شمارهٔ ۲۶
این منم یارب که چرخم سوی اختر می کشد
چشمه روشن ز خاک تیره ام بر می کشد
این منم یارب که از خاکم سوی بالا چو آب
دور این گردنده دولاب مدور می کشد
این منم کاختر بصد خواری مرا بر در گذاشت
بازم اکنون با هزاران ناز در بر می کشد
در زمین هر لحظه چون قارون فروتر می شدم
چون مسیحم هر دم اکنون چرخ برتر می کشد
این همایون حضرت سلطان و این چشم من است
کان مبارک خاک را چون توتیا در می کشد
یاربم توفیق خدمت ده که بختم بنده وار
سوی سلطان سلاطین شاه سنجر می کشد
آنکه از طبعش به منت بحر مایه می برد
وانکه از جودش به دامن ابر گوهر می کشد
تیغ رای او سپر از مهر انور می کند
تیر عزم او کمان در چرخ اخضر می کشد
از خداوندی قدم بر هفت گردون می نهد
وز جوانمردی قلم بر هفت کشور می کشد
بانگ کوسش حلقه اندر گوش نصرت می کند
گرد خیلش سرمه اندر چشم اختر می کشد
در تاجش را فلک در عقد انجم می نهد
باز چترش را ملک در زیر شهپر می کشد
روز چون خورشید و ذره شب چو ماه و اختران
می رود در ملک و بی اندازه لشکر می کشد
خورد بر تخت سلیمان آب حیوان همچو خضر
چیست مطلوبش که لشکر چون سکندر می کشد
ای که موکب همتت بر چرخ اعظم می برد
وی که دامن طالعت بر سعد اکبر می کشد
خان ترکستان ز خوان تو ذخیره می نهد
رای هندوستان برای تو نفس بر می کشد
دوستکامی یافت از تو زهره بربط نواز
لاجرم آب حیات اینک به ساغر می کشد
خدمتی تا سوی دربار تو خاقان می برد
غاشیه پیش سر اسب تو قیصر می کشد
ماه موسی دست شد هارون لشکرهای تو
زان جلاجلهای گردان منور می کشد
راست پنداری عطارد نامه فتحت نوشت
زان کمر شمشیر زرینش دو پیکر می کشد
حکم و فتوی سعادت را قلم در دست تست
مشتری زان طیلسان از شرم در سر می کشد
وین عجایب تر که تا خطبه به نامت بشنود
آسمان این هفت پایه پیش منبر می کشد
آفتاب کیمیاگر تا ببخشی کوه کوه
ذره ذره سوی کانها از عدم زر می کشد
تا مگر مریخ خونی را سلح داری دهی
گرچه گوئی یا نه بر خصمانت خنجر می کشد
خرقه پوشیده کیوان بس کبود و هر زمان
روی زرد حاسدت را نیل دیگر می کشد
صدق بوبکریت بر عدل عمر دارد همی
شرم عثمانیت سوی علم حیدر می کشد
خسروا بنده حسن را دولت جاوید تو
سوی درگاه تو شاه بنده پرور می کشد
بلبل فضل است لیک از بهر داغ بندگیت
هر زمانی دل سوی طوق کبوتر می کشد
بهر تو کانی اگر چه نیست خاطر می کند
پیش تو جانی اگر چه نیست در خور می کشد
در ثنا شیرین زبان و در دعا روشن دل است
هم بدین جرمش فلک در آب و آذر می کشد
گر زبانش شکر و دل شمع شد او هم کشد
آن عنا کز آب و آذر شمع و شکر می کشد
تا فلک هر شب نماید حقه آیینه گون
و اندر آن حقه هزاران زر و زیور می کشد
زیور تاج و سریر و حیلت چتر تو باد
هر گهر کین حقه آیینه پیکر می کشد
گر جهان از عدل شاه آسوده شد بس دور نیست
هر که دردی می کشد از بهر درمان می کشد
هر که جان دارد برو شه را حقوق نعمت است
کفر باشد هر که بر حق خط نسیان می کشد
چرخ تاوان دار بود از جور های ما مضی
الحق اندر عهد شه انصاف تاوان می کشد
شمارهٔ ۲۵ - در مدح سید اجل ذخرالدین ابوالقاسم زید بن حسن گوید: جانا حدیث عشق چه گویی کجا رسدشمارهٔ ۲۷: روی تو به ماه آسمان ماند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این منم یارب که چرخم سوی اختر می کشد
چشمه روشن ز خاک تیره ام بر می کشد
هوش مصنوعی: من هستم، ای پروردگار، که زندگیام به سوی ستارهها کشیده میشود و چشمهای روشن از دل خاک تیرهام به بالا میآید.
این منم یارب که از خاکم سوی بالا چو آب
دور این گردنده دولاب مدور می کشد
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که از خاک به سوی بالا میروم، مثل آبی که دور میچرخد و در دایرهای که آبگردان بهوجود میآورد، حرکت میکند.
این منم کاختر بصد خواری مرا بر در گذاشت
بازم اکنون با هزاران ناز در بر می کشد
هوش مصنوعی: این من هستم که با تمامی ذلت و رنجی که کشیدهام به درب کاخ گذاشته شدم و حالا با ناز و زیبایی فراوان به آغوشم میکشد.
در زمین هر لحظه چون قارون فروتر می شدم
چون مسیحم هر دم اکنون چرخ برتر می کشد
هوش مصنوعی: در زمین هر لحظه مانند قارون که در حال سقوط است، پایینتر میروم و مانند مسیح که هر لحظه به سمت بالا میرود، به سوی درجههای بالاتر پیش میروم.
این همایون حضرت سلطان و این چشم من است
کان مبارک خاک را چون توتیا در می کشد
هوش مصنوعی: این سلطان بزرگ و کامیاب، چشمان من است که مانند نمک، خاک را مینوازد و به خود جذب میکند.
یاربم توفیق خدمت ده که بختم بنده وار
سوی سلطان سلاطین شاه سنجر می کشد
هوش مصنوعی: خداوندا، به من توفیق خدمت بده که سرنوشتم به طور بندگی به سوی پادشاه بزرگ، شاه سنجر، هدایت میشود.
آنکه از طبعش به منت بحر مایه می برد
وانکه از جودش به دامن ابر گوهر می کشد
هوش مصنوعی: کسی که با طبع خود از عمق دریا ارزشها و نعمتها را به دست میآورد و آنکه از بخشندگیاش به وسیله ابرها زیباییها و گنجها را به دست میآورد.
تیغ رای او سپر از مهر انور می کند
تیر عزم او کمان در چرخ اخضر می کشد
هوش مصنوعی: فکر و نظر او مانند سپری از محبت و مهربانی عمل میکند و ارادهاش مانند تیری است که در آسمان پهن و آبی پرتاب میشود.
از خداوندی قدم بر هفت گردون می نهد
وز جوانمردی قلم بر هفت کشور می کشد
هوش مصنوعی: خداوند متعال بر فراز آسمانها قدم میگذارد و با بخشندگی و شجاعت، در سرزمینهای مختلف آثار خود را به ثبت میرساند.
بانگ کوسش حلقه اندر گوش نصرت می کند
گرد خیلش سرمه اندر چشم اختر می کشد
هوش مصنوعی: صداي طبل او همچون زنگي در گوش شنوندگان طنین میاندازد و جمعیت بسیاری به دور او جمع میشوند. او با جاذبهای خاص، ستارهها را به چشمان خود میکشاند، مانند سرمهای که زیبایی را افزایش میدهد.
در تاجش را فلک در عقد انجم می نهد
باز چترش را ملک در زیر شهپر می کشد
هوش مصنوعی: در این ابیات توصیف زیبایی از تداوم ارتباط بین آسمان و زمین است. گویا که بلندیها و عظمت آسمان، تاجی را بر سر قرار میدهد و در عین حال، از قدرتهای زمینی هم در سایهای آرامشبخش بهرهمند میشود. به نوعی برقراری تعادل و هماهنگی بین عالم بالا و پایین را نشان میدهد.
روز چون خورشید و ذره شب چو ماه و اختران
می رود در ملک و بی اندازه لشکر می کشد
هوش مصنوعی: روز مانند خورشید و شب مانند ماه و ستارهها در حرکتند و به طور بینهایت در سرزمین خود جولان میدهند.
خورد بر تخت سلیمان آب حیوان همچو خضر
چیست مطلوبش که لشکر چون سکندر می کشد
هوش مصنوعی: آب حیات که در تخت سلیمان وجود داشت، مانند خضر است و خواستهاش این است که لشکریان مانند سکندر به میدان بیایند و بجنگند.
ای که موکب همتت بر چرخ اعظم می برد
وی که دامن طالعت بر سعد اکبر می کشد
هوش مصنوعی: تو که اراده و تلاش تو، تو را به بالاترین اوجها میبرد و کسی که سرنوشتت تحت تأثیر خوشبختی بزرگ است.
خان ترکستان ز خوان تو ذخیره می نهد
رای هندوستان برای تو نفس بر می کشد
هوش مصنوعی: خان ترکستان از مهمان نوازی و سفرهی تو بهرهمند میشود و در عوض، هندوستان با تمام زیباییهایش برای تو به نفس کشیدن و زیبایی زندگی دعوت میکند.
دوستکامی یافت از تو زهره بربط نواز
لاجرم آب حیات اینک به ساغر می کشد
هوش مصنوعی: دوستدوستی از تو جرات و استعداد پیدا کرده است، همانطور که نوازندهای با سازش به سرودن میپردازد. بنابراین، اکنون آب حیات را در جام میریزد و از آن مینوشد.
خدمتی تا سوی دربار تو خاقان می برد
غاشیه پیش سر اسب تو قیصر می کشد
هوش مصنوعی: کسی که به دربار تو خدمت میکند، مانند کسی است که در جلوی اسب تو، مقام بالایی دارد و افتخار میآفریند.
ماه موسی دست شد هارون لشکرهای تو
زان جلاجلهای گردان منور می کشد
هوش مصنوعی: ماه موسی به دست هارون، لشکرهای تو را از نور درخشان خود به حرکت درمیآورد.
راست پنداری عطارد نامه فتحت نوشت
زان کمر شمشیر زرینش دو پیکر می کشد
هوش مصنوعی: عطارد به نظر میرسد که نامهای جدید از خداوند دریافت کرده است و این نامه به قدری ارزشمند است که مثل شمشیر طلایی، دو حقیقت را به همراه دارد.
حکم و فتوی سعادت را قلم در دست تست
مشتری زان طیلسان از شرم در سر می کشد
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی به دست توست و تویی که میتوانی تصمیم بگیری. مشتریان به خاطر مقام و منزلت تو از شرم سر فرود میآورند.
وین عجایب تر که تا خطبه به نامت بشنود
آسمان این هفت پایه پیش منبر می کشد
هوش مصنوعی: عجب است که آسمان، با این عظمت، به خاطر شنیدن نام تو در خطبه، به شکل احترام خود را به زیر منبر میآورد.
آفتاب کیمیاگر تا ببخشی کوه کوه
ذره ذره سوی کانها از عدم زر می کشد
هوش مصنوعی: خورشید به مانند کیمیاگری است که در هر کوه، ذره ذره طلای ناب را از عدم به وجود میآورد و به سوی معادن میفرستد.
تا مگر مریخ خونی را سلح داری دهی
گرچه گوئی یا نه بر خصمانت خنجر می کشد
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است بگویی یا نگویی، در مواجهه با دشمنان به شدت آمادهی مبارزه و دفاع هستی و حاضری از خون خود مایه بگذاری.
خرقه پوشیده کیوان بس کبود و هر زمان
روی زرد حاسدت را نیل دیگر می کشد
هوش مصنوعی: خرقهای که کیوان به تن دارد، بسیار زیبای کبود (آبی تیره) است و هر لحظه، رنگ چهرهی حسادت تو را به رنگ نیل تغییر میدهد.
صدق بوبکریت بر عدل عمر دارد همی
شرم عثمانیت سوی علم حیدر می کشد
هوش مصنوعی: سخن درستی که در مورد صداقت ابوبکر گفته میشود، به دلیل عدل عمر، موجب شرم عثمان است و در همین حال، تمایل به علم و دانش علی (ع) را نشان میدهد.
خسروا بنده حسن را دولت جاوید تو
سوی درگاه تو شاه بنده پرور می کشد
هوش مصنوعی: خسروا (شاه) بندهای از حسن (زیبایی) را در زندگی جاودان خود به درگاه تو (خدای بزرگ) میطلبد و این بنده (مؤمن) به سوی تو میشتابد و کشیده میشود.
بلبل فضل است لیک از بهر داغ بندگیت
هر زمانی دل سوی طوق کبوتر می کشد
هوش مصنوعی: بلبل موجودی با فضیلت است، اما به خاطر داغ و حسرت عشق و بندگی تو، همیشه دلش به سمت گردنبند کبوتر میکشد.
بهر تو کانی اگر چه نیست خاطر می کند
پیش تو جانی اگر چه نیست در خور می کشد
هوش مصنوعی: اگرچه منبعی برای تو وجود ندارد، اما برای تو مانند جانی که در دلم نسبت به تو احساس میکنم، ارزش و اهمیت داری. برای تو قربانی میکنم و این عشق را به دست میآورم.
در ثنا شیرین زبان و در دعا روشن دل است
هم بدین جرمش فلک در آب و آذر می کشد
هوش مصنوعی: باید گفت که او از زبان شیرین و دل روشنش بهرهمند است و به همین دلیل، سرنوشت آسمان به او سختی میآورد و او را در آتش و آب آزمایش میکند.
گر زبانش شکر و دل شمع شد او هم کشد
آن عنا کز آب و آذر شمع و شکر می کشد
هوش مصنوعی: اگر زبانش مانند شکر شیرین باشد و دلش روشن همچون شمع، او نیز از آن زیباییها و جذابیتهایی که شمع و شکر دارند بهرهمند میشود.
تا فلک هر شب نماید حقه آیینه گون
و اندر آن حقه هزاران زر و زیور می کشد
هوش مصنوعی: هر شب آسمان به شکلی جالب و زیبا نمایان میشود و در این نمایش، هزاران طلا و جواهر به نمایش درمیآید.
زیور تاج و سریر و حیلت چتر تو باد
هر گهر کین حقه آیینه پیکر می کشد
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که زیبایی و جلوههای ظاهری مانند تاج، تخت و چتر، متعلق به تو باشد، و هر سنگ قیمتی که در واقعیت وجود دارد، در آینه وجود تو بازتاب مییابد. به نوعی تأکید بر ارزش و زیبایی درونی و بیرونی دارد که از خود شخص نشأت میگیرد.
گر جهان از عدل شاه آسوده شد بس دور نیست
هر که دردی می کشد از بهر درمان می کشد
هوش مصنوعی: اگر جهان به خاطر انصاف و عدالت پادشاهی در آرامش باشد، دور نیست که کسانی که دردی را تحمل میکنند، فقط برای رسیدن به درمان و بهبودی آن درد، این طاقتفرسایی را متحمل میشوند.
هر که جان دارد برو شه را حقوق نعمت است
کفر باشد هر که بر حق خط نسیان می کشد
هوش مصنوعی: هر کسی که زندگی دارد، باید از قدرت و بزرگی شاه آگاه باشد. کسی که نعمتهای حقیقت را نادیده میگیرد و فراموش میکند، در واقع به حق کفر ورزیده است.
چرخ تاوان دار بود از جور های ما مضی
الحق اندر عهد شه انصاف تاوان می کشد
هوش مصنوعی: چرخ زمانه به خاطر ظلمهایی که ما انجام دادهایم، دچار مشکل است و به حق و انصاف در زمان حاکمیت پادشاه، به نوعی عذاب میکشد.