گنجور

المقامة الرابعة عشر - فی الوعظ

حکایت کرد مرا دوستی که در سفر یار موافق بود و در حضر جار ملاصق که: وقتی از اوقات بحکم ضیق حال و اختلال مال از مسقط الهام و منبت الاقلام قصد انتقال کردم و رای ارتحال.

والحر لا یرضی بذلة نفسه
و بما یوخر یومه من امسه
فقذاة مشربه وکدرة حاله
و افول کوکبه و کسفة شمسه
و یخاف نازلة المذلة بغتة
فلربما نزل الکریم برمسه
بتاز صدمت ایام در شکست مباش
بلند قدری اندر مضیق پست مباش
باختیار در ایام پایمال مشو
ز احتقار در اجناس زیر دست مباش
مراد خویش چو مردان بهر مکان بطلب
اگر ز من نشدستی زمین پرست مباش
شراب ناب خور از جام آفتاب فلک
بعشوه های غرور سراب مست مباش
ز بعد صورت هستی چو نیست خواهی شد
همیشه در پی سوادی نیست، هست مباش

پس دل از اقامت برداشتم و نماز با اقامت بگذاشتم، گاه چون سوسمار در رمال وگاه چون پلنگ در جبال، گاهی چون ماهی در آب و گاه چون عقاب در هضاب میرفتم از بیداء به بیداء تا برسیدم بصور و صیدا، خاک آن تربت را با آب غربت سازگار دیدم و نفس را در آن خطه جای آرام و قرار.

روزکی چند در آن حدایق بودم و از بوایق سفر بیاسودم، از هر گوشه ای توشه ای می جستم، دل را مکانی طلب می کردم و منزل را امانی

تایکروز بامداد پگاهی رسیدم بجایگاهی، جمعی دیدم نشسته و قومی ایستاده، منبری آراسته و نهاده، پیری متلبس متطلس با روی زرد و دمی سرد و سینه ای پردرد، از وعظ شمعی افروخته و خلقی را پروانه وار سوخته.

جمعی از وعد و عید او متحیر و از زجر و تهدید او متغیر، هر یک بر گناهی آهی می کرد و بر تبذیری تشویری می خورد، آب از دیده ها می دوید و بر سینه ها می چکید.

گوشها پر سماع و خروش و سینه ها پر شعاع و جوش، چشم بگشادم و گوش بنهادم و استماع را قصد اجتماع کردم، پیر واعظ بزبان فصیح می گفت: ای مسلمانان هر که را در سر سودائیست بداند که امروز را فردائی است.

بدانخدای که این افلاک را بر پای بداشت و این املاک را بر جای که هر حسنه را مکافاتی و هر سیئه را مجازاتی هر حلال را حسابی و هر حرام را عذابی و هر یک را مرجعی و مآبی.

مرگ جوانان در جوانیتان پند داد سودمند نبود و موکل پیریتان بند بر نهاد گزند نکرد، مپندارید که عیش و طیش بآخر نخواهد رسید و لباس عمر بفرجام نخواهد درید کلا و حاشا و لا یکون الا ماشاء منادی شرع در خروش است و واعظ شیب بر بناگوش.

چندین بشیر و نذیر بر در تو آمدند تو بدان پند نپذیرفتی و چندین حکم محکم و قضای مبرم بسر تو رسید اعتبار نگرفتی، در شارع شریعت بازیها کردی و با منادیان حق طنازی ها نمودی

ای بدخول آبی موجود شده و ای بخروج بادی معدوم گشته، این چه باد ریاست است و آتش سیاست، که نه بر غرفات سقف گیتی تخته وقف تست و نه بر شرفات ایوان عالم ارقام نام تو، باش تا اجل معهود دامن امل نامحدود بگیرد و چراغ حیات بوزش باد ممات بمیرد.

این بساط ممدود فرسوده گردد واین انفاس معدود پیموده آید، این ترکیب مشرف وترتیب مزخرف روی بتخریب نهد و انتصاب قامت از انتساب استقامت بگردد، اطناب عروق و اعصاب از درستی رای سستی کند و منظر قامت روی بنشیب و پستی آورد.

فراش اجل فراش امل را در نوردد و ساقی هادم لذات خاشاک و قذات در اقداح افراح اندازد، آنگاه بدانی که این گفته ها را ملامتی است و این کرده ها را غرامتی و مکافات و مجازات را روز قیامتی.

لیجزی الذین اساوا بما عملوا و یجزی الذین احسنو بالحسنی

یا عارف الدنیا و اسرارها
من عرف الدنیا لما اختارها
لا تکرم النفس اذا مااشتهت
اذهی لا تعلم اخطارها
ماالتفتت نفس الی راحة
لو عرف الانفس مقدارها
دل در جهان مبند که یاری است بی وفا
جامی است بی شراب و شرابی است بی صفا
نوشش مچش که زهرافاعی است در عقب
خمرش مخور که رنج خمار است در قفا . . .
نقش کرم مجوی که الدار قدخلت
نام هنر مپرس که الربع قدعفا

پس گفت ای طایفه غربا و زمره ادبا، مراتب سببی مقدم است بر قرابت نسبی و لحمه ادبی زیادت است از لحمی و عصبی که از قرابت سببی نسیم نسبت آید و از قرابت نسبی خصومت و نصب زاید و من برکارگاه کربت باشما همتار و پودم و ببارگاه غربت همزاد و بود، الا آنکه حالی چون حروف جمع یکرقکعه ایم و ساکن یک بقعه

پس دیگر بار بسر وعظ باز شد و از انجام سخن بآغاز شد و گفت ای گرسنگان بادریوزه و ای تهی شکمان بی روزه، خوش باشید که اجوع یومین و اشبع یوما صفت انبیا و نعت اولیاست که راحت دنیامنتهای همت کورانست و علف مدخر عالم مبتغای طبیعت ستوران

فرعون لئیم روزی هزار بره بر خوان مینهاد و موسی کلیم در زیر گلیم از گرسنگی ندای انی لما انزلت الی من خیر فقیر در میداد که نه از آن عزت هزتی تقاضا می کرد و نه از آن قلت زلتی.

فرمان آمد که ای موسی خوش باش که شربت مکالمه را سینه صافی شاید و طعام مؤانست را معده خالی باید که الاکلة مع الاکة مضرتان و البطنة مع الفطنة ضرتان تو از آن عزیزتری که ترا بنان و آب و خور و خواب بازگذاریم کس بود که بفراموشی ده من طعام بخورد، روزه را بپذیریم و در مواعید مکالمه اگر تو خلالی در ندان کنی بر تو بگیریم.

در راه عشق بر تو بگویم نفس نفس
وز کوی شوق بر تو شمارم قدم قدم
در کوره محبت و در بوته هوی
گو تا زند زبانه آتش علم علم

ای سرهنکانی که لباس طریقت قبای شماست و ای کسانی که کسای حقیقت وطاء و ردای شما از نو و کهنه بصورت برهنه و از قصب ممزج بمعنی متوج و مدوج تاج و دواج سبب رواج مؤنثان و مخنثان است نه پوشش مردان میدان.

لنا الترس حجل و الجیاد سریر
لناالسیف شنف و الحدید حریر

هر که نه بجامه علم پوشیده است بی جامه است و هر که نه بعمامه علم آراسته است بی عمامه که هر که را در صف بندگی وصفت خواجگی دو پیراهن دادند.

حلاوت ایمان در بهای یکی نهادند که طراوت جامه دوگانی با حلاوت مسلمانی جمع نشود، پس چون ذیل سخن دراز شد، عنان سخن باز کشید و گفت بدانید که من عزم بلاد بنی شیبه دارم و قصد زیارت خاک طیبه.

هر کرا بر دستارچه مروت عقدی است و در کیسه فتوت نقدی، ابر وار راد باید بود و آزاده وار آزاد، که هر آینه بیابد مکافات این سخا و مجازات این عطا یوم الحشر و الجزاء والله یضاعف لمن یشاء هر که بود چون مار از پوست از جامه بیرون آمد و از کفش و عمامه آزاد شد و شیخ چون سیر صدمه عمامه شد و چون پیاز ده جامه.

چون گل مقصود از چمن امید برست و بیافت آنچه از قوم میجست، جمله اثقال احمال در آغوش کرد و صاحب القمیصین لایجد حلاوة الایمان را فراموش کرد

چون از پایه منبر بزیر آمد، چون ماهی غوطه خورد و چون نهنگ و تمساح عبره کرد بعد از آن خیال او ندیدم و مقال او نشنیدم.

معلوم من نشد که ز احداث روز و شب
با او چه کرد گردش ایام بلعجب؟
در جام او چه کرد جهان زهر یا شکر؟
در دست او چه داد فلک خار یا رطب؟

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حکایت کرد مرا دوستی که در سفر یار موافق بود و در حضر جار ملاصق که: وقتی از اوقات بحکم ضیق حال و اختلال مال از مسقط الهام و منبت الاقلام قصد انتقال کردم و رای ارتحال.
هوش مصنوعی: دوستی برایم نقل کرد که در سفر همراه خوبی داشته و در زمان حضور نیز دوستی نزدیک. او گفت: زمانی که به دلیل تنگناهای مالی و مشکلاتی که پیش آمد، تصمیم به تغییر مکان و ترک محل خود گرفتم.
والحر لا یرضی بذلة نفسه
و بما یوخر یومه من امسه
هوش مصنوعی: آزادگان هرگز راضی نمی‌شوند که خود را به ذلت بیفکنند و برای سودی که می‌توانند از امروز به دست آورند، از دیروز خود کوتاه بیایند.
فقذاة مشربه وکدرة حاله
و افول کوکبه و کسفة شمسه
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به نشانه‌های زوال و غم. به معنای آن است که نوشیدنی‌ای تلخ و حالتی غم‌انگیز دارد، مانند غروب یک ستاره و تاریک شدن خورشید، که نشان‌دهنده‌ی نابودی و زوال است. در کل می‌توان گفت، زندگی با لحظاتی تلخ و ناامیدکننده همراه است که به مرور زمان به سردی و تاریکی می‌گراید.
و یخاف نازلة المذلة بغتة
فلربما نزل الکریم برمسه
هوش مصنوعی: ترس از فاجعه به طور ناگهانی وجود دارد، زیرا گاهی اوقات لطف و کرامت در یک لحظه به انسان می‌رسد.
بتاز صدمت ایام در شکست مباش
بلند قدری اندر مضیق پست مباش
هوش مصنوعی: به خودت فشار نیاور و به مشکلات زندگی اهمیتی نده. در شرایط سخت و تنگنا، خودت را کوچک نکن و همواره با افتخار و اراده قوی پیش برو.
باختیار در ایام پایمال مشو
ز احتقار در اجناس زیر دست مباش
هوش مصنوعی: در روزگار سخت و دشوار ناامید نشو و به خودت کم‌ارزشی نده؛ از چیزهایی که در دست داری غافل نباش و بر آن‌ها حسرت نخور.
مراد خویش چو مردان بهر مکان بطلب
اگر ز من نشدستی زمین پرست مباش
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به هدف خود برسی، مانند مردان عمل کن و برای هر مکانی تلاش کن. اگر من تو را یاری نکردم، ناامید نشو و بر زمین نشین.
شراب ناب خور از جام آفتاب فلک
بعشوه های غرور سراب مست مباش
هوش مصنوعی: بخواب نروید و از زیبایی‌های زندگی لذت ببرید. از تلخی‌ها و فریب‌های دنیا دوری کنید و به شوق و شادی‌های واقعی بپردازید.
ز بعد صورت هستی چو نیست خواهی شد
همیشه در پی سوادی نیست، هست مباش
هوش مصنوعی: وقتی که به دنبال حقیقت و معنای عمیق زندگی هستی، نباید تنها به ظواهر و اشکال ظاهری اکتفا کنی. همیشه در جستجوی دانش و فهم درست باش و از تکیه بر جلوه‌های سطحی خودداری کن. تلاش کن که وجود داشته باشی و به عمق مسائل پی ببری.
پس دل از اقامت برداشتم و نماز با اقامت بگذاشتم، گاه چون سوسمار در رمال وگاه چون پلنگ در جبال، گاهی چون ماهی در آب و گاه چون عقاب در هضاب میرفتم از بیداء به بیداء تا برسیدم بصور و صیدا، خاک آن تربت را با آب غربت سازگار دیدم و نفس را در آن خطه جای آرام و قرار.
هوش مصنوعی: پس از اینکه دیگر در یک جا توقف نکردم، نماز را بدون اقامت خواندم. گاهی همچون سوسماری در بیابان، و گاهی مانند پلنگی در کوه‌ها، یا مانند ماهی در آب و یا مثل عقابی در دشت‌ها، از مکانی به مکانی دیگر سفر کردم تا به صور و صیدا رسیدم. خاک آن مکان را با آب غربت سازگار یافتم و احساس کردم که نفس من در آن سرزمین آرام و قرار دارد.
روزکی چند در آن حدایق بودم و از بوایق سفر بیاسودم، از هر گوشه ای توشه ای می جستم، دل را مکانی طلب می کردم و منزل را امانی
هوش مصنوعی: مدتی در باغ‌ها بودم و از زیبایی‌های سفر لذت بردم. از هر طرف چیزی می‌یافتم و به دنبال جایی برای آرامش قلبم بودم و خواهان مکانی برای استراحت بودم.
تایکروز بامداد پگاهی رسیدم بجایگاهی، جمعی دیدم نشسته و قومی ایستاده، منبری آراسته و نهاده، پیری متلبس متطلس با روی زرد و دمی سرد و سینه ای پردرد، از وعظ شمعی افروخته و خلقی را پروانه وار سوخته.
هوش مصنوعی: روزی صبح زود به محلی رسیدم و افرادی را دیدم که عده‌ای نشسته و عده‌ای دیگر ایستاده‌اند. منبری آماده شده بود و پیرمردی با لباسی بلند و ظاهری زرد، که حالت سرد و سینه‌اش پر از درد بود، در حال سخنرانی بود. او مانند شمعی که روشن شده است، مردم را به خود جذب می‌کرد و حضار به او علاقه‌مند و تحت تأثیر قرار گرفته بودند.
جمعی از وعد و عید او متحیر و از زجر و تهدید او متغیر، هر یک بر گناهی آهی می کرد و بر تبذیری تشویری می خورد، آب از دیده ها می دوید و بر سینه ها می چکید.
هوش مصنوعی: گروهی از وعده‌ها و قول‌های او شگفت‌زده شده بودند و از آزار و تهدیدهای او دچار تغییر حالت شده بودند. هر کدام به خاطر گناهی که مرتکب شده بودند، آهی میکشیدند و به خاطر اسراف و افراطی که در زندگی داشتند، تحقیر می‌شدند. اشک‌ها از چشمانشان سرازیر می‌شد و بر سینه‌هایشان می‌چکید.
گوشها پر سماع و خروش و سینه ها پر شعاع و جوش، چشم بگشادم و گوش بنهادم و استماع را قصد اجتماع کردم، پیر واعظ بزبان فصیح می گفت: ای مسلمانان هر که را در سر سودائیست بداند که امروز را فردائی است.
هوش مصنوعی: گوش‌ها پر از صدا و هیجان بودند و سینه‌ها پر از نور و انرژی. چشمانم را باز کردم و به صداها گوش فرا دادم و تصمیم گرفتم در جمع حاضر شوم. پیر واعظ با زبان شیوا گفت: ای مسلمانان، هر کسی که در دلش آرزو یا خیالی دارد، بداند که امروز، فردایی در پیش است.
بدانخدای که این افلاک را بر پای بداشت و این املاک را بر جای که هر حسنه را مکافاتی و هر سیئه را مجازاتی هر حلال را حسابی و هر حرام را عذابی و هر یک را مرجعی و مآبی.
هوش مصنوعی: به خداوندی که این آسمان‌ها را برپا کرده و این زمین‌ها را قرار داده است، آگاه باش که برای هر کار نیک پاداشی و برای هر کار بدی مجازاتی وجود دارد. هر کار حلالی حساب دارد و هر کار حرامی عذاب. هر یک از این اعمال مرجع و مقصدی دارند.
مرگ جوانان در جوانیتان پند داد سودمند نبود و موکل پیریتان بند بر نهاد گزند نکرد، مپندارید که عیش و طیش بآخر نخواهد رسید و لباس عمر بفرجام نخواهد درید کلا و حاشا و لا یکون الا ماشاء منادی شرع در خروش است و واعظ شیب بر بناگوش.
هوش مصنوعی: مرگ جوانان به شما هشدار می‌دهد که زندگی بدون فکر و تأمل به سرانجام خوبی نخواهد رسید. پیری شما را از آسیب‌ها محافظت نکرده و نباید تصور کنید که لذت‌ها و خوشی‌ها هیچ‌گاه پایان نخواهند داشت. عمر شما همواره به انتها خواهد رسید و نمی‌توانید از آن فرار کنید. در این دنیا نداهایی از حق و حقیقت وجود دارد که به شما گوشزد می‌کند.
چندین بشیر و نذیر بر در تو آمدند تو بدان پند نپذیرفتی و چندین حکم محکم و قضای مبرم بسر تو رسید اعتبار نگرفتی، در شارع شریعت بازیها کردی و با منادیان حق طنازی ها نمودی
هوش مصنوعی: چندین مژده‌دهنده و هشداردهنده به درگاه تو آمدند ولی تو پند آن‌ها را نپذیرفتی، و کلیه احکام قطعی و قضای روشن به تو رسید اما توجهی به آن‌ها نکردی. در مسیر شریعت رفتارهای بچگانه انجام دادی و با کسانی که منادی حق بودند، به شوخی و بازی پرداختی.
ای بدخول آبی موجود شده و ای بخروج بادی معدوم گشته، این چه باد ریاست است و آتش سیاست، که نه بر غرفات سقف گیتی تخته وقف تست و نه بر شرفات ایوان عالم ارقام نام تو، باش تا اجل معهود دامن امل نامحدود بگیرد و چراغ حیات بوزش باد ممات بمیرد.
هوش مصنوعی: ای آب که به درون آمده‌ای و ای باد که به بیرون رفته‌ای، این چه بادی است که بر مسند قدرت وزیده و آتش سیاستی است که نه بر سقف‌های دنیاست و نه بر دیوارهای عالم نام تو را می‌نویسد. باش تا آن زمان معینی که زندگی‌ات به پایان برسد، به آرزوهای نامحدودت دست پیدا کنی و چراغ حیاتت با وزش باد مرگ خاموش شود.
این بساط ممدود فرسوده گردد واین انفاس معدود پیموده آید، این ترکیب مشرف وترتیب مزخرف روی بتخریب نهد و انتصاب قامت از انتساب استقامت بگردد، اطناب عروق و اعصاب از درستی رای سستی کند و منظر قامت روی بنشیب و پستی آورد.
هوش مصنوعی: این وضعیت ناپایدار و فرسوده می‌شود و نفس‌های اندک ما به پایان می‌رسند. این ترکیب و نظم خراب می‌شود و قامت از استحکام به ضعف می‌رسد. نیز، گردش عروق و اعصاب به دلیل ناپایداری دچار مشکل می‌شود و حالت بدن به سمت خمیدگی و پایین آمدن می‌گراید.
فراش اجل فراش امل را در نوردد و ساقی هادم لذات خاشاک و قذات در اقداح افراح اندازد، آنگاه بدانی که این گفته ها را ملامتی است و این کرده ها را غرامتی و مکافات و مجازات را روز قیامتی.
هوش مصنوعی: زمانی فرا می‌رسد که مرگ بر آرزوها غلبه می‌کند و نوشنده لذت‌ها، شادی و خوشی‌های زندگی را نابود می‌سازد. در آن لحظه باید متوجه شوی که برای این گفته‌ها عیب و نقصی وجود دارد و کارهای انجام‌شده دارای عواقب و پاداش‌هایی هستند که در روز قیامت به آنها رسیدگی خواهد شد.
لیجزی الذین اساوا بما عملوا و یجزی الذین احسنو بالحسنی
هوش مصنوعی: کسانی که بدی کرده‌اند، همانند اعمالشان پاداش خواهند گرفت و کسانی که نیکی کرده‌اند، به نیکی پاداش خواهند داد.
یا عارف الدنیا و اسرارها
من عرف الدنیا لما اختارها
هوش مصنوعی: کسی که به حقایق و رازهای دنیا آگاهی دارد، می‌داند که چرا دنیا را انتخاب کرده است.
لا تکرم النفس اذا مااشتهت
اذهی لا تعلم اخطارها
هوش مصنوعی: اگر نفس خود را هنگامی که آرزو دارد، گرامی بداری، غافل از خطرات آن خواهی بود.
ماالتفتت نفس الی راحة
لو عرف الانفس مقدارها
هوش مصنوعی: نفس من هرگز به آرامش توجه نکرد، اگر می‌دانست که هر شخص چه مقدار ارزش دارد.
دل در جهان مبند که یاری است بی وفا
جامی است بی شراب و شرابی است بی صفا
هوش مصنوعی: دل را در این دنیا به کسی وابسته نکن، چون یاران وفادار نیستند. دنیا مانند جامی است که خالی از شراب واقعی است و شرابی که هست، خالی از صفا و خوبی است.
نوشش مچش که زهرافاعی است در عقب
خمرش مخور که رنج خمار است در قفا . . .
هوش مصنوعی: نوشیدنی او لذت‌بخش و شیرین است، ولی به دنبال آن مشروبات الکلی را ننوش که عوارض سختی به دنبال دارد.
نقش کرم مجوی که الدار قدخلت
نام هنر مپرس که الربع قدعفا
هوش مصنوعی: به دنبال زیبایی‌های ظاهری نباش، چرا که خانه‌ای که وارد آن شده‌ای، خالی از هنر و زیبایی است.
پس گفت ای طایفه غربا و زمره ادبا، مراتب سببی مقدم است بر قرابت نسبی و لحمه ادبی زیادت است از لحمی و عصبی که از قرابت سببی نسیم نسبت آید و از قرابت نسبی خصومت و نصب زاید و من برکارگاه کربت باشما همتار و پودم و ببارگاه غربت همزاد و بود، الا آنکه حالی چون حروف جمع یکرقکعه ایم و ساکن یک بقعه
هوش مصنوعی: ای گروه غربا و دسته ادبا، بدانید که نزدیکی سببی از خویشاوندی نسبی مهم‌تر است و پیوندهای ادبی از پیوندهای خویشاوندی بیشتر است. پیوندهای سببی باعث دوستی و نزدیکی می‌شود، در حالی که پیوندهای نسبی گاهی باعث دشمنی و تنش می‌گردد. من در کارگاه سختی با شما هم‌درس و هم‌باز هستم و از درگاه غربت هم‌نوا و هم‌زبان شما هستم، مگر اینکه حالا چون حروفی که به هم پیوسته‌اند، یکپارچه‌ایم و در یک مکان سکونت داریم.
پس دیگر بار بسر وعظ باز شد و از انجام سخن بآغاز شد و گفت ای گرسنگان بادریوزه و ای تهی شکمان بی روزه، خوش باشید که اجوع یومین و اشبع یوما صفت انبیا و نعت اولیاست که راحت دنیامنتهای همت کورانست و علف مدخر عالم مبتغای طبیعت ستوران
هوش مصنوعی: سخنران دوباره آغاز به صحبت کرد و گفت: ای گرسنگان و ای کسانی که شکم‌های خالی دارید، خوش باشید زیرا گرسنگی دو روزه و سیر شدن یک روز، نشان از ویژگی‌های پیامبران و صفت اولیا است. راحتی دنیا هدف تلاش کسانی است که کورکورانه می‌کوشند و علفی که برای دنیا جمع‌آوری می‌شود، از طبیعت جانوران ناشی می‌گردد.
فرعون لئیم روزی هزار بره بر خوان مینهاد و موسی کلیم در زیر گلیم از گرسنگی ندای انی لما انزلت الی من خیر فقیر در میداد که نه از آن عزت هزتی تقاضا می کرد و نه از آن قلت زلتی.
هوش مصنوعی: فرعون متکبر هر روز هزاران بره را بر سر سفره خود می‌گذاشت، اما موسی کلیم در زیر گلیم به خاطر گرسنگی فریاد می‌زد که به او از نعمت‌های الهی عطا شود. او نه از جایگاه بلند فرعون درخواست می‌کرد و نه از فقر و کمبود خود شکایت می‌نمود.
فرمان آمد که ای موسی خوش باش که شربت مکالمه را سینه صافی شاید و طعام مؤانست را معده خالی باید که الاکلة مع الاکة مضرتان و البطنة مع الفطنة ضرتان تو از آن عزیزتری که ترا بنان و آب و خور و خواب بازگذاریم کس بود که بفراموشی ده من طعام بخورد، روزه را بپذیریم و در مواعید مکالمه اگر تو خلالی در ندان کنی بر تو بگیریم.
هوش مصنوعی: پیام آمد که ای موسی، خوشحال باش زیرا برای گفت‌وگو باید قلبی پاک داشته باشی و برای دوستی و نزدیکی، معده‌ای خالی لازم است. زیرا خوردن و هم‌نشینی با یکدیگر می‌تواند آسیب‌زننده باشد و پرخوری و بی‌احتیاطی نیز زیان‌آور است. تو از آنچه می‌خوری و می‌نوشی و استراحت می‌کنی با ارزش‌تری؛ اگر کسی این موضوع را فراموش کند، روزه را بپذیریم و در زمان‌های گفت‌وگو به تو تذکر خواهیم داد اگر در این عین حال بی‌توجهی کنی.
در راه عشق بر تو بگویم نفس نفس
وز کوی شوق بر تو شمارم قدم قدم
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، مدام از تو صحبت می‌کنم و هر گامم را با شوق به تو می‌شمارم.
در کوره محبت و در بوته هوی
گو تا زند زبانه آتش علم علم
هوش مصنوعی: در آتش عشق و در سختی‌ها بگو که علم و دانش مثل شعله‌ای زبانه می‌کشد و می‌سوزاند.
ای سرهنکانی که لباس طریقت قبای شماست و ای کسانی که کسای حقیقت وطاء و ردای شما از نو و کهنه بصورت برهنه و از قصب ممزج بمعنی متوج و مدوج تاج و دواج سبب رواج مؤنثان و مخنثان است نه پوشش مردان میدان.
هوش مصنوعی: ای سرهنگانی که لباس راه و روش شماست و ای کسانی که پوشش حقیقت و معنای شما، چه نو و چه کهنه، به شکل برهنه و در هم آمیخته است و این به معنای عدم تمایز بین مردان و زنان در جامعه است و نه پوشش مردان در میدان.
لنا الترس حجل و الجیاد سریر
لناالسیف شنف و الحدید حریر
هوش مصنوعی: ما در نبردها از سپرهایمان مثل پرنده‌های زیبا استفاده می‌کنیم و اسب‌های ما به جای تخت، مثل تاجی از بلندی برای ما هستند. شمشیرهایمان خوش صدا و آهن‌های ما نرم و لطیفند.
هر که نه بجامه علم پوشیده است بی جامه است و هر که نه بعمامه علم آراسته است بی عمامه که هر که را در صف بندگی وصفت خواجگی دو پیراهن دادند.
هوش مصنوعی: هر کسی که لباس علم را به تن نکرده باشد، مانند کسی است که لباس ندارد و هر که عمامه علم را بر سر نگذاشته باشد، انگار عمامه‌ای ندارد. زیرا کسی که در صف بندگی قرار دارد، باید لباس خواجگی را به دو شکل بر تن کرده باشد.
حلاوت ایمان در بهای یکی نهادند که طراوت جامه دوگانی با حلاوت مسلمانی جمع نشود، پس چون ذیل سخن دراز شد، عنان سخن باز کشید و گفت بدانید که من عزم بلاد بنی شیبه دارم و قصد زیارت خاک طیبه.
هوش مصنوعی: حلاوت ایمان بر این اساس قرار داده شده است که شادی و طراوت ایمان در تضاد با دوگانگی در لباس و ظاهر است. بنابراین، وقتی که بحث به درازا کشید، در نهایت سخن را کنترل کرد و گفت: "بدانید که من قصد سفر به سرزمین بنی شیبه را دارم و می‌خواهم از خاک پاک آنجا دیدن کنم."
هر کرا بر دستارچه مروت عقدی است و در کیسه فتوت نقدی، ابر وار راد باید بود و آزاده وار آزاد، که هر آینه بیابد مکافات این سخا و مجازات این عطا یوم الحشر و الجزاء والله یضاعف لمن یشاء هر که بود چون مار از پوست از جامه بیرون آمد و از کفش و عمامه آزاد شد و شیخ چون سیر صدمه عمامه شد و چون پیاز ده جامه.
هوش مصنوعی: هر فردی که در کارهای نیک و اخلاقی اهتمام دارد، باید به رعایت ارزش‌ها و اصول انسانی توجه کند. در این مسیر، نیاز است که مانند ابرها از خود گذشتگی و سخاوت نشان دهد و آزادی خود را با اصالت حفظ کند. زیرا در روز قیامت، افراد به پاداش یا کیفر اعمال خود خواهند رسید. هر کس که مانند مار از پوست خود جدا شود و از قید و بندها رها گردد، به نوعی دچار تغییرات خواهد شد. این روند به گونه‌ای است که افراد باید خود را از زحمات و فشارهای زندگی رهایی بخشند، مانند پیازی که لایه‌هایش را کنار می‌زند.
چون گل مقصود از چمن امید برست و بیافت آنچه از قوم میجست، جمله اثقال احمال در آغوش کرد و صاحب القمیصین لایجد حلاوة الایمان را فراموش کرد
هوش مصنوعی: چون گل امیدواری از چمن سر بر آورد و آنچه را که از قوم خود می‌خواست، به دست آورد، همه بارهای سنگین را در آغوش گرفت و صاحب دو لباس نتوانست شیرینی ایمان را فراموش کند.
چون از پایه منبر بزیر آمد، چون ماهی غوطه خورد و چون نهنگ و تمساح عبره کرد بعد از آن خیال او ندیدم و مقال او نشنیدم.
هوش مصنوعی: همان‌طور که از بالای منبر پایین آمد، مانند ماهی در آب غوطه‌ور شد و مانند نهنگ و تمساح در حال تماشا و عبرت گرفتن بود. بعد از آن دیگر خبری از او نداشتم و سخنانش را نشنیدم.
معلوم من نشد که ز احداث روز و شب
با او چه کرد گردش ایام بلعجب؟
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که در این روزها و شب‌ها، سرنوشت من با او چه کرده است؛ چطور روزگار و زمان چنین عجیب می‌گذرد؟
در جام او چه کرد جهان زهر یا شکر؟
در دست او چه داد فلک خار یا رطب؟
هوش مصنوعی: در جام او، جهان می‌تواند زهر باشد یا شکر؛ و در دست او، سرنوشت می‌تواند خار باشد یا خرما.