گنجور

شمارهٔ ۲۷

روی تو به ماه آسمان ماند
قد تو به سرو بوستان ماند
گر سایه برگ گل فتد بر تو
بر عارض نازکت نشان ماند
وقتی که رخ تو پرده بر گیرد
از شرم نه گل نه گلستان ماند
طاوس ملایکه ز نو شاید
گر چون عنقا در آشیان ماند
جان تعبیه در لب تو کرد ایزد
زان چون دهنت همی نهان ماند
دلتنگ نیم اگر چه دل تنگ است
کاخر دل من بدان دهان ماند
روزی گذرد ز هجر تو سالی
بی چاره حسن چسان جوان ماند
بیکار مباش من بحل کردم
بد کن که ز نیکوان همان ماند
درهم شده و شکسته و خسته
خون گشته دلم بناردان ماند
بیدادیهای آسمان بر من
تو بر تو هم به آسمان ماند
گویند ز زعفران چنان خندد
مردم که به برگ ارغوان ماند
خندید اینک چو ارغوان اشکم
زیرا که رخم به زعفران ماند
پاداش وفای من جفا کردی
اکنون ز تو پرسم این بدان ماند
در چشم من آی تا تو هم بینی
جسمی که به صد هزار جان ماند
بی از تو جهان مباد و خود بی تو
افسوس بود اگر جهان ماند
خوبی صنما چو ابر تابستان
گر ماند دیر یک زمان ماند
حسن تو که دولت خدا داد است
با ذکر حسن که جاودان ماند
چرخی که مطالع جلالش را
چشم فرقد به دیدبان ماند
شمسی که اشارت ضمیرش را
صبح صادق به ترجمان ماند
گر برگ و نوا نیابد از خلقش
گلبن بی رنگ و بی روان ماند
در سایه عدل و سایه امنش
آهو از شیر در امان ماند
بیداری عدل بین که توزی را
ماه شب رو به پاسبان ماند
یک رویه چنین که اوست تا صد بیش
در بندگی خدایگان ماند
ای آنکه ز جرعه سخای تو
تا حشر امید سرگردان ماند
این حقه مهره باز نورانی
از رای تو قمره؟ رایگان ماند
رأی تو هزار چشم دارد لیک
هر چشم به چشمه سنان ماند
از سیم و زرت عجایبی باشد
گر نفس حیات در میان ماند
با جود تو سنگ و لعل بی حقی
کز خاک سیه به دست کان ماند
پیرایه بریده و شده بی برگ
خصم تو چو شاخ در خزان ماند
گر دست همای شیر پروردش
کاخر ز سگی چو استخوان ماند
تا دایر نعش چون سهی باخود
از مرکز ملک برکران ماند
ای آنکه به ناز دولتت پرورد
زان بر تو به ناز و مهربان ماند
پیش گل روی تو ز دم دستان
تا زین دستان چه داستان ماند
نظمی کردم که خلق را دائم
چون گوهر تیغ در زبان ماند
زین گوهر آبدار آتش کان
آب و آتش در امتحان ماند
تا غره مه ز مهر زرین تیغ
بر چرخ به سیمگون کمان ماند
بادا مه و مهر چون زر و سیمت
تا از تو امید شادمان ماند
جاهت که کشیده بر فلک دامن
تا دامن آخر الزمان ماند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روی تو به ماه آسمان ماند
قد تو به سرو بوستان ماند
هوش مصنوعی: چهره‌ی تو به زیبایی ماه شباهت دارد و قامتت مانند سرو در باغ بسیار راست و زیباست.
گر سایه برگ گل فتد بر تو
بر عارض نازکت نشان ماند
هوش مصنوعی: اگر سایه برگ گلی بر روی چهره نازک تو بیفتد، نشانه‌ای از زیبایی بر روی تو خواهد ماند.
وقتی که رخ تو پرده بر گیرد
از شرم نه گل نه گلستان ماند
هوش مصنوعی: زمانی که چهره تو از حیا پرده بردارد، نه تنها هیچ گل و گلی باقی نمی‌ماند، بلکه حتی گلزارها هم محو می‌شوند.
طاوس ملایکه ز نو شاید
گر چون عنقا در آشیان ماند
هوش مصنوعی: طاوس فرشتگان شاید دوباره به دنیا بیاید، اگر مانند پرنده‌ای افسانه‌ای در آشیانه‌اش بماند.
جان تعبیه در لب تو کرد ایزد
زان چون دهنت همی نهان ماند
هوش مصنوعی: خداوند جان را در لب تو قرار داده است، بنابراین دهانت همیشه پنهان باقی می‌ماند.
دلتنگ نیم اگر چه دل تنگ است
کاخر دل من بدان دهان ماند
هوش مصنوعی: غمگین نیستم، گرچه دل من تنگ است؛ زیرا در نهایت، دل من همچنان به یاد تو مانده است.
روزی گذرد ز هجر تو سالی
بی چاره حسن چسان جوان ماند
هوش مصنوعی: روزی از دوری تو سال‌ها می‌گذرد و من بی‌چاره خواهش می‌کنم که زیبایی‌ام چگونه جوان بماند.
بیکار مباش من بحل کردم
بد کن که ز نیکوان همان ماند
هوش مصنوعی: بیهوده وقتت را تلف نکن. من توانستم مشکل را حل کنم، پس بدی را کنار بگذار که از نیکوکاران تنها خوبی باقی می‌ماند.
درهم شده و شکسته و خسته
خون گشته دلم بناردان ماند
هوش مصنوعی: دل من در هم پیچیده، شکسته و خسته است و مانند بیابانی خشک و بی‌آب به نظر می‌رسد.
بیدادیهای آسمان بر من
تو بر تو هم به آسمان ماند
هوش مصنوعی: ناز و سختی‌های آسمان بر من و تو، همچنان بر سر آسمان باقی مانده است.
گویند ز زعفران چنان خندد
مردم که به برگ ارغوان ماند
هوش مصنوعی: می‌گویند که وقتی زعفران می‌خندد، مردم به اندازه‌ای شاد و سرزنده می‌شوند که یادآور برگ‌های ارغوان است.
خندید اینک چو ارغوان اشکم
زیرا که رخم به زعفران ماند
هوش مصنوعی: اینک که میخندم، اشک‌هایم مانند گل ارغوان‌ است، چون رنگ صورتم به زعفران می‌ماند.
پاداش وفای من جفا کردی
اکنون ز تو پرسم این بدان ماند
هوش مصنوعی: پاداش وفاداری من بدعهدی تو بود، حالا می‌خواهم از تو بپرسم که این چه نشانی است؟
در چشم من آی تا تو هم بینی
جسمی که به صد هزار جان ماند
هوش مصنوعی: در چشمان من نگاه کن تا تو نیز ببینی وجودی که به اندازه‌ی صد هزار زندگی ارزشمند است.
بی از تو جهان مباد و خود بی تو
افسوس بود اگر جهان ماند
هوش مصنوعی: بدون تو، دنیا ارزشی ندارد و اگر هم دنیا باقی بماند، افسوس که تو نیستی.
خوبی صنما چو ابر تابستان
گر ماند دیر یک زمان ماند
هوش مصنوعی: عزیزم، زیبایی تو مانند ابرهای تابستانی است که اگر برای مدت طولانی بماند، زود متوجه می‌شویم که زیبایی‌اش زوال پیدا می‌کند.
حسن تو که دولت خدا داد است
با ذکر حسن که جاودان ماند
هوش مصنوعی: زیبایی تو که از نعمت‌های الهی است، با یاد و ذکر زیبایی‌ات همیشه پایدار می‌ماند.
چرخی که مطالع جلالش را
چشم فرقد به دیدبان ماند
هوش مصنوعی: چرخش زیبایی‌اش چنان چشم‌نواز است که چشمان به حیرت‌افتاده فرقد (ستاره‌ای در آسمان) نظاره‌گر آن می‌مانند.
شمسی که اشارت ضمیرش را
صبح صادق به ترجمان ماند
هوش مصنوعی: خورشیدی که نشان و اشاره‌اش را صبح روشن و پاک به زبان می‌آورد.
گر برگ و نوا نیابد از خلقش
گلبن بی رنگ و بی روان ماند
هوش مصنوعی: اگر درختی از مردم برگ و سرودی نگیرد، باغ گلش رنگ و جان نخواهد داشت.
در سایه عدل و سایه امنش
آهو از شیر در امان ماند
هوش مصنوعی: در محیطی که عدالت و امنیت برقرار است، حتی ضعیف‌ترین موجودات نیز از خطرات در امان هستند.
بیداری عدل بین که توزی را
ماه شب رو به پاسبان ماند
هوش مصنوعی: بیداری انصاف و عدالت همچون ماهی در شب است که همیشه در حال درخشش و نگهبانی است.
یک رویه چنین که اوست تا صد بیش
در بندگی خدایگان ماند
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که اگر کسی به آن شخصی که چنین رویه‌ای دارد، به خوبی خدمت کند، او تا صد برابر بهتر و بیشتر در خدمت خدایان باقی خواهد ماند.
ای آنکه ز جرعه سخای تو
تا حشر امید سرگردان ماند
هوش مصنوعی: ای کسی که بخشش و سخاوت تو تا قیامت باعث امید و انتظار باقی‌مانده است.
این حقه مهره باز نورانی
از رای تو قمره؟ رایگان ماند
هوش مصنوعی: آیا این ترفند بازیکن باهوش و درخشان از اندیشه تو روشنایی گرفت؟ آیا بدون هزینه باقی ماند؟
رأی تو هزار چشم دارد لیک
هر چشم به چشمه سنان ماند
هوش مصنوعی: نظر تو هزاران بینش و نگاه دارد، اما هرکدام از این نگاه‌ها به سوژه‌ای خاص و جذاب معطوف است.
از سیم و زرت عجایبی باشد
گر نفس حیات در میان ماند
هوش مصنوعی: اگر زندگی وجود داشته باشد، از فلزات گرانبها و زرق و برق‌ها شگفتی‌هایی خلق خواهد شد.
با جود تو سنگ و لعل بی حقی
کز خاک سیه به دست کان ماند
هوش مصنوعی: با وجود تو، سنگ و لعل نیز در برابر بی‌حقی که از خاک سیاه به دست می‌آید، بی‌ارزش و بی‌معنا می‌شوند.
پیرایه بریده و شده بی برگ
خصم تو چو شاخ در خزان ماند
هوش مصنوعی: دشمن تو مانند شاخی در فصل پاییز است که بدون برگ و بی‌پیرایه شده است.
گر دست همای شیر پروردش
کاخر ز سگی چو استخوان ماند
هوش مصنوعی: اگر دست یک پرنده‌ی بزرگ و قوی او را پرورش دهد، در نهایت او مانند استخوانی در دست یک سگی خواهد ماند.
تا دایر نعش چون سهی باخود
از مرکز ملک برکران ماند
هوش مصنوعی: تا کسی که چون پرنده‌ای سبک‌بال، از مرکز خاک بر فراز آسمان باقی مانده است.
ای آنکه به ناز دولتت پرورد
زان بر تو به ناز و مهربان ماند
هوش مصنوعی: ای تو که به خاطر زیبایی و دلپذیری‌ات همیشه مورد توجه دیگران بوده‌ای، بدان که همیشه با محبت و ناز در کنار تو باقی خواهند ماند.
پیش گل روی تو ز دم دستان
تا زین دستان چه داستان ماند
هوش مصنوعی: حضور زیبای تو باعث می‌شود که همه چیز تحت تأثیر قرار بگیرد و در برابر آن، دیگر چیزها محو و بی‌اهمیت می‌شوند. هیچ داستانی از شکست یا درد نمی‌تواند با زیبایی تو مقایسه شود.
نظمی کردم که خلق را دائم
چون گوهر تیغ در زبان ماند
هوش مصنوعی: من ترتیبی ایجاد کردم تا سخنان مردم همیشه مانند تیغی تیز و شفاف در زبانشان باقی بماند.
زین گوهر آبدار آتش کان
آب و آتش در امتحان ماند
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی از ارزش و اهمیت جوهر درونی انسان‌ها صحبت می‌کند. همچنین به این نکته اشاره دارد که در شرایط دشوار و سخت، واقعیات شخصیت و لیاقت افراد مشخص می‌شود. آب و آتش نمادهایی از چالش‌ها و آزمون‌های زندگی هستند که انسان‌ها باید از آن‌ها عبور کنند تا حقیقت وجودشان نمایان شود.
تا غره مه ز مهر زرین تیغ
بر چرخ به سیمگون کمان ماند
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه با زیبایی و درخشش طلایی‌اش بر آسمان تابیده است، مانند کمانی نقره‌ای درخشان به نظر می‌رسد.
بادا مه و مهر چون زر و سیمت
تا از تو امید شادمان ماند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ای کاش ماه و خورشید، مانند طلا و نقره باشند تا همیشه امید به خوشبختی و شادی از تو باقی بماند.
جاهت که کشیده بر فلک دامن
تا دامن آخر الزمان ماند
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه تو همچون دامن آسمان گسترده است و تا پایان زمان دوام خواهد داشت.