گنجور

شمارهٔ ۴۳ - در راه مکه در مدح امیر فخرالدین گوید

من به راه مکه آن دیدم ز فخر روزگار
کز پیمبر دید در راه مدینه یار غار
هم یکی از معجزات ظاهر پیغمبر است
این کرامتهای گوناگون فخر روزگار
روز آدینه که از بغداد پی بیرون نهاد
ابر گوهر کرد برفرق غلامانش نثار
شد زمین بادیه همچون بهشتی در بهشت
وان هوای هاویه همچون بهار اندر بهار
از میان خارهای دیده دوز جامه در
صد هزاران گل پدید آمد به فضل کردگار
چون سموم بادیه گلبوی گشت آگه شدم
کاتش سوزان بر ابراهیم شد چون مرغزار
چون هوای سرد بایستی بگرد موکبش
گرم سقائی گرفتی ابر مروارید بار
چارسو باران و فارغ در میان آن قافله
همچو نیلوفر میانه خشک و گوشه آبدار
این کرامت حق تعالی داند و خلقان که بود
از حوالینا الهی لا علینا یادگار
تابکوفه باز مانده حالش همچنین
هم عجب بودی اگر یک بار بودی یا دو بار
استوارم گر نداری بر حقی کین حالها
من به چشم خویش دیدم می ندارم استوار
چون امیر المومنین بوبکر در راه خدای
همتش درباخت دیناری چهل پنجه هزار
چون سلیمان طاعتش بردند دیوان عرب
آن خران بی فسار و اشتران بی مهار
همچو سگ بسیار گوی و همچو خر اندک خرد
همچو بز بازیچه روی و همچو دد مردار خوار
لشکر جرار با خود برده و با این همه
داد هر یک را نهانی جامهای زرنگار
چون عرب خلعت به پوشیدی همی اندر سزد
شهپر طاوس را افکند بر دنبال مار؟
آخر این روی پری چون گستری بر پشت دیو
آخر این برگ سمن تا کی نهی بر روی خار
گرنه آن بودی که ره بر قافله بسته شدی
تیغ خون خوارش از آن ماران برآوردی دمار
بندگان نیک مرد و شیر مرد مخلصش
وان همه زهره چو آب و آن همه دل چون انار
آن همه شیران شرزه و آن همه پیلان مست
وان همه گردان گردون آن همه مردان کار
صد چو سایه از پس و صد چون نظر بازان ز پیش
صد چو قوت بر یمین و صد چو قدرت بر یسار
در میان خود گرفته حاجیان را همچنانک
عاشقان گیرند معشوقان خود را در کنار
قدر این راحت که تا این حال با او دیده ام
آن کسی داند که او دیده و کشیده رنج پار
کار حق اینک چنین سازد امیری کش بود
چون رشید الدین وزیر کاردان حق گزار
بر دیانت پای ثابت برنهاده همچو سرو
وز سخاوت دست کوته برگشاده چون چنار
یارب این زیبا و زیر نیک پی بس مقبل است
هم بدین مقبل امیر عادل ارزانیش دار
عالم عادل مجاهد فخر دین میر عراق
سهم دولت بوالوفا مسعود امیر کامیار
خلق خلق مشکبوی عنبرین رنگش نگر
کش فدازیبد معنبر زلف و مشکین خال یار
طوق تاریکی شد از رأی سکندر روشنم؟
چون شد از خاک حبش آب حیاتش آشکار
طالع و نام و نشانش هر سه مسعود آمده است
جز به شب داده است هرکز طالع مسعود بار
چشم اقبال و دل بخت تو باشد روز و شب
از سواد و از سویدا چشم و دل را افتخار
شحنه بغداد می بایست بودش تا ابد
در ازل زان خلعت عباس دادش کردگار
سرو را حقیست ثابت گشت بر پایش بزرگ؟
خرده نبود کز سرآن بگذرد دیوانه وار
در پناه جاه و ظل عدل و حرز دولتش
آرزوی عمر ما ایزد نهاد اندر کنار
خواجگان حضرت غزنی که اهل سنت اند
چون فریضه این دعا گویند روزی پنج بار
آن دعا را بسته بر پر چون کبوتر می شدند
دوش طاوسان فردوسی سوی دارالقرار
با عروس طبع گفتم هین دمی نشاط باش
شهپر هر یک مرصع کن بدر شاهوار
مدح گفتم اینکه من بحر علومم در نگر
دونم ار گویم که تو بحر سخائی زر بیار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من به راه مکه آن دیدم ز فخر روزگار
کز پیمبر دید در راه مدینه یار غار
هوش مصنوعی: در مسیر مکه، من چیزی را مشاهده کردم که نشان‌دهندهٔ افتخار دوران است. به یاد دارم که پیامبر در راه مدینه، همراه با دوستش در غاری قرار داشت.
هم یکی از معجزات ظاهر پیغمبر است
این کرامتهای گوناگون فخر روزگار
هوش مصنوعی: این کرامت‌های مختلف که در زندگی پیامبر دیده می‌شود، یکی از شگفتی‌ها و نشانه‌های بزرگی است که او را از دیگران متمایز می‌کند و باعث افتخار دوران او می‌شود.
روز آدینه که از بغداد پی بیرون نهاد
ابر گوهر کرد برفرق غلامانش نثار
هوش مصنوعی: در روز جمعه، هنگامی که ابر از بغداد خارج شد، قطرات باران مانند جواهرات بر سر بندگانش ریخت.
شد زمین بادیه همچون بهشتی در بهشت
وان هوای هاویه همچون بهار اندر بهار
هوش مصنوعی: زمین بیابان مانند بهشتی زیبا شده و هوای جهنم به لطافت بهار است.
از میان خارهای دیده دوز جامه در
صد هزاران گل پدید آمد به فضل کردگار
هوش مصنوعی: از دل درد و رنج‌های زندگی و مشکلات، زیبایی‌ها و نعمت‌های فراوانی شکل می‌گیرد، و این همه به لطف و رحمت خداوند است.
چون سموم بادیه گلبوی گشت آگه شدم
کاتش سوزان بر ابراهیم شد چون مرغزار
هوش مصنوعی: زمانی که بادی گرم و سوزان وزید و مرا به یاد آتش افروخت که بر ابراهیم نازل شد، احساس کردم گویی تبدیل به باغی سرسبز و با طراوت شدم.
چون هوای سرد بایستی بگرد موکبش
گرم سقائی گرفتی ابر مروارید بار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی می‌پردازد که در آن با سرد شدن هوا، نیاز به گرما و راحتی احساس می‌شود. در این شرایط، به خاطر دلگرمی و آرامش، به نوعی به دنبال محیطی گرم و دلنشین هستیم که همچون یک درخت جواهر یا باران مروارید، زیبایی و لطافت خاصی را به ارمغان می‌آورد.
چارسو باران و فارغ در میان آن قافله
همچو نیلوفر میانه خشک و گوشه آبدار
هوش مصنوعی: در میان قافله‌ای که در باران و در مکانی پرچالش سفر می‌کند، مانند نیلوفر که در میان زمین خشک و گوشه‌ای تر و آبدار قرار دارد، فردی آرام و بدون دغدغه به نظر می‌رسد.
این کرامت حق تعالی داند و خلقان که بود
از حوالینا الهی لا علینا یادگار
هوش مصنوعی: این کرامت از جانب خداوند است و مردم می‌دانند که این یادگار از سوی حق‌تعالی به ما رسیده است.
تابکوفه باز مانده حالش همچنین
هم عجب بودی اگر یک بار بودی یا دو بار
هوش مصنوعی: اگر تو گاهی به حال او نگاهی می انداختی، تعجب می‌کردی که چطور ممکن است در یک یا دو بار چنین حالتی برایش پیش آمده باشد.
استوارم گر نداری بر حقی کین حالها
من به چشم خویش دیدم می ندارم استوار
هوش مصنوعی: من در برابر حقیقت استوارم، حتی اگر تو آن را نداشته باشی. چون من این حالات را از نزدیک دیده‌ام و به همین دلیل بر اصول خود پافشاری می‌کنم.
چون امیر المومنین بوبکر در راه خدای
همتش درباخت دیناری چهل پنجه هزار
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین ابوبکر برای راه خدا و خدمت به دین، همه همت و تلاش خود را به کار گرفت و از مال خود، چهل و پنجه هزار دینار را در این راه هزینه کرد.
چون سلیمان طاعتش بردند دیوان عرب
آن خران بی فسار و اشتران بی مهار
هوش مصنوعی: وقتی که مردم از فرمان سلیمان پیروی کردند، دیوان عرب به همراه آن اسب‌های بدون زین و شتران بدون افسار به راه افتادند.
همچو سگ بسیار گوی و همچو خر اندک خرد
همچو بز بازیچه روی و همچو دد مردار خوار
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که باید به شیوه‌های مختلف رفتار کنیم. باید مانند یک سگ، زیاد صحبت کنیم و همیشه در حال گفت‌گو باشیم. از سوی دیگر، مانند یک الاغ، باید در انتخاب کلمات و اندیشه‌هایمان احتیاط کنیم و کم‌احتیاط نباشیم. همچنین تأکید می‌کند که باید همچون بز که بازیگوشی می‌کند، در زندگی‌مان شاد و سرگرم باشیم، اما در عوض مانند موجودات وحشی که اجسام مرده را می‌خورند، نباید به مسائل زشت و ناپسند نزدیک شویم. این تصویرها به انسان یادآوری می‌کند که در زندگی‌اش به تعادل برسد و در عین حال از رفتارهای ناپسند دوری کند.
لشکر جرار با خود برده و با این همه
داد هر یک را نهانی جامهای زرنگار
هوش مصنوعی: لشکری بزرگ با خود آورده و با این حال هر یک از آنها به طور پنهانی جام‌های زره‌پوشی از طلا دارند.
چون عرب خلعت به پوشیدی همی اندر سزد
شهپر طاوس را افکند بر دنبال مار؟
هوش مصنوعی: وقتی تو لباس زیبا بر تن کرده‌ای، آیا به درستی است که پرنده زیبای طاووس را به دنبال مار بیندازی؟
آخر این روی پری چون گستری بر پشت دیو
آخر این برگ سمن تا کی نهی بر روی خار
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و زشتی اشاره دارد. در واقع، شاعر به تصویر کشیدن زیبایی یک پری به شکل گسترده‌ای اشاره می‌کند که بر روی دیو نشسته است، و این تضاد نمایانگر تناقض‌های زندگی است. همچنین، اشاره به برگ سمن بر روی خار نشان‌دهنده این است که زیبایی نمی‌تواند از مشکلات و زشتی‌ها دور بماند. شاعر از ما می‌پرسد که تا چه زمانی می‌توان زیبایی را بر مشکلات پنهان کرد یا آن را نادیده گرفت.
گرنه آن بودی که ره بر قافله بسته شدی
تیغ خون خوارش از آن ماران برآوردی دمار
هوش مصنوعی: اگر این اتفاق نمی‌افتاد، تو همانی بودی که در راه قافله مانع ایجاد کردی و پیوستگی خونین آن به وسیلهٔ مارها تو را از پا درآورد.
بندگان نیک مرد و شیر مرد مخلصش
وان همه زهره چو آب و آن همه دل چون انار
هوش مصنوعی: بندگان خوب و با شجاعت او، دل‌ها و اراده‌ای قوی دارند و مانند میوه انار پر از عشق و احساسات هستند، در حالی که دیگران به نظر نرم و ضعیف می‌آیند.
آن همه شیران شرزه و آن همه پیلان مست
وان همه گردان گردون آن همه مردان کار
هوش مصنوعی: همه آن شیران قوی و آن فیل‌های سرمست و همه آن دایره‌گردان‌ها و مردان پرکار و کوشنده در دنیا وجود دارند.
صد چو سایه از پس و صد چون نظر بازان ز پیش
صد چو قوت بر یمین و صد چو قدرت بر یسار
هوش مصنوعی: بسیاری مانند سایه از پشت سر می‌آیند و بسیاری دیگر مانند نگاه‌کنندگان از جلو می‌آیند. همچنین، بسیاری مانند قدرت در سمت راست و بسیاری دیگر مانند نیرو در سمت چپ وجود دارند.
در میان خود گرفته حاجیان را همچنانک
عاشقان گیرند معشوقان خود را در کنار
هوش مصنوعی: حاجیان در میان خودشان مثل عاشقانی هستند که محبوبانشان را در آغوش می‌گیرند.
قدر این راحت که تا این حال با او دیده ام
آن کسی داند که او دیده و کشیده رنج پار
هوش مصنوعی: آن کسی که تجربه کرده است، می‌داند که این آرامش و راحتی که اکنون دارم، چقدر ارزشمند است. فقط کسی می‌تواند معنای این راحتی را درک کند که در گذشته سختی‌ها و رنج‌ها را چشیده باشد.
کار حق اینک چنین سازد امیری کش بود
چون رشید الدین وزیر کاردان حق گزار
هوش مصنوعی: کار خداوند این‌گونه است که رهبری را ایجاد می‌کند که چنان باشد مانند رشید الدین، وزیری با تجربه و کاردان در امور.
بر دیانت پای ثابت برنهاده همچو سرو
وز سخاوت دست کوته برگشاده چون چنار
هوش مصنوعی: کسی که در دیانت استوار و ثابت‌قدم است مانند درخت سرو ایستاده و در عین حال دست سخاوت او بسته نیست و مانند درخت چنار به دیگران کمک می‌کند.
یارب این زیبا و زیر نیک پی بس مقبل است
هم بدین مقبل امیر عادل ارزانیش دار
هوش مصنوعی: پروردگارا، این دختر زیبا و خوش قدم، همواره با چهره‌ای خوشایند در پیش است. اگر امیر عادل به من محبت کند و ارزانی‌اش را به من عطا کند، چه خوب خواهد بود.
عالم عادل مجاهد فخر دین میر عراق
سهم دولت بوالوفا مسعود امیر کامیار
هوش مصنوعی: عالم عادل و مجاهد که سمبل فخر دین است و در سنگر دفاع از دین می‌جنگد، شخصیت برجسته‌ای از عراق به نام مسعود امیر کامیار است که در دولت بوالوفا نقش مهمی دارد.
خلق خلق مشکبوی عنبرین رنگش نگر
کش فدازیبد معنبر زلف و مشکین خال یار
هوش مصنوعی: به افرادی که بوی خوش مشک و رنگ زعفرانی دارند نگاه کن. عاشق آن زلف‌های زیبا و خال مشکین یار هستم.
طوق تاریکی شد از رأی سکندر روشنم؟
چون شد از خاک حبش آب حیاتش آشکار
هوش مصنوعی: آیا امکان دارد که به دلیل فکر سکندر، من از تاریکی روشن شوم؟ چگونه است که آب حیاتش از خاک حبش پیدا شده است؟
طالع و نام و نشانش هر سه مسعود آمده است
جز به شب داده است هرکز طالع مسعود بار
هوش مصنوعی: سرنوشت، نام و ویژگی‌های او همگی خوش‌یمن و پر سعادت است، اما فقط در شب، سرنوشت خوشی به او داده نشده است.
چشم اقبال و دل بخت تو باشد روز و شب
از سواد و از سویدا چشم و دل را افتخار
هوش مصنوعی: چشم و دل خوشبختی و خوش‌اقبالی تو همیشه در روز و شب همراهت خواهد بود و از تیرگی و روشنی، چشم و دل تو را به افتخار خواهد نشاند.
شحنه بغداد می بایست بودش تا ابد
در ازل زان خلعت عباس دادش کردگار
هوش مصنوعی: شخصی از بغداد باید تا ابد در ازل به پاس خلعتی که خداوند به او بخشیده، بماند.
سرو را حقیست ثابت گشت بر پایش بزرگ؟
خرده نبود کز سرآن بگذرد دیوانه وار
هوش مصنوعی: آیا سرو قد بلند و زیبایی بر سر پاهایش استوار مانده است؟ آیا جای خرده‌ای ندارد که دیوانه‌وار از آن عبور کند؟
در پناه جاه و ظل عدل و حرز دولتش
آرزوی عمر ما ایزد نهاد اندر کنار
هوش مصنوعی: در سایه مقام و عدالت او، آرزوی عمر ما به لطف خدا در کنار او قرار گرفته است.
خواجگان حضرت غزنی که اهل سنت اند
چون فریضه این دعا گویند روزی پنج بار
هوش مصنوعی: سران و بزرگان غزنی که از پیروان مذهب اهل سنت هستند، هر روز پنج بار این دعا را با دقت و توجه مخصوصی می‌خوانند.
آن دعا را بسته بر پر چون کبوتر می شدند
دوش طاوسان فردوسی سوی دارالقرار
هوش مصنوعی: دیشب طاوسان مانند کبوتران بر بال دعا نشسته بودند و به سمت سرای آرامش پرواز کردند.
با عروس طبع گفتم هین دمی نشاط باش
شهپر هر یک مرصع کن بدر شاهوار
هوش مصنوعی: با معشوقه خوش‌ذوق خود صحبت کردم و از او خواستم که لحظه‌ای شاداب باشد و زیبایی‌های هر یک را مانند گنجینه‌ای ارزشمند زینت دهد.
مدح گفتم اینکه من بحر علومم در نگر
دونم ار گویم که تو بحر سخائی زر بیار
هوش مصنوعی: من در وصف تو سخن گفتم و خود را دریای علم معرفی کردم، اما می‌دانم که اگر بگویم تو دریای سخاوتی، باید طلا بیاوری تا ارزش واقعی تو را نشان دهم.