حکایت نخست
وقتی اندر زمین و امر شاست؟
بود مردی گدا و گاوی داشت
از قضا را وبای گاوان خواست
هر که را پنج بود چهار بکاست
روستایی ز بیم درویشی
خواست تا بر قضا کند پیشی
بخرید آن حریصِ بی مایه
بدل گاو خر ز همسایه
چون نگه کرد هم به روزِ بیست
از قضا خر بمرد و گاو بزیست
سر بر آورد از تحیّر و گفت
کای شناسای آشکار و نهفت
هرچه گویم بود ز نسناسی
چون تو خر را ز گاو نشناسی
زین سپس پای بر سرِ خود دار
ندمای لطیف در خود دار
نی که هر روز پایم افزون است
که وثاقم به نزد جیحون است
خار ماندم ز کم خریداری
عملم عُطلت است و بیکاری
علّت افزون شد و طبیب نماند
غمگسارم به جز ربیب نماند
کار او تیز از تملّق من
هم معلّق شد از تعلّق من
گشته چون تیز اوفتان خیزان
کار او همچون خایه آویزان
با سخای تو بحر در هستی است
وز علوّ تو چرخ در پستی است
ناظر مجلس تو ناهید است
نعل اسب تو تاج خورشید است
ای چو تو حاتمی و معنی نِه
بی تو در شخصِ دهر معنی نِه
سرِ چرخ بلند پست کنی
که چو من چاکری به دست کنی
چند چون کودکانِ بی تمیز
چند چون کودکانِ بی تمیز
آنچه کِشتی ببین به وقتِ دِرَو
آنچه کِشتی ببین به وقتِ دِرَو
ای چو خورشیدِ چرخ خسس پرور
وی چو طبع خزان مگس پرور
در بساتینِ روضه های بهشت
خاک و خاشاک چند خواهی کشت
فرق کن فرق کن ز روی قیاس
گوهر از سنگ و دیبه از کرباس
گرچه اندر زبان ابدال است
این مثل لایق چنین حال است
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وقتی اندر زمین و امر شاست؟
بود مردی گدا و گاوی داشت
هوش مصنوعی: در زمانی که در زمین و کارها وضع خوبی نبود، مردی فقیر زندگی میکرد که یک گاو هم داشت.
از قضا را وبای گاوان خواست
هر که را پنج بود چهار بکاست
هوش مصنوعی: به طور تصادفی، وبای گاوان به دنبال کسی بود که پنج را به چهار کاهش دهد.
روستایی ز بیم درویشی
خواست تا بر قضا کند پیشی
هوش مصنوعی: روستایی به خاطر ترس از فقیران و درویشان، تصمیم گرفت که بر قضا و قدر زندگیاش مسلط شود و بر آن غلبه کند.
بخرید آن حریصِ بی مایه
بدل گاو خر ز همسایه
هوش مصنوعی: این شعر به تشبیه یک فرد طماع و بیفایده میپردازد که در واقعیتی مشابه به حیواناتی مانند گاو و الاغ از همسایهاش بازنمایی میشود. در اینجا به نوعی به انتقاد از افرادی اشاره میکند که ارزش و قابلیت خاصی ندارند، اما همچنان در پی منافع خود هستند.
چون نگه کرد هم به روزِ بیست
از قضا خر بمرد و گاو بزیست
هوش مصنوعی: زمانی که او به روز بیستم نگاه کرد، به طور ناگهانی خر مرد و گاو زنده ماند.
سر بر آورد از تحیّر و گفت
کای شناسای آشکار و نهفت
هوش مصنوعی: او از حیرت و سردرگمی بیرون آمد و گفت: ای کسی که به خوبی آشكار و پنهان را میشناسی.
هرچه گویم بود ز نسناسی
چون تو خر را ز گاو نشناسی
هوش مصنوعی: هر چه بگویم به دلیل ناآگاهی تو نیست، مثل این است که تو خر را از گاو تشخیص ندهی.
زین سپس پای بر سرِ خود دار
ندمای لطیف در خود دار
هوش مصنوعی: از این به بعد، بر افکار و احساسات خود کنترل داشته باش و لطافت را در درون خود حفظ کن.
نی که هر روز پایم افزون است
که وثاقم به نزد جیحون است
هوش مصنوعی: نی که هر روز بر دوش من سنگینی میکند، زیرا که تکیهگاه و امیدم به جیحون است.
خار ماندم ز کم خریداری
عملم عُطلت است و بیکاری
هوش مصنوعی: من به خاطر کم بودن ارزش کارهایم، مانند خار تنها و بیفایده ماندهام و در inactivity و کسالت به سر میبرم.
علّت افزون شد و طبیب نماند
غمگسارم به جز ربیب نماند
هوش مصنوعی: دلیل درد و رنج من بیشتر شده و هیچ پزشکی برای درمانم نیست، جز کسی که دوست و یارم است.
کار او تیز از تملّق من
هم معلّق شد از تعلّق من
هوش مصنوعی: کار او به سرعت انجام گرفت و من از وابستگیام به او رها شدم.
گشته چون تیز اوفتان خیزان
کار او همچون خایه آویزان
هوش مصنوعی: کار او به سرعت و چالاکی پیش میرود و مانند چیزهایی که به صورت آویزان قرار دارند، ترس و نگرانی خاصی را به خود دارد.
با سخای تو بحر در هستی است
وز علوّ تو چرخ در پستی است
هوش مصنوعی: با generosity و بخشش تو، در هستی مانند دریایی بیکران وجود دارد و از بلندی و عظمت تو، آسمان نیز در پایینترین حالت قرار میگیرد.
ناظر مجلس تو ناهید است
نعل اسب تو تاج خورشید است
هوش مصنوعی: نگاهبان محفل تو سیاره ناهید (زهره) است و نعل اسب تو به اندازهای با شکوه است که مانند تاج خورشید میدرخشد.
ای چو تو حاتمی و معنی نِه
بی تو در شخصِ دهر معنی نِه
هوش مصنوعی: تو مانند حاتم طایی با سخاوت و بزرگواری هستی، و بدون تو در این دنیا هیچ معنایی وجود ندارد.
سرِ چرخ بلند پست کنی
که چو من چاکری به دست کنی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی بر قلههای بلند موفقیت دست یابی، باید همچون من به خدمتگزاری و پستفروشی مشغول شوی.
چند چون کودکانِ بی تمیز
چند چون کودکانِ بی تمیز
هوش مصنوعی: چند تا از ما مثل کودکانی هستیم که نمیدانند چهطور باید فکر کنند و درک درستی از مسائل ندارند.
آنچه کِشتی ببین به وقتِ دِرَو
آنچه کِشتی ببین به وقتِ دِرَو
هوش مصنوعی: آنچه در زمان کاشت انجام دادهای، در زمان برداشت مشاهده میکنی.
ای چو خورشیدِ چرخ خسس پرور
وی چو طبع خزان مگس پرور
هوش مصنوعی: ای کسی که همچون خورشید در آسمان روشنایی میبخشید، و مانند فصل خزان، مگسها را به خود جذب میکنی.
در بساتینِ روضه های بهشت
خاک و خاشاک چند خواهی کشت
هوش مصنوعی: در باغهای بهشت، چقدر میخواهی از خاک و علفهای بیارزش بکاری؟
فرق کن فرق کن ز روی قیاس
گوهر از سنگ و دیبه از کرباس
هوش مصنوعی: با توجه به تشخیص درست و برخورداری از بینش، باید تفاوت ارزشمندی ها را بشناسیم؛ همانطور که گوهر از سنگ و پارچه خوب از پارچه بیکیفیت متمایز است.
گرچه اندر زبان ابدال است
این مثل لایق چنین حال است
هوش مصنوعی: هرچند که این مثل در زبان دانشمندان و روشنفکران مطرح شده، اما در واقع به وضعیت حاضر و حالیتی که در آن هستیم ارتباط دارد.