گنجور

المقامة الثامنة عشر - فی الفقه

حکایت کرد مرا دوستی که در ولا قدمی داشت و در رضا دمی، در اخوت کیلی و صاعی و در فتوت ذیلی و ذراعی که وقتی بحکم اقتباس فواید و اختلاس زواید خواستم که بصاحت نحلتی رحلت کنم و با اهل اهتداء اقتداء جویم و از افواه رجال دقایق حلال و حرام بیاموزم.

ساطلب علما نافعا غیر صابر
و اصرف عمری فی طلاب المآثر
و انفق مالی فی اکتساب المحامد
فان حصول العلم علی المفاخر
ز بهر کسب ز در پای خود برون ننهم
ولیک از قبل علم در بدر بدوم
بهر طریق که موصل بود بعلم مرا
بدیده خاک بروبم بره بسر بدوم
باشتهای تمام و بحرص و آز و بجوع
بچپ و راست بپویم ببحر و بر بدوم

که قالب بی علم بی حیات است و قلب بی عقل بی ثبات، هر کرا کسوت و علمک مالم تکن تعلم در سر نیفکندند در عالم برهنه دوش و خلقان پوش است.

عمامه ای که فرسوده نشود آنست که بعلم علم مزین است و جامه ای که کهنه نگردد آنست که بطراز دانش مطرز است، اول تشریفی که در نهاد آدم افکندند که بدان مسجود ملک و محسود فلک شد جامه علم بود و علم آدم الأسماء کلها و هر که سر و علمناه من لدنا علما دانست، داند که اساس علم از مدار عرش رفیعتر است و از قرار فرش وسیعتر.

العلم انفع فی الفانی و فی الباقی
و العقل اشرف معجون و تریاق
و الجهل داء فیه مهلک سمج
و العم اصبح فیه رقیة الراقی
و رب صاحب علم لابداء له
اضحی و امسی الی الغایات سباق
ادر علینا کئوس العلم صافیة
انا عطاش الیها ایها الساقی

پس در میان آن چپ وراست میدویدم بشهر همدان رسیدم مدینه ای دیدم ساکن الاماکن، عامر الاطراف و الاکناف آراسته بعلم و ادب، مشهور بفضل و هنر، مبارات اهل او بحل حقایق و مجارات ساکنان او بکشف دقایق.

در اطراف او بقدم اختبار میگذشتم و بساط او را بحدقه اعتبار می نوشتم، تا روزی در آن تک و پوی و جستجوی بجایگاهی رسیدم که موسوم بود بزمره فقها و منسوب بود بیکی از علماء امام آن بقعه نظیف و در اثنای موعظت بر صدر منبر متکی بود واز ناهمواری اهل بدعت مشتکی، آتش دعوی میافروخت و خود را چون طاووس بنظارگیان میفروخت.

پس چون آتش در سخن بتفسید واز جاده آزرم بچسبید، منبر دعوی برتر نهاد و زبان جاری بگشاد و گفت: سلونی عن المغیبات و لا تصمتوا عن الخبیئات بپرسید هر چه زیر عرش ممجد است و بر فرش ممهد که این مخدرات و مقدرات از دیده من محجوب نیست و از خاطر من مسلوب نه، که این پوشیده رویان با من هم خانه اند واین نفور طبعان با من هم آشیانه.

پیری از سوی دست راست بر پای خاست و گفت ای داعی منحول وای طبیب معلول این چه دعویست بدین ژرفی واین چه لافی است بدین شگرفی لا تجاوز حد المضمار ندونه ینفر الحمار کأس دعوی بدین پری مده و پای از منصب نبوت برتر منه

و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا و بشنو چند مسئله شریفه که میان شافعی و ابوحنیفه سایر و دایر است و مردان را در محراب و زنان را در جامه خواب بدان نیاز و احتیاج است، تا بدانی محیط عالم مکتب تعلیم است نه قدم تقدیم و خطبه لاف نه خطبه تعظیم

دعوی انا خیر منه کار ابلیس است و لاف همه دانی مایه تلبیس، چه گویی در آنچه مقتدی بترسد که او را حدث رسد برود و وضو کند و بمقام نماز باز آید اقتدا کند و بر آن نماز بنا کند یا نماز وقت از ابتدا کند؟

سائلی دیگر برخاست و آواز داد که ای پیر گرم گفتار کبک رفتار، بالای والای این معنی را برهانی نیست و این مشکل را بیانی نه، چه گوئی در مردی که نمازی در شبانه روز بگذاشت وندانست که کدام نماز است؟

فتوای شریعت در این واقعه چیست و موافق و مخالف در این مسئله کیست؟ تا بدانیکه علم غیب در هیچ آستین و جیب بودیعت ننهاده اند و در دانائی بکمال بر هیچکس نگشاده اند.

پس دیگری از گوشه ای آواز داد که ای پیر همدانی بدان که همه دانی جز صفت خدا نیست و در عالم دعوی بیش ازین که کردی جای نه، این مقامیست که پسر عفان را افسر خاموشی بر سر نهادند و لباس فراموشی در بر دادند

چون عندلیب چند از این بسیار نوائی وچون طاووس چند ازین رنگ نمائی، از صف دعوی سفیهان بصفه عالم فقیهان آی، چه گوئی در مردی که در حریم احرام کاردی از دیگر محرمی بعاریت گیرد و حلق صیدی بدان برد، جزای صید برکه واجب آید و گرفتن بدل خون کرا شاید؟

و اگر بجای کارد و سنان تیر و کمان بوی دهند چنانکه صید نفور بود واز رسیدن دست دور، صید را بزند جزای برکه واجب آید؟

پس سائلی دیگر سئوال کرد وبا پیر قصد جدال، گفت ای پیر سخن فروش و ای دیگ پر جوش و ای مدعی مدهوش، در دعوی چون عندلیب خوش نوا و در معنی چون زاغ بینوا، چه گوئی در مردی که مرهشت زن را گفت که هرگاه دو تن را از شما را بزنی کنم یکی از آن دو گانه بطلاق است، پس هر هشت را از پس یکدیگر بخواست و در نکاح هشتگانه دخول در میانه نبود، حال آن نکاحها چیست و حل و حرمت ازین هشتگانه کیست؟

چون جوش سائلان فرو نشست و پیر واعظ از خروش ایشان برست، ساعتی اندیشه کرد و گفت: سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین از آتش گرمتر نباید شد واز تیغ بی آزرمتر نشاید بود، با ادب تر از این سئوال توان کرد و نیکوتر ازین فایده توان گرفت، که نه این سئوالات از دایره اوهام و افهام بیرون است و نه از حد واندازه و افلاک افزون، بآواز چند خروشید که نه کیمیا فروشید؟

و سالهاست که عنکبوت بر در و دیوار اوهن البیوت می تند و بهایم طبیعی ازین خوید ربیعی میچرند و این متاع کاسد وفاسد در آستین و جیب تو نه طراوت سفینه غیب دارد و این حجر و مدر در دامن و کنار تو قدر غرر و درر دارد.

این علکی است که در ولایت ما پیر زنان خایند و صورتیست که در محلت ما کودکان نمایند، تعلل بجوز و مویز کار کودکان بی تمیز است، خاموش باش که الصمت مفتاح باب الایمان و آهسته باش که العجلة من الشیطان.

فاین نجوم الجو من کف قابض
و این هلال الافق من حبل رائد
فقصر عنان الجهد فی طللب المنی
فلست بآساد العرین بصائد

این صدفیست که بعمان آورده ای و این زیره ایست که به کرمان برده ای، بکدام لغت خواهی که جواب این سئوال بشنوی تا بحق بگروی؟

که تازی و فارسی منثور در همه دفاتر مسطور و تکرار آن مجارات فقیهان و مبارات سفیهان بود، اما بر بدیهه و ارتجال و بر فورو استعجال این هر چهار مشکل انفصال کنم چنانکه با دقت آن موی درنگنجد و اگر منبر دعوی برتر نهم و بر سر هر عروسی دو افسر نهم توانم

فبحر العلم طامح طاهی وقبضه القوس فی یدالرامی نخست بنظم تازی و انشای حجازی این عذار عذرا را بیارایم و باز بنظم دری نقاب از چهره زیبا بگشایم و در این درج بنظارگیان بنمایم.

اذا خاف من حدث لاحق
فبان من القوم ما قد طهر
ففی قول نعمان یبنی الصلوة
و عند محمد کذا و استمر
فلیس البناء له بعد ما
یعود علی حاله واستقر
و قاضی ابو یوسف قاله
علی ضد قولیهما واختصر

و اگر جمعی لغت عرب ندانند و دقایق علم و ادب نشناسند این ورق را فراز کنم و بلغت عجمیان آغاز.

چون مرد ترسد از حدئی کاوفتد و را
بهر وضو ز مسجد خود را جدا کند
بر قول بوحنیفه و شیبانی آن زمان
باید که آن نماز شده ز ابتدا کند
زیرا که نزد این دوامامش مجال نیست
کو آن نماز را بامام اقتدا کند
پس باز بر روایت بو یوسف فقیه
او هم بر آن نماز که دارد بنا کند

و مسئله دوم که خود را بدان شیدا کردی و بامتحان و رعونت القاء جاب آن بلغت کر خیان و بخلیان و نظم تازیان و رازیان گوش دار.

اذا فاته فرض لیوم و لیلة
و لم یدرماهو کیف یصنع اذذکر
علی قول نعمان و یعقوب بعده
یتم صلوة الیوم و اللیل اذا حضر
و عند محمد یقضی عن کل فرضه
بمثل له فی الحد و العد و الخطر
و عند ز فریقضی من الکل اربعا
ثلاثة قعدات یوافیه واختصر

پس عنان بیان از لغت عرب بعجم تافت و از لغت حله بنوای اهل کله شتافت و گفت:

فوت شد مرد را بروز و شبی
یک نمازی نداند او که کدام؟
نزد نعمان و نزد بو یوسف
شب و روزی کند نماز تمام
باز نزد محدبن حسن
دیگر آمد جواب این احکام
دو گزارد بفجر و چار بظهر
عصر را چارگانی و سه بشام
باز نزد زفر دگرگونست
این نمازی که فوت شد ناکام
چار رکعت گزاردن باید
سه تشهد درو و باز سلام

پس روی بقوم کرد و گفت سلونی عن کل شارد مارد و من کل غائب طارد فانی مسئول مامول و لست بسائل و عائل پس سائلی دیگر گفت شیخا هنوز مسئله آخرین بر تو باقیست و شراب سومین در دست ساقی

این چه رقص بی طرب است و این چه شادی بی سبب، هنوز ماه علم در پرده جهل است و این دو مسئله که گفتی کودکانه و سهل، پیر چون رعد بغرید و چون برق بخندید وگفت:

الفیت فی الاحوال طودا راسیا
ذکرتنی الطعن و کنت ناسیا

گفت بگیر تیری بر نشانه سئوال و بستان قدحی مالامال.

ستعرفنی اذا جربت حالی
و تمد حنی علی حسن المقال
و تعلم ان بحری فی النظام
سیقذف بالجواهر و اللالی

پس آنگاه این بیتها آغاز کرده و در نظم باز و گفت:

و محرم اعار وسط الحرم
من محرم سیفا لذبح الغنم
و لو مکان السیف یعطی محرما
قوسا معارا و اصلا بالأسهم
لکان فی السکین یغرم ذابحا
و فی معیر القوس کل المغرم
فمستعیر السیف ایضا غارم
اذ هو بالتسبیب مثل المحرم

پس از لغت کرخیان بعبارت بلخیان آمد و گفت.

محرمی در حرم ز همچو خودی
عاریت خواست کاردی و بداد
صید مذبوح شد بدان آلت
تو چه گوئی جزاش بر که نهاد؟
پس اگر جای کارد تیر وکمان
داد و این صید را زد و افتاد
اندرین هر دو حکم شرع بدان
فرق شاگرد و حکمت استاد
اول از مستعیر جوید غرم
وانگهی از معیر خواهد داد

پس پیر همچون بحر زاخر در جواب مسئله آخر شروع کرد وگفت بشنوید سخنی که باعجاز نزدیک است و در موقع خویش شریف و باریک، افهام عوام بدقایق آن نرسد و اسماع خواص حقایق آنرا ادراک نکند.

ثمان من النسوان قد قیل کلما
تزوجت منکن اثنتین مقدرا
مطلقه احدیهما ثم بعد ذا
تزوجهن الکل جهرا و مظهرا
تحل له الاولی و ثامنها غدت
حراما و فی الباقین صار مخیرا

پس از اسب تازی پیاده شد و بر مرکب پارسی سوار گشت و این ابیات بارتجال بگفت.

مردی به هشت زن ز سر بیخودی بگفت
هر گه دو را نکاح کنم شد یکی طلاق
هر هشت را بخواست پراکنده بیدخول
زینها کرا وصال بود یا کرا فراق؟
در حکم شرع اول و هفتم روا بود
هشتم محرم است بر مفتی عراق
پس در سه و چهارم و در پنجم و ششم
ثابت بود خیار مر او را باتفاق

پس چون پیر واعظ بدین ترتیب و ترتیل این مسائل را جواب گفت و آنچه گفت بااتفاق صواب گفت، از چپ و راست نعره احسنت برخاست و از خلق جوش و خروش برآمد

هر کرا خرقه ای بود در انداخت و هر که را کیسه ای بود بپرداخت، پیر طناز چون صیرفی و بزاز بازر و جامه و آلت دمساز شد و با یسار و غنا انباز گشت.

چون از بالای منبر بنشیب آمد، هیچ دیده تیزگرد او را ندید، چون ماه در غمامه کنام رفت و چون ستاره در پرده ظلام، بعد از آنکه سخن متبرک او شنیدم چهره مبارک او ندیدم.

معلوم من نشد که بر آن پیر گوژپشت؟
گردون چگونه راند قضا نرم یادرشت؟
دهر مزورش بختا برد یا بچین؟
چرخ مشعبدش بلگدکشت یا بمشت؟

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حکایت کرد مرا دوستی که در ولا قدمی داشت و در رضا دمی، در اخوت کیلی و صاعی و در فتوت ذیلی و ذراعی که وقتی بحکم اقتباس فواید و اختلاس زواید خواستم که بصاحت نحلتی رحلت کنم و با اهل اهتداء اقتداء جویم و از افواه رجال دقایق حلال و حرام بیاموزم.
هوش مصنوعی: دوستی برایم داستانی را نقل کرد که در منطقه‌ای زندگی می‌کرد و در لحظاتی از زندگی‌اش احساس خوشبختی و آرامش می‌کرد. او در دوستی و رفاقت با دیگران و نیز در جوانمردی و شجاعت شخصیت برجسته‌ای داشت. وقتی به دنبال کسب دانش و آگاهی بیشتر در زمینه اخلاق و رفتار درست بود، تصمیم گرفت که سفر کند و به جمع افرادی که به راه راست هدایت می‌شوند بپیوندد تا از آموزه‌های مردان دانا درباره ابعاد حلال و حرام بهره‌مند شود.
ساطلب علما نافعا غیر صابر
و اصرف عمری فی طلاب المآثر
هوش مصنوعی: به دنبال علم مفیدی هستم که نیاز به صبر ندارد و عمرم را صرف جستجوی آثار ارزشمند کرده‌ام.
و انفق مالی فی اکتساب المحامد
فان حصول العلم علی المفاخر
هوش مصنوعی: در خرج کردن مال برای کسب فضائل و خوبی‌ها در نظر داشته باش که به دست آوردن علم می‌تواند باعث افتخار و اعتبار شود.
ز بهر کسب ز در پای خود برون ننهم
ولیک از قبل علم در بدر بدوم
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن علم و دانش، خود را از خانه‌ام بیرون نمی‌گذارم، اما با آگاهی و پیشرفت در علم تلاش می‌کنم به سمت هدف خود حرکت کنم.
بهر طریق که موصل بود بعلم مرا
بدیده خاک بروبم بره بسر بدوم
هوش مصنوعی: به هر طریقی که در موصل باشد، با علم و دانش خود،‌ خاک را می‌روبد و بر سر بره می‌دوم.
باشتهای تمام و بحرص و آز و بجوع
بچپ و راست بپویم ببحر و بر بدوم
هوش مصنوعی: تمام خواسته‌ها و نیازهای دنیوی را رها کرده و در پی آرامش و معنویت باشم. به دور از حرص و طمع، در جست‌وجوی سعادتمندی واقعی حرکت کنم.
که قالب بی علم بی حیات است و قلب بی عقل بی ثبات، هر کرا کسوت و علمک مالم تکن تعلم در سر نیفکندند در عالم برهنه دوش و خلقان پوش است.
هوش مصنوعی: قالب بدون علم، مانند چیزی مرده و بی‌حیات است و قلبی که عقل ندارد، پایدار نیست. هر کسی که لباسی از علم و آگاهی بر تن نکرده باشد، در این جهان برهنه و عریان است، در حالی که دیگران لباس دانش و معرفت را بر تن دارند.
عمامه ای که فرسوده نشود آنست که بعلم علم مزین است و جامه ای که کهنه نگردد آنست که بطراز دانش مطرز است، اول تشریفی که در نهاد آدم افکندند که بدان مسجود ملک و محسود فلک شد جامه علم بود و علم آدم الأسماء کلها و هر که سر و علمناه من لدنا علما دانست، داند که اساس علم از مدار عرش رفیعتر است و از قرار فرش وسیعتر.
هوش مصنوعی: عمامه‌ای که فرسوده نمی‌شود، به علم زینت داده شده است و لباس کهنه نمی‌گردد، اگر به دانش آراسته باشد. اولین احترامی که در وجود آدم نهاده شد، لباسی بود که به او علم عطا کرد و باعث شد که مورد احترام فرشتگان و عالم وجود قرار گیرد. علم آدم شامل همه نام‌هاست و هر کسی که از ما علم آموخته باشد، می‌داند که بنیاد علم بالاتر از عرش و وسیع‌تر از زمین است.
العلم انفع فی الفانی و فی الباقی
و العقل اشرف معجون و تریاق
هوش مصنوعی: علم در دنیای زودگذر و در دنیای باقی، مفیدترین چیزی است که می‌توان داشت. همچنین، عقل به‌عنوان بهترین دارو و ترکیبی ارزشمند شناخته می‌شود.
و الجهل داء فیه مهلک سمج
و العم اصبح فیه رقیة الراقی
هوش مصنوعی: جهل و نادانی درد خطرناکی است که زندگی را زشت می‌کند، و در عصر حاضر، نادانی حتی به درمان پزشکان و عالمان نیاز دارد.
و رب صاحب علم لابداء له
اضحی و امسی الی الغایات سباق
هوش مصنوعی: کسی که دارای علمی است که در آن محلی برای انکار وجود ندارد، همیشه در تلاش است و از صبح تا شب به سوی اهداف بزرگ حرکت می‌کند.
ادر علینا کئوس العلم صافیة
انا عطاش الیها ایها الساقی
هوش مصنوعی: به ما جام‌های خالص علم را بنوشان، زیرا ما تشنه آن هستیم، ای ساقی.
پس در میان آن چپ وراست میدویدم بشهر همدان رسیدم مدینه ای دیدم ساکن الاماکن، عامر الاطراف و الاکناف آراسته بعلم و ادب، مشهور بفضل و هنر، مبارات اهل او بحل حقایق و مجارات ساکنان او بکشف دقایق.
هوش مصنوعی: در حینی که از چپ و راست می‌گذشتم، به شهر همدان رسیدم. این شهر را شهری بزرگ و پررونق دیدم که از نظر علم و ادب غنی بود. همدان به خاطر فضل و هنر خود شهرت زیادی داشت و مردم آن در درک حقایق و فهم دقایق بسیار توانمند بودند.
در اطراف او بقدم اختبار میگذشتم و بساط او را بحدقه اعتبار می نوشتم، تا روزی در آن تک و پوی و جستجوی بجایگاهی رسیدم که موسوم بود بزمره فقها و منسوب بود بیکی از علماء امام آن بقعه نظیف و در اثنای موعظت بر صدر منبر متکی بود واز ناهمواری اهل بدعت مشتکی، آتش دعوی میافروخت و خود را چون طاووس بنظارگیان میفروخت.
هوش مصنوعی: در اطراف او قدم می‌زدم و اعتبار او را بررسی می‌کردم، تا این که روزی در جستجوی خود به جایی رسیدم که به عنوان فقیه شناخته می‌شد و به یکی از علمای امام آن محل تعلق داشت. او در حال موعظه بر بالای منبر ایستاده بود و از مشکلاتی که از بدعت‌گذاران داشت گله می‌کرد. در این حین، خود را مانند طاووس به کسانی که به او نگاه می‌کردند، عرضه می‌کرد.
پس چون آتش در سخن بتفسید واز جاده آزرم بچسبید، منبر دعوی برتر نهاد و زبان جاری بگشاد و گفت: سلونی عن المغیبات و لا تصمتوا عن الخبیئات بپرسید هر چه زیر عرش ممجد است و بر فرش ممهد که این مخدرات و مقدرات از دیده من محجوب نیست و از خاطر من مسلوب نه، که این پوشیده رویان با من هم خانه اند واین نفور طبعان با من هم آشیانه.
هوش مصنوعی: زمانی که آتش در کلام شعله‌ور شد و از راه احتیاط خارج گردید، منبر با اقتدار بیشتری ایستاد و زبان به سخن گشود و گفت: هر چه می‌خواهید درباره چیزهای پنهان بپرسید و از حقایق نادیده خاموش نمانید. بپرسید هر آنچه که زیر عرش بزرگ و بر زمین گسترده است، چرا که این معلومات و تقدیرات از نظر من پنهان نیست و در ذهن من فراموش نشده، زیرا این رازها با من هم‌نشین‌اند و این کسانی که با طبع ناپسند خود از من فاصله می‌گیرند، در کنار من هستند.
پیری از سوی دست راست بر پای خاست و گفت ای داعی منحول وای طبیب معلول این چه دعویست بدین ژرفی واین چه لافی است بدین شگرفی لا تجاوز حد المضمار ندونه ینفر الحمار کأس دعوی بدین پری مده و پای از منصب نبوت برتر منه
هوش مصنوعی: پیرمرد از سمت راست بلند شد و گفت: ای کسی که دعا و درمان می‌کنی، این چه ادعایی است که این‌گونه عمیق است و این چه سخنانی است که این‌قدر باورنکردنی به زبان می‌آوری؟ این ادعای تو فراتر از حد و مرزهایی است که برای خود مشخص کرده‌ای. مبادا که مانند الاغی که از مسیر خود منحرف می‌شود، در این ادعا دچار اشتباه شوی و پای خود را از مقام نبوت فراتر بگذاری.
و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا و بشنو چند مسئله شریفه که میان شافعی و ابوحنیفه سایر و دایر است و مردان را در محراب و زنان را در جامه خواب بدان نیاز و احتیاج است، تا بدانی محیط عالم مکتب تعلیم است نه قدم تقدیم و خطبه لاف نه خطبه تعظیم
هوش مصنوعی: ما از علم فقط مقدار کمی دریافت کرده‌ایم و به چند مسئله مهم که میان مکتب شافعی و ابوحنیفه وجود دارد، گوش کن. مردان به نمازگزاران و زنان به لباس خواب نیازمندند. این نکته را در نظر داشته باش که محیطی که ما در آن هستیم، مکانی برای یادگیری است و نه جایی برای خودستایی و عقیدتی بی‌اساس.
دعوی انا خیر منه کار ابلیس است و لاف همه دانی مایه تلبیس، چه گویی در آنچه مقتدی بترسد که او را حدث رسد برود و وضو کند و بمقام نماز باز آید اقتدا کند و بر آن نماز بنا کند یا نماز وقت از ابتدا کند؟
هوش مصنوعی: ادعای برتری بر دیگران از سوی ابلیس است و این که خود را دانشمندتر از دیگران بدانیم، موجب فریب می‌شود. حالا اگر فردی بخواهد از خوف این که نماز خوانده‌اش باطل شده باشد، وضو بگیرد و دوباره به نماز بپردازد، باید ببیند که بهتر است به نماز قبلی‌اش ادامه دهد یا از اول نماز جدیدی آغاز کند.
سائلی دیگر برخاست و آواز داد که ای پیر گرم گفتار کبک رفتار، بالای والای این معنی را برهانی نیست و این مشکل را بیانی نه، چه گوئی در مردی که نمازی در شبانه روز بگذاشت وندانست که کدام نماز است؟
هوش مصنوعی: سؤال دیگری مطرح شد و گفت: ای پیر با سخنان شیرین و رفتار زیبا، بر این موضوع دلیلی وجود ندارد و هیچ توضیحی نمی‌توان برای آن ارائه داد. چه می‌توان گفت درباره مردی که در طول روز نمازهایی می‌خواند اما نمی‌داند کدام یک از آن‌ها است؟
فتوای شریعت در این واقعه چیست و موافق و مخالف در این مسئله کیست؟ تا بدانیکه علم غیب در هیچ آستین و جیب بودیعت ننهاده اند و در دانائی بکمال بر هیچکس نگشاده اند.
هوش مصنوعی: در این مورد، نظریه شریعت چیست و چه کسانی موافق و مخالف آن هستند؟ به این نکته باید توجه کنیم که هیچکس به علم غیب دسترسی ندارد و هیچ‌کسی به طور کامل دانا نیست.
پس دیگری از گوشه ای آواز داد که ای پیر همدانی بدان که همه دانی جز صفت خدا نیست و در عالم دعوی بیش ازین که کردی جای نه، این مقامیست که پسر عفان را افسر خاموشی بر سر نهادند و لباس فراموشی در بر دادند
هوش مصنوعی: سپس یکی از گوشه‌ای صدا زد که ای پیر همدانی، بدان که هیچ‌چیز جز صفات خداوند نیست و در عالم دعوی بیش از این که گفتی، جایگاهی نیست. این مقامی است که به پسر عفان تاج خاموشی داده‌اند و لباس فراموشی بر تنش کرده‌اند.
چون عندلیب چند از این بسیار نوائی وچون طاووس چند ازین رنگ نمائی، از صف دعوی سفیهان بصفه عالم فقیهان آی، چه گوئی در مردی که در حریم احرام کاردی از دیگر محرمی بعاریت گیرد و حلق صیدی بدان برد، جزای صید برکه واجب آید و گرفتن بدل خون کرا شاید؟
هوش مصنوعی: چرا که بلبل چندان آواز زیبا می‌خواند و طاووس نیز رنگارنگی خاص خود را دارد، از میان صف نادانان به صف افراد عالم و فقیه بپیوند. چه می‌گویی درباره کسی که در حالت احرام کاردی را از دیگری به امانت می‌گیرد و با آن حیوانی را شکار می‌کند؟ در این صورت، پرداخت جریمه شکار بر او لازم می‌شود و چه کسی می‌تواند عوض خون آن حیوان را بپردازد؟
و اگر بجای کارد و سنان تیر و کمان بوی دهند چنانکه صید نفور بود واز رسیدن دست دور، صید را بزند جزای برکه واجب آید؟
هوش مصنوعی: اگر به جای کارد و سنان، تیر و کمان استفاده کنیم و شکار به ما نزدیک نشود و دور از دسترسی باشد، آیا شکار را به خاطر برکه‌ای که در آن قرار دارد، مجاز به کشتن می‌دانیم؟
پس سائلی دیگر سئوال کرد وبا پیر قصد جدال، گفت ای پیر سخن فروش و ای دیگ پر جوش و ای مدعی مدهوش، در دعوی چون عندلیب خوش نوا و در معنی چون زاغ بینوا، چه گوئی در مردی که مرهشت زن را گفت که هرگاه دو تن را از شما را بزنی کنم یکی از آن دو گانه بطلاق است، پس هر هشت را از پس یکدیگر بخواست و در نکاح هشتگانه دخول در میانه نبود، حال آن نکاحها چیست و حل و حرمت ازین هشتگانه کیست؟
هوش مصنوعی: یک نفر دیگر سوالی پرسید و با پیرمرد قصد بحث و جدل کرد و گفت: ای فردی که سخن را به فروش می‌گذاری و ای دیگ جوشانی و ای کسی که بی‌دلیل ادعا می‌کنی، در دعوای خود مانند بلبل خوش صدا و در معنای خود مانند زاغ بینوا، نظر تو در مورد مردی چیست که به همسرش می‌گوید اگر یکی از دو نفر را که با تو هستم طلاق دهم، در این صورت آیا ان یکی از دو نفر طلاق گرفته است؟ سپس او از هشت زن خواستگاری کرد و در این هشت ازدواج هیچ نوع دخولی در میانه وجود نداشت. حالا این ازدواج‌ها چه هستند و در مورد حلیت و حرمت این هشت ازدواج چه می‌توان گفت؟
چون جوش سائلان فرو نشست و پیر واعظ از خروش ایشان برست، ساعتی اندیشه کرد و گفت: سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین از آتش گرمتر نباید شد واز تیغ بی آزرمتر نشاید بود، با ادب تر از این سئوال توان کرد و نیکوتر ازین فایده توان گرفت، که نه این سئوالات از دایره اوهام و افهام بیرون است و نه از حد واندازه و افلاک افزون، بآواز چند خروشید که نه کیمیا فروشید؟
هوش مصنوعی: پس از آنکه جوش و خروش سائلان کم شد و پیر واعظ از صدا و هیاهوی آنها رهایی یافت، لحظه‌ای در فکر فرو رفت و گفت: "پاک است آن کسی که این وسیله را برای ما فراهم کرده و ما هیچ وقت نمی‌توانیم به حرارت آتش برسیم و از تیغی بی‌رحمانه‌تر شویم." او ادامه داد که علاوه بر این، با احترام بیشتری می‌توان سوالاتی مطرح کرد و بهتر از این می‌توان بهره‌برداری کرد. زیرا این سوالات نه خارج از دایره خیالات و فهم‌ها هستند و نه بیشتر از حد و اندازه‌ی خود و آسمان‌ها. سپس با صدایی بلند فریاد زد: "آیا هیچ کسی کیمیا نمی‌فروشد؟"
و سالهاست که عنکبوت بر در و دیوار اوهن البیوت می تند و بهایم طبیعی ازین خوید ربیعی میچرند و این متاع کاسد وفاسد در آستین و جیب تو نه طراوت سفینه غیب دارد و این حجر و مدر در دامن و کنار تو قدر غرر و درر دارد.
هوش مصنوعی: سال‌ها است که عنکبوت‌ها در گوشه و کنار خانه‌اش تار می‌زنند و حیوانات طبیعی از این وضعیت بهره‌برداری می‌کنند. این اجناس قدیمی و بی‌کیفیت که در آستین و جیب تو هستند، نه تازگی دارند و نه ارزشی. این سنگ و لوازم در دستان تو ارزش و زیبایی خاصی ندارند.
این علکی است که در ولایت ما پیر زنان خایند و صورتیست که در محلت ما کودکان نمایند، تعلل بجوز و مویز کار کودکان بی تمیز است، خاموش باش که الصمت مفتاح باب الایمان و آهسته باش که العجلة من الشیطان.
هوش مصنوعی: این یک موضوع بیهوده است که در منطقه ما زنان پیر چنان رفتار می‌کنند و همچنین کودکانی که در محله ما هستند. تأخیر و تعلل در کارهای خود به طراحی و مشخص بودن نیست و مخصوصاً برای کودکان، بی‌نظمی و ناپختگی محسوب می‌شود. بهتر است که ساکت باشی زیرا سکوت کلید دروازه ایمان است و با آرامش رفتار کن چون شتاب زدگی از شیطان است.
فاین نجوم الجو من کف قابض
و این هلال الافق من حبل رائد
هوش مصنوعی: آسمان پر از ستاره‌هاست و این هلال در افق مانند رشته‌ای است که از دستان راهنما آویزان شده است.
فقصر عنان الجهد فی طللب المنی
فلست بآساد العرین بصائد
هوش مصنوعی: برای رسیدن به آرزوها، تلاش را کم کن؛ زیرا تو مانند شیران جنگل، شکارچی نیستی.
این صدفیست که بعمان آورده ای و این زیره ایست که به کرمان برده ای، بکدام لغت خواهی که جواب این سئوال بشنوی تا بحق بگروی؟
هوش مصنوعی: این چیزی که به عمان آورده‌ای، صدف است و آن زیره‌ای که به کرمان برده‌ای. به کدام زبان می‌خواهی که به این سوال پاسخ بدهند تا حقیقت را بفهمی؟
که تازی و فارسی منثور در همه دفاتر مسطور و تکرار آن مجارات فقیهان و مبارات سفیهان بود، اما بر بدیهه و ارتجال و بر فورو استعجال این هر چهار مشکل انفصال کنم چنانکه با دقت آن موی درنگنجد و اگر منبر دعوی برتر نهم و بر سر هر عروسی دو افسر نهم توانم
هوش مصنوعی: در همه نوشته‌ها و آثار، زبان عربی و فارسی به وضوح مطرح است و این شامل تلاش‌های فقیهان و جوانمردان نیز می‌شود. اما اگر بخواهم به صورت سلیس و بدون تکرار به این موضوع بپردازم، باید به دقت آن را تجزیه و تحلیل کنم تا هیچ نکته‌ای از دست نرود. اگر موفق شوم که در امر سخنرانی مهارت بیشتری پیدا کنم و بتوانم در هر مراسم مناسبتی به خوبی سخن بگویم، می‌توانم به این هدف برسم.
فبحر العلم طامح طاهی وقبضه القوس فی یدالرامی نخست بنظم تازی و انشای حجازی این عذار عذرا را بیارایم و باز بنظم دری نقاب از چهره زیبا بگشایم و در این درج بنظارگیان بنمایم.
هوش مصنوعی: علم دریایی بی‏پایان و پرعمق است و در دستان تیرانداز، کمان کشیده شده‌ای است. من این زیبایی را به شعر عربی بیارایم و سپس با شعر فارسی، نقاب از چهره زیبا برداشته و در این مجال، به تماشاگران نشان دهم.
اذا خاف من حدث لاحق
فبان من القوم ما قد طهر
هوش مصنوعی: هرگاه کسی از آینده‌ای ناگواری بترسد، در دل او نشانه‌هایی از نیکویی و پاکی نمایان می‌شود.
ففی قول نعمان یبنی الصلوة
و عند محمد کذا و استمر
هوش مصنوعی: در گفتار نعمان، نماز بنا نهاده شده و در مورد محمد نیز به همین شکل است و این موضوع ادامه دارد.
فلیس البناء له بعد ما
یعود علی حاله واستقر
هوش مصنوعی: بنای چیزی پس از اینکه به حالت اولیه‌اش برگردد و تثبیت شود، دیگر بی‌فایده است.
و قاضی ابو یوسف قاله
علی ضد قولیهما واختصر
هوش مصنوعی: قاضی ابو یوسف نظر متفاوتی نسبت به نظر آن دو دارد و به صورت مختصر اشاره کرده است.
و اگر جمعی لغت عرب ندانند و دقایق علم و ادب نشناسند این ورق را فراز کنم و بلغت عجمیان آغاز.
هوش مصنوعی: اگر گروهی به زبان عربی آشنایی نداشته باشند و معلوماتی از علم و ادب نداشته باشند، من این صفحه را بالا می‌آورم و به زبانی غیر عربی شروع می‌کنم.
چون مرد ترسد از حدئی کاوفتد و را
بهر وضو ز مسجد خود را جدا کند
هوش مصنوعی: وقتی مرد از چیزی بترسد که او را از مسیر خود منحرف کند، باید به خاطر پاکی و وضو، از مسجد فاصله بگیرد.
بر قول بوحنیفه و شیبانی آن زمان
باید که آن نماز شده ز ابتدا کند
هوش مصنوعی: در زمان مشخصی باید از ابتدا نماز را به جا آورد، طبق نظر بوحنیفه و شیبانی.
زیرا که نزد این دوامامش مجال نیست
کو آن نماز را بامام اقتدا کند
هوش مصنوعی: زیرا در حضور این دو امام، فرصتی برای او نیست که در نماز به امام اقتدا کند.
پس باز بر روایت بو یوسف فقیه
او هم بر آن نماز که دارد بنا کند
هوش مصنوعی: پس دوباره به داستان حضرت یوسف و فقیهش برمی‌گردد و او نیز بر اساس همان نماز بنا می‌کند.
و مسئله دوم که خود را بدان شیدا کردی و بامتحان و رعونت القاء جاب آن بلغت کر خیان و بخلیان و نظم تازیان و رازیان گوش دار.
هوش مصنوعی: مسئله دوم که شما را به شیدایی کشانده، این است که با امتحان و بزرگی خود، بدانید که به کجا رسیده‌اید و همواره باید به خیانت و تنگ نظری و نظم اعراب و رازهای آنان توجه داشته باشید.
اذا فاته فرض لیوم و لیلة
و لم یدرماهو کیف یصنع اذذکر
هوش مصنوعی: اگر کسی فرضی را برای یک روز و شب از دست بدهد و نفهمد که آن چه بوده است، در زمان یادآوری چطور باید عمل کند؟
علی قول نعمان و یعقوب بعده
یتم صلوة الیوم و اللیل اذا حضر
هوش مصنوعی: علی طبق گفته نعمان و یعقوب، بعد از یتیم شدن، نماز امروز و شب را به موقع اقامه کرد.
و عند محمد یقضی عن کل فرضه
بمثل له فی الحد و العد و الخطر
هوش مصنوعی: در نزد محمد، همه واجبات با نشانه‌هایی مشخص می‌شوند که آن‌ها را به دقت تعیین و اندازه‌گیری می‌کند.
و عند ز فریقضی من الکل اربعا
ثلاثة قعدات یوافیه واختصر
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره می‌شود که وقتی شخصی با یک گروه در جلسه‌ای حضور پیدا کند، سه بار باید بنشیند و صحبت کند. به نوعی، جلسه به چند بخش تقسیم می‌شود که هر بخش نیازمند توجه و مشارکت اوست.
پس عنان بیان از لغت عرب بعجم تافت و از لغت حله بنوای اهل کله شتافت و گفت:
هوش مصنوعی: سپس بیان به زبان عربی از زبان دیگران جدا شد و از واژه‌های گوناگون استفاده کرد و گفت:
فوت شد مرد را بروز و شبی
یک نمازی نداند او که کدام؟
هوش مصنوعی: مردی از دنیا رفت که در تمام روز و شب، حتی یک بار هم نماز نخوانده و نمی‌داند کدام نماز را باید بخواند.
نزد نعمان و نزد بو یوسف
شب و روزی کند نماز تمام
هوش مصنوعی: در محضر نعمان و یوسف، شب و روز عبادت می‌کند به طور کامل.
باز نزد محدبن حسن
دیگر آمد جواب این احکام
هوش مصنوعی: پرنده‌ای دوباره نزد محدبن حسن آمد و پاسخ این قوانین را آورد.
دو گزارد بفجر و چار بظهر
عصر را چارگانی و سه بشام
هوش مصنوعی: دو بار در صبح و چهار بار در بعدازظهر، در عصر چهار بار و در شب سه بار نماز بگذارید.
باز نزد زفر دگرگونست
این نمازی که فوت شد ناکام
هوش مصنوعی: این نمازی که به آخر رسید، حالا دیگر مثل قبل نیست و تغییر کرده است.
چار رکعت گزاردن باید
سه تشهد درو و باز سلام
هوش مصنوعی: نماز چهار رکعتی باید شامل سه تشهد باشد و در پایان آن دوباره سلام داده می‌شود.
پس روی بقوم کرد و گفت سلونی عن کل شارد مارد و من کل غائب طارد فانی مسئول مامول و لست بسائل و عائل پس سائلی دیگر گفت شیخا هنوز مسئله آخرین بر تو باقیست و شراب سومین در دست ساقی
هوش مصنوعی: پس امام (علیه‌السلام) به شکل قاطع پاسخ داد و گفت: از من هر سؤالی که در مورد هر موضوعی و در مورد هر غیابی دارید، بپرسید. من در همه مسائل، اعم از آنچه که در دسترس و آنچه که دور از دسترس است، پاسخگو هستم و نیازی به سؤال کننده دیگر نیست. در این میان، یک نفر دیگری گفت: ای شیخ، هنوز سؤال آخری درباره تو باقی مانده است و همچنین نوشیدنی سومین در دست ساقی وجود دارد.
این چه رقص بی طرب است و این چه شادی بی سبب، هنوز ماه علم در پرده جهل است و این دو مسئله که گفتی کودکانه و سهل، پیر چون رعد بغرید و چون برق بخندید وگفت:
هوش مصنوعی: این چه رقص بی‌حالتی است و این چه شادمانی بی‌دلیل! هنوز ماه علم در پس پرده جهل پنهان است. این دو مسئله‌ای که تو گفتی، کودکانه و ساده به نظر می‌رسند، اما پیر مانند رعد غرید و همانند برق خندید و گفت:
الفیت فی الاحوال طودا راسیا
ذکرتنی الطعن و کنت ناسیا
هوش مصنوعی: دوست عزیز، در اینجا به طرز واضحی اشاره شده که برخی تجربیات و یادآوری‌ها انسان را به یاد خاطرات دردناک می‌اندازد، حتی اگر در ابتدا فراموش کرده باشد. احساسات و حوادث زندگی به گونه‌ای عمیق بر ذهن ما تأثیرگذار هستند که گاهی اوقات ناخواسته به یاد دردها و چالش‌های گذشته می‌افتیم.
گفت بگیر تیری بر نشانه سئوال و بستان قدحی مالامال.
هوش مصنوعی: گفت که یک تیر به نشانه سؤال بزن و یک جام پر از نوشیدنی بردار.
ستعرفنی اذا جربت حالی
و تمد حنی علی حسن المقال
هوش مصنوعی: با شناختی که از من خواهی داشت، زمانی که حال و روزم را تجربه کنی و سخن من به زیبایی جاری شود.
و تعلم ان بحری فی النظام
سیقذف بالجواهر و اللالی
هوش مصنوعی: بدان که دریایی در نظم وجود دارد که جواهرات و مرواریدها را به بیرون خواهد انداخت.
پس آنگاه این بیتها آغاز کرده و در نظم باز و گفت:
هوش مصنوعی: سپس این اشعار را شروع کرده و به صورت موزون بیان کرد:
و محرم اعار وسط الحرم
من محرم سیفا لذبح الغنم
هوش مصنوعی: در وسط حرم، کسی که به اجتماع و مقدسات اصلی حرمت‌ها پایبند است، به مانند کسی است که با چاقو آماده قربانی کردن گوسفند است.
و لو مکان السیف یعطی محرما
قوسا معارا و اصلا بالأسهم
هوش مصنوعی: اگر شمشیری نبود که به کسی حرامی قایق قرضی دهد و در اصل، تیرها وجود نداشت.
لکان فی السکین یغرم ذابحا
و فی معیر القوس کل المغرم
هوش مصنوعی: اگر در آرامش و سکوت بماند، مثل کسی است که در حال ذبح کردن است و در هدایت تیرکمان، همه چیز را به دوش می‌کشد.
فمستعیر السیف ایضا غارم
اذ هو بالتسبیب مثل المحرم
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره می‌شود که فردی که سلاحی به امانت می‌گیرد، در واقع بر اساس یک قانون مشخص، مسئولیت‌هایی پیدا می‌کند که مشابه وضعیت یک فرد محرم است. به عبارت دیگر، وقتی که کسی سلاحی را به عاریت می‌گیرد، باید مراقب باشد و مسئولیت‌های خاصی را بر عهده بگیرد که ممکن است باعث بروز مشکلات برای او شود.
پس از لغت کرخیان بعبارت بلخیان آمد و گفت.
هوش مصنوعی: پس از اینکه واژه "کرخیان" متداول شد، به اصطلاح "بلخیان" اشاره‌ای شده و گفته شد.
محرمی در حرم ز همچو خودی
عاریت خواست کاردی و بداد
هوش مصنوعی: در حرم، کسی از شخصی همانند خود درخواست کارد کرد و او هم به او داد.
صید مذبوح شد بدان آلت
تو چه گوئی جزاش بر که نهاد؟
هوش مصنوعی: شکار بیچاره در دام تو گرفتار شده، حالا تو چه می‌گویی جز این که بر سر او چه آمده است؟
پس اگر جای کارد تیر وکمان
داد و این صید را زد و افتاد
هوش مصنوعی: اگر زمانی فرا برسد که تیر و کمان بتوانند کارایی کارد را داشته باشند و بتوانند صید را هدف قرار دهند و به زمین بیاندازند،
اندرین هر دو حکم شرع بدان
فرق شاگرد و حکمت استاد
هوش مصنوعی: در این دنیا، تفاوتی در قوانین مذهبی وجود دارد که می‌تواند به شکل رابطه‌ی شاگرد و استاد در علم و حکمت تفسیر شود.
اول از مستعیر جوید غرم
وانگهی از معیر خواهد داد
هوش مصنوعی: ابتدا انسان از چیزهای عاریه و موقتی بهره می‌برد و پس از آن به دنبال چیزهای واقعی و پایدار می‌گردد.
پس پیر همچون بحر زاخر در جواب مسئله آخر شروع کرد وگفت بشنوید سخنی که باعجاز نزدیک است و در موقع خویش شریف و باریک، افهام عوام بدقایق آن نرسد و اسماع خواص حقایق آنرا ادراک نکند.
هوش مصنوعی: پیر مانند دریاچه‌ای پر از معانی عمیق در پاسخ به سوال آخر شروع به صحبت کرد و گفت: به شنیدن سخنی گوش دهید که بسیار دقیق و نزدیک است و در زمان خود ارزشمند و ظریف خواهد بود، به طوری که مردم عادی قادر به درک عمق آن نخواهند بود و فقط افراد خاص می‌توانند حقیقت آن را درک کنند.
ثمان من النسوان قد قیل کلما
تزوجت منکن اثنتین مقدرا
هوش مصنوعی: زنان زیادی وجود دارند و گفته شده است که هر زمان که دو نفر از آن‌ها را به همسری می‌گیرم، به اندازه‌ای می‌رسند که دو نفری به یکدیگر بروند.
مطلقه احدیهما ثم بعد ذا
تزوجهن الکل جهرا و مظهرا
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که پس از آنکه زن اول به طلاق شایستگی پیدا کرد، سپس مرد به طور علنی و با افتخار با تمام زنان دیگر ازدواج کرد.
تحل له الاولی و ثامنها غدت
حراما و فی الباقین صار مخیرا
هوش مصنوعی: راه اول برای او حلال شد و هشتمین آن تبدیل به حرام گردید و در موارد دیگر برای او انتخاب آزاد شد.
پس از اسب تازی پیاده شد و بر مرکب پارسی سوار گشت و این ابیات بارتجال بگفت.
هوش مصنوعی: او از اسب تازی پیاده شد و سوار بر اسب پارسی گردید و این اشعار را با صلابت بیان کرد.
مردی به هشت زن ز سر بیخودی بگفت
هر گه دو را نکاح کنم شد یکی طلاق
هوش مصنوعی: مردی از روی حواس پرتی به هشت زن گفت که هر بار دو تا از آنها را عقد می‌کنم، اما بعد یکی از آنها را طلاق می‌دهم.
هر هشت را بخواست پراکنده بیدخول
زینها کرا وصال بود یا کرا فراق؟
هوش مصنوعی: هر کسی به دلخواه خود پراکنده و درگیر شرایط مختلف است. اما در این میان، آیا کسی هست که به وصال رسید یا اینکه همیشه با جدایی روبه‌رو بوده است؟
در حکم شرع اول و هفتم روا بود
هشتم محرم است بر مفتی عراق
هوش مصنوعی: در قوانین دینی، اول و هفتم اجازه‌ای وجود دارد که هشتم محرم بر مفتی عراق قابل قبول است.
پس در سه و چهارم و در پنجم و ششم
ثابت بود خیار مر او را باتفاق
هوش مصنوعی: در روزهای سوم و چهارم و همچنین پنجم و ششم، همه بر این نکته تأکید داشتند که او دارای انتخاب و حق تعیین سرنوشت است.
پس چون پیر واعظ بدین ترتیب و ترتیل این مسائل را جواب گفت و آنچه گفت بااتفاق صواب گفت، از چپ و راست نعره احسنت برخاست و از خلق جوش و خروش برآمد
هوش مصنوعی: وقتی که پیر واعظ به این شکل و با دقت به سوالات پاسخ داد و همه چیزهایی که گفت درست بود، از همه طرف صداهای تشویق و تحسین شنیده شد و مردم به شور و هیجان افتادند.
هر کرا خرقه ای بود در انداخت و هر که را کیسه ای بود بپرداخت، پیر طناز چون صیرفی و بزاز بازر و جامه و آلت دمساز شد و با یسار و غنا انباز گشت.
هوش مصنوعی: هر کسی که لباس پاره‌ای داشت، آن را کنار گذاشت و هر که کیسه‌ای داشت، آن را خالی کرد. پیرمرد شاد و باهوش مانند یک دست‌فروش و خیاط، کالایی را عرضه کرد و با لذت و شادمانی به جمع مردم پیوست.
چون از بالای منبر بنشیب آمد، هیچ دیده تیزگرد او را ندید، چون ماه در غمامه کنام رفت و چون ستاره در پرده ظلام، بعد از آنکه سخن متبرک او شنیدم چهره مبارک او ندیدم.
هوش مصنوعی: زمانی که او از بالای منبر پایین آمد، هیچ چشمی نتوانست او را ببیند، مثل ماهی که در ابر پنهان می‌شود یا ستاره‌ای که در تاریکی محو می‌گردد. پس از شنیدن سخنان پربار او، دیگر نتوانستم چهره نورانی‌اش را ببینم.
معلوم من نشد که بر آن پیر گوژپشت؟
گردون چگونه راند قضا نرم یادرشت؟
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چگونه است که سرنوشت، آن پیر مرد خمیده را به این شکل می‌چرخاند و به او تأثیر می‌گذارد. آیا سرنوشت به آرامی او را پیش می‌برد یا به سختی؟
دهر مزورش بختا برد یا بچین؟
چرخ مشعبدش بلگدکشت یا بمشت؟
هوش مصنوعی: دنیا آیا تو را به خوشی و شادی رسانده یا به بدبختی و شر؟ آیا روزگار تو را با نیکی و خوبی نشناخته یا با مشکلات و دردسرها؟