نیلوفر
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید غروب میکند، نرگس به خواب میرود و نیلوفر نیز به سمت راست میچرخد. این بیت به تغییرات طبیعت و رفتارهای گلها در زمان غروب اشاره دارد.
قمر به چرخ بود نور بر زمین و به عکس
مکانشان به زمین است و نورشان به قمر
هوش مصنوعی: ماه در آسمان روشنایی خود را بر زمین میتاباند و برعکس، چون جایی که آنها هستند در زمین و نورشان از ماه میآید.
صفای آینه دارند هر دو و مژه ها
به پیش هر یک همچون دو شانه زیر و زبر
هوش مصنوعی: هر دو احساس نیکی و صفا دارند و مژههایشان مانند دو شانهای هستند که به خوبی در کنار هم قرار گرفتهاند.
دو رهبرند جهان بین و خویشتن بین نه
خود آنکه نیست چنین ره بر است نی رهبر
هوش مصنوعی: دو نوع رهبری وجود دارد: یکی رهبرانی که به جهان و امور خارج از خود نگاه میکنند و دیگری آنهایی که به درون خود و حالتهای درونیشان توجه دارند. غیر از افرادی که این دو جنبه را در نظر نمیگیرند، در واقع هیچ کدام از آنها رهبر واقعی نیستند.
سیه سپید چو روز و شبند و هریک را
عجب که از سیهی تابد آفتاب بصر
هوش مصنوعی: حالتهای تاریک و روشن مانند روز و شب وجود دارند، و هر یک به نوعی شگفتزدهاند که چگونه نور خورشید بر سیاهیها تابیده و دیدگان را روشنی میبخشد.
دو پیکر است در ایشان نشسته چون دو فلک
که شان ز خوبی تخت است و ز خیال افسر
هوش مصنوعی: در اینجا دو موجود وجود دارند که مانند دو آسمان در کنار هم نشستهاند. زیبایی آنها به گونهای است که مانند یک تخت یا نشیمنگاه خوب به نظر میرسند و همچنین افکار و خیالاتی مانند یک تاج یا زینت بر سر دارند.
تو خود نگه کن آنکه بنزدشان چو ملوک
هر آنکه قربت او بیش او معظم تر
هوش مصنوعی: خودت توجه کن که کسی که نزد مردان بزرگ همچون پادشاهان قرار میگیرد، هر چه فاصلهاش با آنها کمتر باشد، بیشتر مورد احترام و بزرگتر محسوب میشود.
هزار منت حق را که داشت ارزانی
چنین نفیس دو گوهر بصدر حق پرور
هوش مصنوعی: هزاران شکر و سپاس برای خدا به خاطر این که چنین دو گوهر گرانبها را به سینه پرورش داده است.
قوام دولت و دین بو محمد طاهر
که دین و دولت از او یافتند زینت و فر
هوش مصنوعی: ستون و پایه دولت و دین، محمد طاهر است، زیرا دین و حکومت زینت و زیبایی خود را از او گرفتهاند.
سپهر ساخته از حزم او بسی درقه
زمانه آخته از عزم او بسی خنجر
هوش مصنوعی: آسمان بر اساس تدبیر او بسیار سلاح زمان را آماده کرده و از اراده او نیز خنجرهای فراوانی برای مقابله فراهم است.
عطا گزاری مقصود او ز زر و ز سیم
بزرگواری موروث او ز جد و پدر
هوش مصنوعی: خداوند به او نعمتهای فراوانی بخشیده و هدف او از این عطاها، بخشش و کمک به دیگران است. همچنین بزرگی و احترام او از نسلهای گذشته و خانوادهاش به او رسیده است.
دهان ز ذکرش هم چون صدف پر از لؤلؤ
زبان ز شکرش چون نیشکر پر از شکر
هوش مصنوعی: دهان انسان به یاد او مانند صدفی پر از مروارید است و زبانش به خاطر شیرینی کلامش مانند نیشکری پر از شکر میباشد.
عدوش گرید چون دولتش بخندد خوش
یکی صراحی شد گوئی و آن دگر ساغر
هوش مصنوعی: زمانی که دشمنان او به خوشی و کامیابی برسند، او هم چون چیزی گرانبها و زیبا در میآید و مانند دو ظرف نوشیدنی میدرخشد.
زهی بصورت تو کرده اقتدا سیرت
خهی ز مخبر تو داده مژده ها منظر
هوش مصنوعی: بسیار خوب است که زیبایی و سیرت تو الگویی برای دیگران شده است و خبرهایی از تو مژدهدهندهی خوشیها و زیباییهاست.
ز چشم زخمی کافتاد و رفت بیش مباد
زمانه داشت غرض گوشمال اهل هنر
هوش مصنوعی: ز چشمی که زخمدار شد و به دور افتاد، نباید ناراحت بود، زیرا دنیا به خودی خود هدفی داشت که به اصلاح هنرمندان میپرداخت.
چو نور مردمک چشم مردمی دیدت
ز رشک خواست که همچون خودت کند ابتر
هوش مصنوعی: زمانی که نور مردمک چشم انسانی، تو را دید، از حس حسادت خواست که تو را هم بیثمر و ناقص کند، همانطور که خودش است.
نظر نکرد ز کوتاه دیدگی آن قدر
که چشم باز چو دوزی شود فزونش خطر
هوش مصنوعی: اگر کسی از روی کمعمقنگری و کوتاهنظری به چیزی نگاه کند، ممکن است به عواقب و خطرات آن توجه نکند. وقتی کسی چشمش را باز کند و به حقیقتها نگاهی دقیق بیندازد، ممکن است خطرات بیشتری را متوجه شود، به همین خاطر هشدار میدهد که همیشه باید با دقت نظر کنیم.
محاق ماه بشاید ز بهر عز هلال
شب سیاه بباید برای قدر سحر
هوش مصنوعی: در دل شب تار، هلال ماه به خاطر بزرگیاش پنهان میشود و باید به آن زمان خاص و ارزشمند، توجه کرد که در آن نور صبح طلوع میکند.
سحاب تا نشود پرده دار شاه فلک
عروس باغ ز پرده برون نیارد سر
هوش مصنوعی: تا زمانی که ابرها به عنوان نگهبان آسمان عمل نکنند، عروس باغ نمیتواند از پشت پرده بیرون بیاید.
بسا شکوفه کزین پس برای چشم ترا
سپید چشم بزایند جمله از مادر
هوش مصنوعی: بسیاری از شکوفهها پس از این برای چشمان تو شکوفا خواهند شد و همه آنها از یک مادر به بار میآیند.
بزرگوارا منت خدای را کامروز
منم سخن را چون دیده راضیا در خور
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، سپاسگزارم از خدا که امروز من با توجه به رضایتم، آمادهام تا سخن بگویم.
جهان ز خاطر چون آتشم عطر گشته
چنانکه میشود آب از وی آتش مجمر
هوش مصنوعی: جهان در خاطر من مانند آتش است که بوی خوشی از خود به جا میگذارد، گویی که از آن آتش، آب به وجود میآید.
اگر نه نام تو و مدح بیم آنستی
کز آب داری شعرم ترستی این دفتر
هوش مصنوعی: اگر نبود نام تو و ستایش از تو، ترسی که از آب دارم باعث میشود که شعر من اینگونه باشد.
به پیش طبعم زیبد که آب خشک آید
ز شرم خاطرم آتش سزد که گردد تر
هوش مصنوعی: بهتر است که طبیعت من در جایی باشد که آب به خاطر شرم خاطر من خشک شود. آتش نیز مناسب است که به خاطر این احساس دگرگون شود و مرطوب گردد.
مرا بگفت چه حاجت که خود همی گوید
همین قصیده که اعجوبه ایست تا محشر
هوش مصنوعی: به من گفتند چه نیازی است که خودم این شعر را بگویم، در حالی که همین شعر به خودی خود شگفتانگیز و بینظیر است تا روز قیامت.
خدای داند اگر کس در این رسد هرگز
یکی نکوست که تو ای دری و من ای در
هوش مصنوعی: خدا میداند که اگر کسی به اینجا بیاید، هیچکس به خوبی تو نخواهد بود، ای در! من هم مثل تو هستم.
همیشه تا نبود بی ضیا دمی خورشید
هماره تا نبود بی سهر شبی اختر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در زندگی همیشه نور و روشنایی وجود دارد و در تاریکی شب نیز ستارهها راه را روشن میکنند. به عبارت دیگر، حتی در زمانهای سخت و تاریک، هنوز هم نشانههایی از روشنی و امید وجود دارد.
بصیرت تو چو خورشید باد اصل ضیا
چو اختران بصرت را مباد رنج سهر
هوش مصنوعی: بینش و آگاهی تو مانند خورشید است و منبع نور و روشنی، ولی مانند ستارهها، بینش تو نباید با رنج سحرگاهان آزار ببیند.