گنجور

شمارهٔ ۱۹ - در مدح سلطان بهرام شاه است

چون دلم در خدمت آن سرو گلنار ایستد
دیده در نظاره آن لعل دربار ایستد
گر به نزدیک من آید فی المثل تا جان برد
دل کند تکبیر و آید پیش آن یار ایستد
تیر کو خستست از آن این جان سرگردان من
پیش او بر یک قدم مانند پرگار ایستد
از نهیب غمزه بیمار چشمش روز و شب
عافیت سر مست خیزد فتنه هشیار ایستد
زار زارم کشت و من دانم که آخر خون من
گر نخسبد هم بر آن جادوی خونخوار ایستد
جان من بر بوی راحت در پی رنجیش نیست
عندلیب از بوته گل در تک خار ایستد
مردم دیده اگر صد خار دارد در سفر
هر قدم نظاره آن قد و رخسار ایستد
گل پس کار خود آرستند و اکنون همچو سرو
ایستد در پیش پای خود بنهمار ایستد
خوش حریفی می کند تا راست بیند کار من
چون یکی کژ شد سبک در جنگ و پیکار ایستد
روز شادی به نشینی خود کند هر دشمنی
دوست آن باشد که تا جان وقت تیمار ایستد
کار مردان بابت هر نو عروسی کی بود
این چنین شاهی نکو عهد و وفادار ایستد
گوهر کان خداوندی ملک بهرام شاه
آنکه هر لفظش به جای در شهوار ایستد
زیر بار منت او چرخ آسان خم زند
پیش باد حمله او کوه دشوار ایستد
دین و دولت هر دو چون در گوهر عدلش نشست
کار عالم راست از عدلش چو طیار ایستد
پایمرد اهل عالم شد از آن بهر همه
هم به گفتار کریم و هم به کردار ایستد
درد پایش را که زایل باد عذر این است وبس
کان خداوند از برای خلق بسیار ایستد
ایکه حوی و کار زمین سازی ترای؟
منزوی در عون رایت آسمان وار ایستد
در کفت خورشید اگر جوئی بهر در اوفتد
بر درت سیمرغ اگر گوئی به منقار ایستد
شست مردی گر گشائی بر دل سنگین خلق
هم به مردی گر خدنگت تا به سوفار ایستد
ایستاد از بهر طبعم حایکم خوی چو شب؟
خود بوی نقاش چون آن ترک؟ عطار ایستد
تا به بوی مشک و رنگ گل بتان را آرزوست
سایه زلفین بر خورشید رخسار ایستد
تا بر اوج چرخ چون خورشید شد زیبد عدو
سایه وار آویخته بر روی دیوار ایستد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون دلم در خدمت آن سرو گلنار ایستد
دیده در نظاره آن لعل دربار ایستد
هوش مصنوعی: وقتی دل من در خدمت آن گل زیبا قرار می‌گیرد، چشم‌هایم به تماشای آن گوهر ارزشمند می‌ایستند.
گر به نزدیک من آید فی المثل تا جان برد
دل کند تکبیر و آید پیش آن یار ایستد
هوش مصنوعی: اگر کسی نزدیک من بیاید و به طرز مثال، جانش را ببرد و دلش را از من برگرداند، وقتی که به حضور آن محبوب می‌رسد، می‌ایستد.
تیر کو خستست از آن این جان سرگردان من
پیش او بر یک قدم مانند پرگار ایستد
هوش مصنوعی: تیر در کمان خسته است و جان بی‌قرار من در مقابل او حتی در یک قدم مانند پرگار ثابت می‌ماند.
از نهیب غمزه بیمار چشمش روز و شب
عافیت سر مست خیزد فتنه هشیار ایستد
هوش مصنوعی: بیماری که از نگاه معشوقش رنج می‌برد، روز و شب آرامش را از دست می‌دهد و در زیر تاثیر این نگاه زهرآگین، کسی که در خواب است، بیدار می‌شود و برمی‌خیزد.
زار زارم کشت و من دانم که آخر خون من
گر نخسبد هم بر آن جادوی خونخوار ایستد
هوش مصنوعی: من به شدت دردمند و غمگین هستم و می‌دانم که در نهایت اگر خون من بریزد، این انرژی شیطانی نیز بر اثر آن متوقف نخواهد شد.
جان من بر بوی راحت در پی رنجیش نیست
عندلیب از بوته گل در تک خار ایستد
هوش مصنوعی: جان من به خاطر بوی خوش آرامش، در پی رنج و ناراحتی نیست. بلبل از خوشه گل به خاطر یک خار هم می‌ایستد.
مردم دیده اگر صد خار دارد در سفر
هر قدم نظاره آن قد و رخسار ایستد
هوش مصنوعی: اگر مردم در سفر با خاری در پا باشند، هر قدم که برمی‌دارند، به زیبایی و چهره دلربای محبوب خود می‌نگرند و در نظاره او توقف می‌کنند.
گل پس کار خود آرستند و اکنون همچو سرو
ایستد در پیش پای خود بنهمار ایستد
هوش مصنوعی: گل کار خود را انجام داد و حالا مانند سرو در پیش پای خود ایستاده است.
خوش حریفی می کند تا راست بیند کار من
چون یکی کژ شد سبک در جنگ و پیکار ایستد
هوش مصنوعی: یک نفر با مهارت و چالاکی عمل می‌کند تا بتواند کار مرا به درستی ببیند، اما زمانی که اوضاع به هم ریخته و نابسامان می‌شود، در مبارزه و جنگ متوقف می‌شود.
روز شادی به نشینی خود کند هر دشمنی
دوست آن باشد که تا جان وقت تیمار ایستد
هوش مصنوعی: در روزی که شادی برقرار است، دشمنی هم می‌تواند دوست شود. این دوستی وقتی واقعی است که در زمان‌های سخت و پرمشقت وجود داشته باشد و انسان به خاطر محبت و مراقبت از یکدیگر پایدار بماند.
کار مردان بابت هر نو عروسی کی بود
این چنین شاهی نکو عهد و وفادار ایستد
هوش مصنوعی: کارهای مردان به خاطر هر عروسی این نیست که معشوقه‌ای با وفا و با شرافت در کنارشان باشد.
گوهر کان خداوندی ملک بهرام شاه
آنکه هر لفظش به جای در شهوار ایستد
هوش مصنوعی: جواهر گرانبهای وجود خداوندی در زمین بهرام شاه وجود دارد؛ هر کلمه‌ای که او به زبان می‌آورد، در دل شهوات و خواسته‌ها تاثیرگذار است و در جایگاه خود قرار می‌گیرد.
زیر بار منت او چرخ آسان خم زند
پیش باد حمله او کوه دشوار ایستد
هوش مصنوعی: همچنان که بار سنگین او بر دوش من است و چرخ زندگی به راحتی حرکت می‌کند، در برابر وزش باد او، کوه‌های سخت و استوار هم زانو می‌زنند.
دین و دولت هر دو چون در گوهر عدلش نشست
کار عالم راست از عدلش چو طیار ایستد
هوش مصنوعی: وقتی که دین و دولت بر پایه عدل و انصاف استوار باشد، همه امور و مشکلات عالم به درستی حل می‌شود و مانند پرنده‌ای که بر روی پاهایش ایستاده، بر عدالت تکیه می‌کند.
پایمرد اهل عالم شد از آن بهر همه
هم به گفتار کریم و هم به کردار ایستد
هوش مصنوعی: افراد با اراده و جهد در عالم مخصوصا مستند به سخنان زیبا و رفتار نیکو ایستادگی و پایداری می‌کنند.
درد پایش را که زایل باد عذر این است وبس
کان خداوند از برای خلق بسیار ایستد
هوش مصنوعی: درد پای او تنها به این دلیل نیست که خداوند به خاطر مردم بسیار در انتظار می‌ماند.
ایکه حوی و کار زمین سازی ترای؟
منزوی در عون رایت آسمان وار ایستد
هوش مصنوعی: آیا تو در این دنیای پر از مشغله، خود را به کارهای سطحی مشغول کرده‌ای؟ تنها کسی که به آسمان‌ها و حقیقت‌های بزرگ فکر کند، می‌تواند در این دنیا از دیگران جدا باشد و دیدگاهش را حفظ کند.
در کفت خورشید اگر جوئی بهر در اوفتد
بر درت سیمرغ اگر گوئی به منقار ایستد
هوش مصنوعی: اگر در دستانت به دنبال خورشید باشی، او به سمت درب تو می‌آید و اگر از سیمرغ بخواهی، او با منقار خود در مقابل تو قرار می‌گیرد.
شست مردی گر گشائی بر دل سنگین خلق
هم به مردی گر خدنگت تا به سوفار ایستد
هوش مصنوعی: اگر مردی واقعی باشی و بتوانی دل‌های سنگین و غمگین مردم را شاد کنی، آن زمان می‌توانی به راستی خود را مرد بدانید.
ایستاد از بهر طبعم حایکم خوی چو شب؟
خود بوی نقاش چون آن ترک؟ عطار ایستد
هوش مصنوعی: آیا به خاطر حالت درونی‌ام همچون شب ایستاده‌ای؟ آیا بوی تو شبیه عطر نقاشی است که آن ترک را توصیف می‌کند؟ عطار هم ایستاده است.
تا به بوی مشک و رنگ گل بتان را آرزوست
سایه زلفین بر خورشید رخسار ایستد
هوش مصنوعی: تا زمانی که عطر خوش مشک و زیبایی گل وجود دارد، دل‌های عاشقان به زیبایی معشوقان مشغول است و زلف‌های آن‌ها مثل سایه‌ای بر صورت خورشید می‌افتد.
تا بر اوج چرخ چون خورشید شد زیبد عدو
سایه وار آویخته بر روی دیوار ایستد
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به اوج موفقیت و عظمت می‌رسد، باید دشمنانش مانند سایه‌ای بر دیوار، در دوری و پنهانی بایستند و نتوانند به او نزدیک شوند.