گنجور

شمارهٔ ۳۱ - در مدح بهرام شاه هست

باد آتش بار چون از روی دریا در شود
خاک پژمرده ز آب زندگانی تر شود
گه چو یوسف شاهدی از چاه بر تختی رود
گه چو آدم صورتی از خاک جاناور شود
یک قدم روید گیاهی را و با صد جان بود
یک بدن باشد نهالی را و با صد سر شود
روی بستان بنفشه زلف لاله رخ کنون
پر ز چشم نرگس و ابروی سیسنبر شود
چون شب زنگی لقا از زلف خوش بر بسته شد
روز رومی چهره را چهره گشاده تر شود
ابر دست آویز کرده از شعاع آفتاب
چون رسن یازد به سوی چرخ چون چنبر شود
چون زداید زنگ شب را آینه روز آفتاب
هر سپیده دم ز زخم تیغ روشن گر شود
هر زمان تا لعبتان باغ در خنده شوند
برق آتش بار اندر آبگون چادر شود
فاخته گون ابر ملواحست هر دم کو طپد
پای دام باغ بر طوطی شیرین بر شود
پای در گل سنگ زیر سر چو بینی لاله را
باش تا ز اقبال سلطان حال او دیگر شود
گاه خط و عارض آرد گه بدو مجمر نهد
گاه خال و رخ نماید گه می ساغر شود
ساغر خورشید سیما عکس نپذیرد چنان
کاندرو ساقی مه پیکر چو دو پیکر شود
از فراوان سعی ابرو نکته بنده حسن
خاک راه شاه هر دم درج پر گوهر شود
بنده وار این درج را امروز نوروزی برد
صورت دولت چو پیش خسرو و صفدر شود
شاه بهرام آن خداوندی که از فضل خدای
دیر برناید که شاهنشاه بحر و بر شود
از همایون بزم او دولت جوان دولت شود
وز خجسته طالعش اختر بلند اختر شود
زر کان را کرد خاک از بخشش و نادرتر آنک
خاک کان احرام نامش گیرد آنگه زر شود
چون کند یاد از خطاب و کینت نامش خطیب
هفتمین چرخش نخستین پایه منبر شود
عاشق خورشید رایش گنبد نیلوفری
دل پر آتش دیده پر نم همچو نیلوفر شود
ای سکندروش توئی مطلوب مالک و مملکت
کان می اندر جام تو مطلوب اسکندر شود
سرنماند در زمان از خصم اگر در سر کشد
جان ببرد بی گمان از مور چون با پر شود
بندگان داری بحمدالله که گر فرمان دهی
هر یکی چون در و زر در آب و در آذر شود
از صبوری همچو مهره بسته ناچخ بود
وز دلیری همچو گوهر در دل خنجر شود
از گشاد تیرشان الماس از آهن جهد
وز فروغ تیغشان یاقوت خاکستر شود
گم شود از تیرشان پروین به دریای فلک
فی المثل گر همچو ماهی ماه جوشن ور شود
هم بخاک پایت ای شاه جهان گر جان کنند
جان فدای خاکپایت دستشان گر در شود
خسروا از مجمر طبعم که عطرش مدح نیست
هر زمان مشکین بخاری سوی گردون بر شود
ز استماع و دیدن و درخواندنش بی قصد و خواست
گوش پر در چشم پر گل کام پر شکر شود
تا که نفس ناطقه از بهر تصویر سخن
از زبان چون خامه سازد و ز هوا دفتر شود
باد چون همنام رویت سرخ و سرسبز آن چنان
کافتاب تخت گردد مشتری افسر شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد آتش بار چون از روی دریا در شود
خاک پژمرده ز آب زندگانی تر شود
هوش مصنوعی: وقتی باد آتشین از روی دریا وزیده می‌شود، خاکی که خشک و پژمرده است، با آب زندگی‌بخش تر و سرزنده‌تر می‌شود.
گه چو یوسف شاهدی از چاه بر تختی رود
گه چو آدم صورتی از خاک جاناور شود
هوش مصنوعی: زمانی انسان همچون یوسف، از چاه ظلمت‌ها به اوج عالی و مقام رفیع می‌رسد و زمانی دیگر، مانند آدم، از خاک و بی‌مکانی به زندگی و نفس‌کشیدن منتقل می‌شود.
یک قدم روید گیاهی را و با صد جان بود
یک بدن باشد نهالی را و با صد سر شود
هوش مصنوعی: یک گیاه با یک قدم برمی‌خیزد و با وجود صد جان، فقط یک بدن دارد. اما یک نهال می‌تواند با صد سر باشد، یعنی رشد و توسعه‌اش بسیار زیاد خواهد بود.
روی بستان بنفشه زلف لاله رخ کنون
پر ز چشم نرگس و ابروی سیسنبر شود
هوش مصنوعی: در باغی پر از بنفشه، زلف لاله به زیبایی خود را نمایان کرده است و اکنون چهره‌اش مملو از نگاه نرگس و ابروی زیبای سیسنبر خواهد شد.
چون شب زنگی لقا از زلف خوش بر بسته شد
روز رومی چهره را چهره گشاده تر شود
هوش مصنوعی: وقتی شب به پایان می‌رسد و دیدار از زلف زیبا ممکن می‌شود، روز چهره‌ای شاداب‌تر و گشاده‌تر به خود می‌گیرد.
ابر دست آویز کرده از شعاع آفتاب
چون رسن یازد به سوی چرخ چون چنبر شود
هوش مصنوعی: ابر که از تابش آفتاب استفاده کرده، مانند ریسمانی به سمت آسمان کشیده می‌شود و به شکل دایره‌ای در می‌آید.
چون زداید زنگ شب را آینه روز آفتاب
هر سپیده دم ز زخم تیغ روشن گر شود
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب با روشنایی خود زنگار شب را از بین می‌برد، هر صبحگاه که سپیده دم طلوع می‌کند، زخم تیغ به روشنی می‌رسد و عیان می‌شود.
هر زمان تا لعبتان باغ در خنده شوند
برق آتش بار اندر آبگون چادر شود
هوش مصنوعی: هر بار که دختران در باغ به شادی و بازی سرگرم می‌شوند، درخشش آتش در میان آب، به رنگ چادر تبدیل می‌شود.
فاخته گون ابر ملواحست هر دم کو طپد
پای دام باغ بر طوطی شیرین بر شود
هوش مصنوعی: ابرهای لطیف و زیبا مثل فاخته، هر لحظه به زمین می‌افتند، و اینجا در باغ، صدای پای طوطی شیرین به گوش می‌رسد.
پای در گل سنگ زیر سر چو بینی لاله را
باش تا ز اقبال سلطان حال او دیگر شود
هوش مصنوعی: اگر در شرایط سخت و دشوار قرار داری و زیر بار مشکلات هستی، مانند لاله‌ای باش که در گل و سنگ رشد می‌کند. با امید و صبر، انتظار داشته باش که روزگار به نفع تو تغییر کند.
گاه خط و عارض آرد گه بدو مجمر نهد
گاه خال و رخ نماید گه می ساغر شود
هوش مصنوعی: گاهی زیبایی و حالت چهره او به قدری دلربا می‌شود که آدمی را جذب می‌کند، و گاه شکل صورتش به قدری دلنشین است که انسان نمی‌تواند از آن چشم بردارد. گاهی نیز با باده و شیرینی صحبت می‌کند و شور و حال خاصی به دل می‌انگیزد.
ساغر خورشید سیما عکس نپذیرد چنان
کاندرو ساقی مه پیکر چو دو پیکر شود
هوش مصنوعی: جام آفتاب‌گون هرگز تصویری نمی‌گیرد، درست مانند اینکه اگر ساقی با چهره‌ی ماهی ظاهر شود، دو وجود پیدا می‌کند.
از فراوان سعی ابرو نکته بنده حسن
خاک راه شاه هر دم درج پر گوهر شود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که با تلاش و کوشش بسیار، زیبایی و جذابیت در زندگی و کارها به وجود می‌آید. هر چه بیشتر تلاش کنیم، نتایج بهتری خواهیم دید و در نهایت به موفقیت‌های بزرگ‌تری دست پیدا می‌کنیم. همان‌طور که در هر لحظه ممکن است جواهراتی از خاک و مسیر زندگی‌مان پیدا شود.
بنده وار این درج را امروز نوروزی برد
صورت دولت چو پیش خسرو و صفدر شود
هوش مصنوعی: امروز به گدایی و بندگی، این روز را می‌گذرانم. چهره‌ی خوشبختی و خوش‌حالی در برابر پادشاه و سردار همچون روز نوروز می‌درخشد.
شاه بهرام آن خداوندی که از فضل خدای
دیر برناید که شاهنشاه بحر و بر شود
هوش مصنوعی: شاه بهرام، آن خداوندی است که به لطف خداوند همیشه در اوج قدرت و عظمت باقی می‌ماند و به عنوان پادشاهی بزرگ در زمین و دریا شناخته می‌شود.
از همایون بزم او دولت جوان دولت شود
وز خجسته طالعش اختر بلند اختر شود
هوش مصنوعی: در بزم و جشن او، خوشبختی و prosperity جوانی به وجود می‌آید و از نیک بختی و سرنوشت خوبش، ستاره‌ای بلند و درخشان ظهور می‌کند.
زر کان را کرد خاک از بخشش و نادرتر آنک
خاک کان احرام نامش گیرد آنگه زر شود
هوش مصنوعی: طلای واقعی به وسیله بخشش و سخاوت تبدیل به خاک می‌شود، و چیزی که بیشتر نادر است این است که خاکی که به نیکی و پاکی شناخته شود، در نهایت می‌تواند به طلا تبدیل شود.
چون کند یاد از خطاب و کینت نامش خطیب
هفتمین چرخش نخستین پایه منبر شود
هوش مصنوعی: وقتی که یاد تو را بکند و از دشمنی‌ات سخن بگوید، نامش به گونه‌ای خواهد بود که مانند خطیب بزرگ، به عنوان پایه‌ای برای سخنرانی خواهد شد.
عاشق خورشید رایش گنبد نیلوفری
دل پر آتش دیده پر نم همچو نیلوفر شود
هوش مصنوعی: عاشق خورشید، با شور و شوقی درونی و دل پر احساس، چشمانی شبیه به گل نیلوفر دارد که همواره تحت تأثیر زیبایی و گرمی خورشید قرار می‌گیرد. این عشق و احساسات عمیق او را به موجودی تبدیل می‌کند که حتی در برابر سختی‌ها و چالش‌ها هم همچنان جوان و زیبا باقی می‌ماند.
ای سکندروش توئی مطلوب مالک و مملکت
کان می اندر جام تو مطلوب اسکندر شود
هوش مصنوعی: ای سکندر، تو آن کسی هستی که محبوب و خواستهٔ مالک و کشور هستی، چرا که آرزوها و مقاصد او در جام وجود تو به حقیقت می‌پیوندد.
سرنماند در زمان از خصم اگر در سر کشد
جان ببرد بی گمان از مور چون با پر شود
هوش مصنوعی: اگر دشمنی به انسان آسیب برساند، هیچ نشانی از او در زمان باقی نمی‌ماند. اگر کسی به اندازه‌ی مورچه‌ای هم قوی شود، جانش را از دست می‌دهد.
بندگان داری بحمدالله که گر فرمان دهی
هر یکی چون در و زر در آب و در آذر شود
هوش مصنوعی: خداوند را شکر که بندگانی داری که اگر به آن‌ها فرمان دهی، هر کدام همچون در و گوهر در آتش و آب تبدیل می‌شوند.
از صبوری همچو مهره بسته ناچخ بود
وز دلیری همچو گوهر در دل خنجر شود
هوش مصنوعی: صبر و بردباری مانند یک مهره در بند است و به همین خاطر ناتوان به نظر می‌آید. اما شجاعت و دلیر بودن مانند یک گوهر می‌درخشد و می‌تواند در دل مشکلات قوی و نافذ باشد.
از گشاد تیرشان الماس از آهن جهد
وز فروغ تیغشان یاقوت خاکستر شود
هوش مصنوعی: خون و جان دشمنان با ضربات آنها به شکل الماس و یاقوت در می‌آید و به همین دلیل قدرت و تأثیر سلاح‌هایشان تا حدی است که حتی مواد سخت مانند آهن و خاکستر را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
گم شود از تیرشان پروین به دریای فلک
فی المثل گر همچو ماهی ماه جوشن ور شود
هوش مصنوعی: پروین در آسمان به راحتی از تیرکمان آنها پنهان می‌شود، اگر مثل ماهی در دریا قرار گیرد و به آرامی شنا کند.
هم بخاک پایت ای شاه جهان گر جان کنند
جان فدای خاکپایت دستشان گر در شود
هوش مصنوعی: به تو ای پادشاه بزرگ، حتی اگر جان هم بدهند، جانشان فدای خاک پای تو می‌شود. اگر دستشان به تو برسد، این فداکاری را انجام می‌دهند.
خسروا از مجمر طبعم که عطرش مدح نیست
هر زمان مشکین بخاری سوی گردون بر شود
هوش مصنوعی: شکستگان از کاسه‌ام بدانند که بوی عطر من برای مدح و ستایش نیست، بلکه هر بار که بخار مشک بالا می‌رود، به آسمان می‌رود.
ز استماع و دیدن و درخواندنش بی قصد و خواست
گوش پر در چشم پر گل کام پر شکر شود
هوش مصنوعی: با شنیدن و دیدن و مطالعه بدون قصد و اراده، گوش و چشم پر از زیبایی و لذت می‌شود.
تا که نفس ناطقه از بهر تصویر سخن
از زبان چون خامه سازد و ز هوا دفتر شود
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس انسانی برای بیان کلمات و ایجاد تصویر در ذهن، کلمات را از زبان به شکل نوشتاری درمی‌آورد و مانند یک نوک قلم، از هوا کلمات را بر می‌سازد.
باد چون همنام رویت سرخ و سرسبز آن چنان
کافتاب تخت گردد مشتری افسر شود
هوش مصنوعی: باد به خاطر زیبایی و نام تو، همچون خنکای بهار سرسبز و مانند تابش آفتاب روشن می‌شود، طوری که زحل مانند تاجی برایش قرار می‌گیرد.