شمارهٔ ۷
گردیده بودی ماه را بر شاه خون بگریستی
بر تاج و تخت سرنگون چرخ نگون بگریستی
از حسرت جان و تنش وز درد و سوز و شیونش
گر زنده ماندی دشمنش از ما فزون بگریستی
گرداندی آن تاجور کآمد بدینسان از سفر
بر چار حد تخت زر از حد برون بگریستی
دیار دیدی خانه را وآتش زده کاشانه را
بر خاک سر دردانه را یارب که چون بگریستی
گرآگهستی سعد ازین بخروشدی چون رعد ازین
هر صبح و شامی بعد ازین در خاک خون بگریستی
گر خواندی بر که صبا این قصه که گشتی هبا
گردون زنگاری قبا شنگرف گون بگریستی
گر بوم و بر را جان بدی بر مرقدش مویان بدی
دیوار و در نالان بدی سقف و ستون بگریستی
چون ابرا گرنم دارمی از دیده طوفان بارمی
تا حق شاه حقگذار از دیدگان بگذارمی
یکدم بساز ای ساربان با رهروان ناتوان
درکش زمام ناقه را تا جع گردد کاروان
در شارعی منزل گزین کآنجاست از شاهی دفین
کز خاک پاک او زمین فخر آورد بر آسمان
تا ما گروهی مستمند آزرده چرخ بلند
از سینه های دردمند موئیم بر خود یکزمان
جوفی غریب تنگدل از گیتی ده رنگ دل
وز جور چرخ سنگدل یکسر بخوانیم الامان
بر یاد شاه کامیاب وز حسرت روز شباب
بر آستان آن جناب هر یک برافشانیم جان
آن شهریار شیردل وان شهسوار صف گسل
چون بینمش در تیره گل بر تخت دیده کامران
شد کار ملکت ناروا شد باغ و گلشن بی نوا
مرغان خروشان در هوا ایوان دو تا پشت از هوان
گر گریه باشد رای من دریا ندارد پای من
با آتش سودای من گر اشک باید وای من
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گردیده بودی ماه را بر شاه خون بگریستی
بر تاج و تخت سرنگون چرخ نگون بگریستی
هوش مصنوعی: ماه بر سر پادشاه گریسته بود و بر تاج و تخت او اشک میریخت. چرخ فلکی که به معنای سرنوشت است نیز از این ماجرا افسرده و غمگین شده بود.
از حسرت جان و تنش وز درد و سوز و شیونش
گر زنده ماندی دشمنش از ما فزون بگریستی
هوش مصنوعی: اگر با حسرت و دردی که او دارد و نالهها و زاریهایش را ببینی، اگر تو زنده بمانی و او دشمنی از تو داشته باشد، بیشتر از تو برای او میگرید.
گرداندی آن تاجور کآمد بدینسان از سفر
بر چار حد تخت زر از حد برون بگریستی
هوش مصنوعی: تو آن سلطان را به سفر فرستادی و او با این وضعیت به خانه برگشت که از تخت زرین خود فراتر رفته و دچار اندوه و گریه شده است.
دیار دیدی خانه را وآتش زده کاشانه را
بر خاک سر دردانه را یارب که چون بگریستی
هوش مصنوعی: در سرزمین خود، خانهای را دیدی که آتش، آن را ویران کرده و زندگی را به خاکستر نشسته است. ای خدا، چقدر دلخون است که وقتی بر آنجا مینگرم، اشک در چشمانم جمع میشود.
گرآگهستی سعد ازین بخروشدی چون رعد ازین
هر صبح و شامی بعد ازین در خاک خون بگریستی
هوش مصنوعی: اگر آگهی از این موضوع داشته باشی، همچون رعد در این زمینه فریاد خواهی زد. در هر صبح و شام، پس از این ماجرا، در خاک از گریه و خون خواهی ریخت.
گر خواندی بر که صبا این قصه که گشتی هبا
گردون زنگاری قبا شنگرف گون بگریستی
هوش مصنوعی: اگر بپرسی که صبا این داستان را برای که خوانده است، باید بدانی که این گردون غبارآلود مانند قبايي قرمز رنگ را به نگراني و اندوه انداخته است.
گر بوم و بر را جان بدی بر مرقدش مویان بدی
دیوار و در نالان بدی سقف و ستون بگریستی
هوش مصنوعی: اگر جان میدادی به وطن و بر قبرش موهایت را میریختی، دیوار و درگریه میکردند و سقف و ستون به حال تو اشک میریختند.
چون ابرا گرنم دارمی از دیده طوفان بارمی
تا حق شاه حقگذار از دیدگان بگذارمی
هوش مصنوعی: به خاطر باران و طوفان بیناییام را از دست میدهم تا اینکه حقیقت را از برابر چشمانم بردارم.
یکدم بساز ای ساربان با رهروان ناتوان
درکش زمام ناقه را تا جع گردد کاروان
هوش مصنوعی: ای سارنما، لحظهای با مسافران ناتوان همراهی کن و افسار شتر را به دست بگیر تا کاروان به راه بیفتد و به مقصد برسد.
در شارعی منزل گزین کآنجاست از شاهی دفین
کز خاک پاک او زمین فخر آورد بر آسمان
هوش مصنوعی: در کویی ساکن شو که در آنجا از مقام و بزرگی پادشاهی، رازهای ارزشمندی پنهان است؛ زیرا از خاک پاک او، زمین به آسمان مباهات میکند.
تا ما گروهی مستمند آزرده چرخ بلند
از سینه های دردمند موئیم بر خود یکزمان
هوش مصنوعی: ما گروهی از نیازمندان هستیم که از درد دلهای خود رنج میبریم و در برابر مشکلات زندگی، مانند چرخ بزرگ زمان، از دلهای بیمناک و آشفته به زحمت میگذرانیم.
جوفی غریب تنگدل از گیتی ده رنگ دل
وز جور چرخ سنگدل یکسر بخوانیم الامان
هوش مصنوعی: در مکانی دور و غریب، دل تنگی وجود دارد که از مشکلات زندگی رنگ و رویش باخته است. از تیرگی و ناملایمات روزگار، فقط یک فریاد نجات باقی مانده است.
بر یاد شاه کامیاب وز حسرت روز شباب
بر آستان آن جناب هر یک برافشانیم جان
هوش مصنوعی: به یاد شاه پیروز و به خاطر آرزوی روزهای جوانی، جان خود را در برابر آن مقام مقدس فدای ایشان میکنیم.
آن شهریار شیردل وان شهسوار صف گسل
چون بینمش در تیره گل بر تخت دیده کامران
هوش مصنوعی: آن پادشاه شجاع و دلیر، همچون یک جنگجو در میدان نبرد، هنگامی که او را در میان گلهای تیره و زیبای دنیا میبینم، بر تخت موفقیت و کامیابی نشسته است.
شد کار ملکت ناروا شد باغ و گلشن بی نوا
مرغان خروشان در هوا ایوان دو تا پشت از هوان
هوش مصنوعی: کار کشور به تباهی رسیده و باغ و گلشن بیصدا شدهاند. پرندگان که به شوق آواز بلند پرواز میکنند، در آسمان دو طرف ایوان را پر کردهاند.
گر گریه باشد رای من دریا ندارد پای من
با آتش سودای من گر اشک باید وای من
هوش مصنوعی: اگر گریه کردن انتخاب من باشد، دریا نیست که پایم را نگه دارد. آتش درونم به خاطر عشق من میسوزد. اگر نیاز به اشک است، وای بر حال من!