برگردان به زبان ساده
حکایت کرد مرا دوستی که محرم راحتها بود و مرهم جراحتها که: در اوایل عهد شباب که موی عارض چون پر غراب بود و ریاض و بیاض عذار در جامه احتساب
هوش مصنوعی: دوستی به من گفت که در زمان جوانیام، وقتی موهایم سیاه و براق بود و صورتام سرشار از زیبایی و جوانی بود، تجربیات خاصی را پشت سر گذاشتهام.
خورشید کودکی قصد دلوک داشت و عارض در آن مصیبت جامه سوگ، دایره عذار هنوز قیری بود و رنگ رخسار خیری، هنوز مشک با کافور نیامیخته بود و سمن بر برگ گل نریخته.
هوش مصنوعی: خورشید جوانی در دلش شادی و نشاط داشت، اما چهرهاش در آن مصیبت همچون پوشش غمگینی بود. زیبایی چهرهاش هنوز درخشندگی خاصی نداشت و رنگ چهرهاش هنوز خالص و شفاف نبود، همچنان که عطر شیرین گلها هنوز بر روی برگهایشان نچکیده بود.
الا سقیا لایام التصابی
و ایام الخلاعة و الشباب
هوش مصنوعی: خوشا به حال روزهای جوانی و دوران شادابی و بیخیالی!
و عهدا اصبحت عرصات خدی
مطرزة باجنحة الغراب
هوش مصنوعی: سرزمینی که در آن قرار دارم، حالا به زیبایی و دلنوازی زینت یافته، مانند پرهای یک کلاغ.
در غلوای این غوایت و در بدایت این عنایت خواستم سفری کنم و در اطراف عالم نظری، در بسیط هامون بپویم و در ربع مسکون سرسافروا تصحوا را باز جویم
هوش مصنوعی: در میان این هیاهو و در آغاز این نعمت، تصمیم گرفتم سفری کنم و به دور دنیا نظری بیفکنم، در دشتهای وسیع بگردم و در نواحی مسکونی به دنبال حقیقت بگردم.
بر بساط بوقلمون گام بگام بگذرم و رجال عالم علم را نام بنام بشمرم، باز وار بآشیانه کریمان پرواز کنم و از آستانه لئیمان احتراز نمایم
هوش مصنوعی: به آرامی بر روی بساط بوقلمون حرکت میکنم و افراد برجسته علمی را یکی یکی نام میبرم، اما دوباره به آشیانه افراد بخشنده پرواز میکنم و از درگاه افراد پست فاصله میگیرم.
بیقین نه بتخمین بدانم که طعم کئوس غربت چیست و مزاج خاک هر تربت چه؟ که برگرد خرگاه طواف کردن و با سر پوشیدگان کله مصاف پیوستن کار لنگان و بی فرهنگان است.
هوش مصنوعی: به طور قطع و بدون هیچ گونه تردیدی نمیتوانم بگویم که طعم واقعی غربت چیست و چگونگی خلط و طبیعت خاک هر سرزمینی چه احساسی به انسان میدهد. اینکه دور از خانه بچرخید و با افرادی که به دنیا روی خوش نشان نمیدهند، متحد شوید، کار افرادی است که در کار خود لنگ و بیفرهنگ هستند.
مرد را ابر و باد باید بود
گرم رفتار و راد باید بود
هوش مصنوعی: انسان باید در مواجهه با مشکلات و چالشها، همواره با تدبیر و هوش عمل کند و در عین حال، صمیمی و شایسته باشد.
بدل و طبع نه بمال و یسار
خسرو کیقباد باید بود
هوش مصنوعی: انسان باید از لحاظ انسانی و ذات خود در بالاترین سطح باشد و نه فقط به ثروت و دارایی بپردازد.
چون گل و لاله در میانه خار
متبسم نهاد باید بود
هوش مصنوعی: انسان باید در میان سختیها و مشکلات، مانند گل و لاله که در میان خارها شاداب و آرام هستند، خوشحال و مثبت بماند.
با بد چرخ نیک باید زیست
وزغم دهر شاد باید بود
هوش مصنوعی: انسان باید با سرنوشت بد کنار بیاید و از غم و اندوه زندگی فاصله بگیرد و شاد زندگی کند.
در شناسائی ولی و عدو
ناقد و اوستاد باید بود
هوش مصنوعی: برای شناخت دوستان و دشمنان، باید به دقت و با دانش کافی عمل کرد.
مرد تا با حوادث در کر و فر نشود صاحب قدر و فر نشود و تا بینوائیش در بدر نتازد، عالمش در صدر ننوازد.
هوش مصنوعی: مرد تا زمانی که در برابر حوادث و مشکلات بیتفاوت نماند و به مقام و مرتبهای نرسد، و تا زمانی که فقر و ناتوانیاش او را تحت فشار نگذارد، علم و دانشش از نظر دیگران ارج و احترام نخواهد داشت.
علی قدر سعی المرء تأتی الامانیا
فخذ فی طلاب المجد سیفا یمانیا
هوش مصنوعی: هر کس به اندازه تلاش خود به آرزوهایش میرسد، پس برای دستیابی به افتخارات، سلاحی از اراده و ایمان به دست بگیر.
این معنی بر زبان میراندم و این ابیات بر می خواندم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من این مفهوم را بیان کردهام و این اشعار را با صدای بلند خواندهام.
با خود گفتم کز کسل و آسایش
ناید ما را قلاده و آرایش
هوش مصنوعی: به خودم گفتم که از بیتحرکی و راحتطلبی، به ما نه قدرت و نه زیبایی میدهد.
هم قد چو سرو و زلف پیراسته به
کاین هر دو ظریف نیست بی پیرایش
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ظرافت اشاره دارد و به نوعی میگوید که قد بلند و زلفهای آراسته به تنهایی زیبایی نمیآفرینند، بلکه برای دستیابی به ظرافت و زیبایی حقیقی، نیاز به توجه و مراقبت دارند. به عبارتی دیگر، زیبایی واقعی همواره به تلاش و پیرایش نیاز دارد.
یک دو رفیق را آگاه کردم و روی عزیمت براه آوردم، چون کأس شراب در هر کامی منزل و از هر زمینی چیزی حاصل می کردم، تا چون راهی دراز بریدم در بلاد اهواز رسیدم.
هوش مصنوعی: دو تا از دوستانم را از سفر باخبر کردم و آماده حرکت شدم. در هر توقفی که داشتم، کمی شراب مینوشیدم و از هر جایی که عبور میکردم، چیزی به دست میآوردم. تا اینکه بعد از طی کردن مسیری طولانی به شهر اهواز رسیدم.
مسکنی دید مرتب و ساکنانی یافتم مهذب ومجرب، غربای بسیار وادبای بیشمار، مساجد معمور و معابد مشهور، زاویه های اوتاد وابرار و خاکهای مهاجر وانصار، مردمانی همه برسنن استقامت و در لباس سلم و سلامت
هوش مصنوعی: در یک مکان منظم، افرادی با تربیت و تجربه را ملاقات کردم. در آنجا افراد بسیاری با ادب و احترام حضور داشتند، مساجد و معابد معروفی وجود داشت، و مکانهایی برای یادگیری و عبادت فراهم شده بود. مردمی که در اینجا بودند، به اصول و قواعد پایبند بودند و در آرامش و سلامتی زندگی میکردند.
بر مطیه نفس رنجور ببخشودم و روزی چند بر آن شهر مشهور بیاسودم و از حال علمای شهر میپرسیدم و بر کنه فضل هر یکی برمیرسیدم تا از ثقات روات شندیم که در این شهر قاضیی است متدین و در علم و ورع متعین، فضلی عمیم دارد و خاندانی قدیم، با این همه لابجوده یفتخر و لا بعوده یبتخر اگر چه در ابوت هاشمی الاصل بود در فتوت عصامی الفضل.
هوش مصنوعی: من به خاطر بیماری و رنج خود، چند روزی در آن شهر معروف استراحت کردم و از وضعیت علما و دانشمندان آنجا پرسوجو میکردم و کمکم به عمق فضیلت هر یک از آنها پی میبردم. تا اینکه از راویان معتبر شنیدم که در این شهر قاضی خداترس و عالمی با تقوا وجود دارد که دارای فضایل فراوانی بوده و خانوادهای قدیمی دارد. با همه این ویژگیها، او نه به امکاناتش میبالید و نه به نسب خود؛ هرچند که از نسل هاشمیان بود، اما به خاطر فضیلتهایش شناخته میشد.
و آبائی و ان کرموا و طابوا
و فی الدنیا اصابوا ما اصابوا
هوش مصنوعی: این شعر بیان میکند که اجداد من نیز بزرگوار و نیکوکار بودند و در زندگی دنیا به موفقیتهایی دست یافتند.
فلست بمفتقر فخرا الیهم
و انی نصلهم و هم قراب
هوش مصنوعی: من به خاطر نیازی که به دیگران نداشتهام به خود نمیبالم، چرا که من از آنها به خانوادهام پیوستهام و آنها نیز نزدیکان من هستند.
با خود گفتم با این قاضی ائتلاف دارم و خود را از دیگر صحبت ها معاف، که مرد غریب را از تعلق صدری و تملق صاحب قدری چاره ای نبود، تحفه ای بدست کردم و روی بسرای قاضی آوردم.
هوش مصنوعی: به خودم گفتم که با این قاضی یک ارتباط دارم و نیازی به بحثهای دیگر ندارم، زیرا مرد بیکس نمیتوانست از احساسات و تملق اشخاص مهم فرار کند. بنابراین، هدیهای تهیه کردم و به سراغ قاضی رفتم.
چون بدان حریم حکومت و مقام داوری وخصومت رسیدم قاضیی دیدم با شکوه و طایفه ای انبوه، حجاب از میان برداشته و طریق ترفع فرو گذاشته، سخن و ضیع و شریف و قوی و ضعیف می شنید و در هر یک برابر می نگرید و شریح وار در قطع خصومات می کوشید و حیدر وار واقعات حکومات را میبرید.
هوش مصنوعی: وقتی به حریم حکومت و مقام قضاوت و نزاع رسیدم، قاضی را دیدم که با شکوه و جمعیتی بزرگ در آنجا حضور داشت. او حجاب را برداشته و اصول و آداب را فراموش کرده بود. به سخنان همه، چه ضعیف و چه قوی، گوش میداد و به هر یک با انصاف نگاه میکرد. او با تلاشی شایسته در حل و فصل مشکلات موجود میکوشید و مانند حیدر، مسایل حکومتی را به دقت بررسی میکرد.
در اثنای مکالمه و مخاصمه هر ساعتی کرامتی می فرمود و لطفی میافزود و بر سر جمع می ستود و از صورت حال می پرسید و از اقامت و ارتحال برمیرسید.
هوش مصنوعی: در طول مکالمه و بحث، هر لحظه شخصیت والایی از خود به نمایش میگذاشت و مهربانیاش را افزایش میداد. او در جمع تحسین میکرد و از وضعیت دیگران سوال میکرد و از زندگی و مرگ آنها آگاهی مییافت.
ما در صف مساهله و مسامحه بودیم که در میان جمع مردی و زنی دیدیم درهم افتاده، هر یک از عرض یکدیگر می چشیدند و گریبان جدال یکدیگر می کشیدند، پرده حیا از میان برداشته و راه آزرم و شرم فرو گذاشته.
هوش مصنوعی: ما در حال صحبت کردن و گفتگو بودیم که ناگهان مرد و زنی را دیدیم که در هم tangled شده بودند. هر کدام به طرف دیگری حمله و او را کتک میزدند. حیا و شرم از بین رفته بود و هیچ نشانهای از احترام باقی نمانده بود.
خلقی برایشان در نظاره و عالمی در کار ایشان عاجز و بیچاره، همچنان بآویز و ستیز و مشغله و رستاخیز پیش قاضی رسیدند و بساط خصومت باز کشیدند، قاضی بانگ برایشان زد که این لجاجت و سماجت چیست و این تحرک و تهتک از پی کیست؟
هوش مصنوعی: افراد در حال تماشا و مشاهده بودند و عالمی در تلاشهای آنها ناتوان و بیچاره به نظر میرسید. آنها همچنان به جنگ و جدل ادامه دادند و به محض رسیدن به قاضی، مشکلات و دعواهای خود را آغاز کردند. قاضی بر آنها فریاد زد و از آنها پرسید که چه دلیل و هدفی پشت این لجاجت و پافشاری وجود دارد و این رفتار بیاحترامی از سمت چه کسی نشأت میگیرد؟
مگر این خصومت در خون خطیر است یا در مال کثیر سخن بحرمت شنوید و گوئید و لجاج بیهوده مجوئید که لجاج بیهوده شوم است و خصومت پرخیره و لوم
هوش مصنوعی: آیا این دشمنی به خاطر خون مهمی است یا به خاطر مال بسیار زیادی؟ درباره این موضوع با احترام صحبت کنید و از لجاجت بیفایده پرهیز کنید، زیرا لجاجت بیفایده ناپسند و دشمنی بیدلیل بد است.
مرد گفت: ایها القاضی ان امری اشد الامور و خصمی الد الجمهور مردی ام که شعار کربت دارم و حق غربت، از بلاد یمن و حجازم و درین دیار غریب و مجتاز حقوق من واجب رعایت است و ذات من لازم عنایت و رضا و سخط من موجب شکر و شکایت.
هوش مصنوعی: مرد گفت: ای قاضی، وضعیت من بسیار سخت است و دعوایی که دارم نیز برای مردم اهمیت دارد. من مردی هستم که بر بیداد زمانه شکایت دارم و حق خود را میخواهم. من از بلاد یمن و حجاز آمدهام و در اینجا غریب و بیکس هستم. بنابراین حقوق من باید رعایت شود و توجه و محبت به من ضروری است. نارضایتی من نیز باعث قدردانی و شکایت خواهد شد.
الا ان امری فی الزمان عجیب
و خصمی الدفی الخصام مریب
هوش مصنوعی: بگذارید بگویم که در این دنیا، کارها و اوضاع بسیار عجیب و غریب هستند و درگیریها و جدلها نیز به طرز مشکوکی پیچیده و دردسرسازند.
و انی غریب فی نواحی بلادکم
و مثلی فی کل البلاد غریب
هوش مصنوعی: من در سرزمین شما غریب و بیگانهام و کسی مثل من در هر نقطهای از دنیا بیگانه است.
مردی ام در هنر صاحب بضاعت و در ادب صاحب صناعت و مستظهر بسرمایه قناعت، از خیر این برزن محروم و در دست این زن مظلوم، قاضی گفت ای مرد غریب ادیب واز هنر صاحب نصاب و نصیب، سخن خویش بگوی و مراد خود بجوی و بگوی آنچه گفتنی است و بپوش آنچه نهفتنی است، که تا علت با طبیب نگوئی علاج نداند و تا نبض بوی ننمائی مزاج نشناسد.
هوش مصنوعی: مردی هستم که در هنر توانمند و در ادبیات ماهر هستم و با قناعت زندگی میکنم. اما از مزایای این محله محرومم و در چنگال این زن بیپناه گرفتار شدهام. قاضی به من گفت: ای مرد غریب و فرهیخته، از تجربیات خود بگو و هدف خود را بیان کن. آنچه را که باید بگویی، بگو و آنچه را که باید پنهان کنی، پنهان کن. چرا که تا علت خود را به پزشک نگویی، درمان نخواهد کرد و تا نبض تو را نبیند، وضعیت تو را نخواهد شناخت.
مرد گفت ای بحر بی غور و ای حاکم بی جور دانسته ای که الخدعة بدعة و الاغترار اضرار این زن مرا بطمع طمعه در دام افکنده است و زهر بجای نوش در جام، گندم فروخته است و جو عوض داده، کهنه تسلیم نموده و نو و عده نهاده، بجای همیان انبان در میان نهاده است و بجای سوراخ سوزن در روزن گشاده است
هوش مصنوعی: مرد گفت: ای دریا بدون عمق و ای حاکم بیظلم! میدانی که فریب، نوآوری است و فریبخوری، زیانبار. این زن مرا به امید طعمهای در دام انداخته است و زهر را به جای نوشیدنی خوشمزه در جام قرار داده. گندم را به فروش رسانده و به جای آن جو گذاشته، کهنه را به جای نو تسلیم کرده و وعدههای جدیدی داده است. به جای کیسه، انباری در میان گذاشته و به جای سوراخ سوزن، روزنهای بزرگ ایجاد کرده است.
در ناسفته گفته است و سفته بوده است و راه امن وعده کرده بود و آشفته بوده است، شرط سم خیاط کرده سم رباط آ مده است و قرار بر حلقه خاتم کرده خرقه ماتم در میان نهاده است، غبنی است معین و جرحی است مبین، ترقیع را در وی راهی نیست و تقریع را در وی گناهی نه.
هوش مصنوعی: در نوشتهای اشاره شده که با وجود وعدههای امن، وضعیت اختصاصی و ناامنی وجود داشته است. بندهایی از قرارداد به نوعی مسموم شده و بینظمیهایی را به همراه داشته است. در این میان، شکافهایی واضح و جراحتهایی مشهود وجود دارد که آسیبهای مشخصی را نشان میدهد. همچنین هیچ راهی برای پیشرفت در این وضعیت نیست و نکوهش و سرزنش نیز بیدلیل به نظر میرسد.
الجرح قد لزعلی ضابط
و الخرق قد عز علی الراقع
هوش مصنوعی: زخم من به قدری عمیق است که کسی قادر به درمان آن نیست و پارهگیام به قدری سخت است که هیچ ترمیمکنندهای نمیتواند آن را درست کند.
نرگسم وعده کرد و داد پیاز
شکرم وعده کرد و داد مویز
هوش مصنوعی: نرگس به من قول داد و هدیهای از شیرینی و مویز برایم آورد.
عوض در بمن نمود شبه
بدل زر بمن رسید پشیز
هوش مصنوعی: در خواب دیدم که به جای طلا، نقرهای معمولی به من دادهاند.
نیست انبان بی سر و پایان
همچو همیان بنزد خلق عزیز
هوش مصنوعی: انبان (کیسه) هیچ وقت بدون سر و ته نیست، مانند همیانی که در نزد مردم ارزشمند است.
نار ناکفته کفته بود هنوز
در ناسفته سفته آمده نیز
هوش مصنوعی: نار، هنوز حرفی را که باید میزد نگفته است، حتی زمانی که چیزهای ناخوشایند و ناپسند در حال بیان است.
اگر خواهی که بدانی بعین الیقین، دست در او کن و ببین تا حقیقت عیان شود که بیهوده نمی گویم و نابوده نمی جویم، چون مرد سخن خویش تمام کرد، قای روی بخصم آورده و گفت ای زن این چه بد معاملتی است و بی مجاملتی لا تبع ما لیس عندک و لا تضرب من لم یکن عبدک
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به حقیقتی واضح و روشن پی ببری، خودت اقدام کن و ببین تا متوجه شوی که من بیدلیل نمیگویم و به دنبال چیزی بیمعنی نیستم. زمانی که آن مرد حرفهایش را تمام کرد، به طرف خصم خود رفت و گفت: "ای زن، این چه نوع معاملهای است؟" و ادامه داد که "بدون هیچ تعامل و رفتاری، چیزی را که در دست نداری نمیفروشی و بر کسی که برده تو نیست، ضربه نمیزنی."
در تغدیر و تزویر چرا کوشی و چیزی که نداری چرا فروشی؟ نکال و انکال بر تو واجب است و غرامت و ملامت بر تو لازم، تا حق بباطل نپوشی و دریده بجای درست نفروشی
هوش مصنوعی: چرا برای فریب و نیرنگ تلاش میکنی و چیزی را که نداری به دیگران میفروشی؟ تلاش و کوشش برای حقیقت بر تو واجب است و اگر خلاف این عمل کنی، باید عواقب و سرزنش آن را بپذیری. نباید حق را با باطل مخلوط کنی و به جای چیز درست، چیز نادرست را به دیگران بفروشی.
زن گفت ای حاکم خطه مسلمانی لا تقض لاحد الخصمین ما لم تسمع کلام الثانی این دعوی را روئی و رائی باید واین تهدید و وعید را گناهی، آنچه این مرد می نماید حالیست مستنکر و آنچه می گوید قولیست منکر که البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر
هوش مصنوعی: زن گفت: ای حاکم در سرزمین مسلمانان، برای هیچیک از طرفین دعوی حکم نکن تا زمانی که سخنان طرف دوم را بشنوی. این دعوا نیاز به بررسی و تأمل دارد و این تهدید و وعده، نادرست است. آنچه این مرد انجام میدهد، ناپسند است و آنچه میگوید، نادرست است. باید گفت که بر عهده مدعی است که دلیلش را بگوید و قسم بر عهده کسی است که انکار میکند.
این گفته ها همه تصویر است و این سفته ها همه تزویر، من از گل در غنچه پاکیزه ترم واز در در صدف دوشیزه تر، هیچ دستی بدر یتیم من نرسیده و هیچ الفی میم من ندیده است، امانتی است ناگشاده و پیرایه ای است مهر بر نهاده
هوش مصنوعی: این حرفها فقط تصویرسازی است و این وعدهها در واقع فریب هستند. من از گل درون غنچهای پاکتر و از مروارید درون صدفی خجستهترم. هیچ کس به یتیمی من نزدیک نشده و هیچ چیزی از من دیده نشده است. من امانتی دارم که هنوز گشوده نشده و نشانهای از محبت بر آن نقش بسته است.
حجره ایست درش بمسمار بسته و حقه ایست سرش استوار کرده، هیچ حاجی بگرد این کعبه طواف نکرده است و هیچ غازی در آن ثغر مصاف نکرده
هوش مصنوعی: این مکان، اتاقی است که درب آن محکم بسته شده و بر روی آن نیز یک ترفند یا حیله قرار دارد. هیچ زائر یا حاجی تا کنون دور این کعبه نچرخیده و هیچ جنگجوئی در این منطقه نبرد نکرده است.
کاه را در آن راه نیست و موی را در آن روی نه، چون چشم بخیلان تنگ است و چون روی کریمان بی آژنگ، هیچ یک درین راه نرفته است و هیچ مسافر درین پناه نخفته است.
هوش مصنوعی: در آن راه خبری از کاه نیست و موی هم به چشم نمیآید، زیرا چشم بدخواهان تنگنظر است و با چهره بزرگواران هم درازد که کسی در این مسیر قدم نگذاشته و هیچ مسافری در این سرزمین آرام نگرفته است.
سخت بسته چو راه گوش کر است
ناگشاده چو دیده کور است
هوش مصنوعی: وقتی که راهی بسته است و کسی نمیتواند بشنود، مانند این است که چشمان کسی بسته باشد و نتواند ببیند.
نا بسوده چو گوهر صدف است
نا گرفته چو قلعه غور است
هوش مصنوعی: زمانی که گوهر در صدف قرار دارد، هنوز شکفته و نمایان نشده است و مثل قلعهای است که در گودالی پنهان است و چیزی از خود نشان نمیدهد. این بیت به عدم بروز و نمایان شدن ارزشها و زیباییها اشاره دارد، به این معنی که ممکن است چیزهای ارزشمندی در درون وجود داشته باشند اما هنوز به خوبی دیده نشدهاند.
گوئی از بی فضائی و تنگی
سینه مار و دیده مور است
هوش مصنوعی: انگار به خاطر نداشتن فضایی مناسب و تنگی نفس، احساس میشود که مار و مور در حال خفگی هستند.
اگر خواهی خود را بی اشتباه کنی، دست اندر کن و نگاه کن، لیکن ای قاضی این عیب از جای دیگر است و این لنگی از پای دیگر، بی الماس در نتوان سفت و بی آلت با جفت نتوان خفت
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به خودت اطمینان دست یابی، باید به کار و تلاش ادامه دهی و دقت کنی. اما ای قاضی، بدان که این مشکل از نقطهای دیگر نشأت میگیرد و این ناتوانی به دلیل کمبود چیز دیگری است. بدون داشتن ابزار مناسب، نمیتوانی به نتیجه مطلوب برسی و بدون همترازی، نمیتوانی راحت و آسوده باشی.
خیاطت اطلس را سوزن پولاد باید و تثقیب عاج را خراط اوستاد، آلت چون پنبه و پشم در دنبه و یشم کار نکند و خلال دندان در سینه سندان نرود و مزراق چوبین در ورقهای آهنین نشود.
هوش مصنوعی: برای دوختن پارچه اطلس، به سوزن فولادی نیاز است و برای کار با عاج، باید از خراط استفاده کرد. ابزارهایی مثل پنبه و پشم نمیتوانند در کار با دنبه و یشم مؤثر باشند. همچنین، خلال دندان نمیتواند در سینه سندان قرار بگیرد و یک چوبی هم نمیتواند در ورقهای آهنی مؤثر واقع شود.
در ورقهای آهنین نرود
نوک پیکان که از خمیر بود
هوش مصنوعی: نوک پیکان نمیتواند در ورقهای آهنی نفوذ کند، چرا که از خمیری ساخته شده است.
بر زره نیز کارگر ناید
صفحه تیغ کز حریر بود
هوش مصنوعی: بر روی زره، تیغی که از حریر ساخته شده باشد، تاثیر نخواهد گذاشت.
چون حرارت این کأس و مزازت این انفاس بقاضی رسید چون گل در تبسم آمد و چون باد سحر در تنسم شد که قاضی اهواز آن کاره بود و از قضات روسپی باره آب از دهانش بگشاد و قلم از دست بنهاد و گفت ای کذاب لئیم و نمام زنیم سبحانک هذا
هوش مصنوعی: وقتی حرارت این کاسه و مزه این نفسها به قاضی رسید، مانند گلی که در حال لبخند باشد و مانند بادی که در صبحگاه در تن انسان میوزد. قاضی اهواز که در آن زمان مسئولیت داشت، از سخنانی که شنید شگفتزده شد و دهانش باز شد و قلم را کنار گذاشت و گفت: ای دروغگوی پست و غیبتکننده، تو بر پاکی خداوند گواهی میدهی.
بهتان عظیم را وی حکایت گفت: که من در دهشت این مخاصمه و حیرت این مکالمه بماندم و گفتم: ایها القاضی اصلح بینهما با لتراضی، که هر دو سحبان کلام اند و اعجوبه ایام، چون قاضی را نقش این فصاحت روی داد وگل این ملاحت بوی
هوش مصنوعی: او از یک اتهام بزرگ صحبت کرد و گفت که در وحشت این جدال و حیرت این گفتگو مانده است. او گفت: ای قاضی، بین آن دو را با رضایت اصلاح کن، زیرا هر دو در سخنوری ماهر و منحصر به فرد هستند. وقتی قاضی از این فصاحت و زیبایی شگفتزده شد، بویی خوش از آن به مشامش رسید.
قسطی از بیت المال بیرون کرد و بشوی و زن داد، از قاضی چون تیر خدنگ پریدند و چون غنچه در یکدیگر می خندیدند، با شادی همراز گشتند و خوشدل باز بعد از آن ندانم که در کدام زمین رفتند و در کدام خاک خفتند؟
هوش مصنوعی: از اموال عمومی مقداری پول برداشت کرد و پس از آن مراسمی برگزار کرد و ازدواج کرد. قاضی نیز مانند تیر کمان به سرعت عمل کرد و تمامی این وقایع باعث شد که آنها با خوشحالی به یکدیگر بخندند و رازهای شادی را با هم در میان بگذارند. بعد از آن نمیدانم به کجا رفتند و در کدام خاک آرام گرفتند.
هر یک ز دست چرخ ندانم چگونه رست؟
ایامشان بکشت ز احداث یا بخست؟
هوش مصنوعی: هر یک از افراد چگونه از چنگال تقدیر و زمان رهایی یافتهاند؟ آیا روزگار آنان را به خاطر ساختن و تلاشهایشان نابود کرده، یا به خاطر آرامش و سکون؟
اجرامشان ز بی ادبیها چگونه زد؟
و افلاکشان ببلعجبیها چگونه بست؟
هوش مصنوعی: چگونه اجرام آسمانی از بیادبیها آسیب دیدند؟ و عجایب افلاک چگونه به هم پیوستند؟