شمارهٔ ۶
چه افتری چه محال است این دروغ گفت
که شد فرشته عرشی و فرش خاکی جفت
هزار گنج معانی شد آشکار گر او
ز روی صورت در کنج خاک رخ بنهفت
ز منبع حکم الماس نطق دربارش
ز بس که از ره تحقیق در معنی سفت
ز مسند شرف الفاظ گوهرافشانش
ز بس که از سر تدقیق سر حکمت گفت
ملول گشت و غمی و رخ از جهان برتافت
برفت و خلوت کر و بیان گزید و بخفت
خدای داند کز بوستان حکمت و فضل
چنو نهال نرست و چنو گلی نشکفت
ز تیغ ملت اسلام زنگ شرک ببرد
ز روی عالم خاکی غبار جهل برفت
ز حوض کوثر در خلد حور ساقی اوست
جهان فانی مملو ز ذکر باقی اوست
چه حکم بود که تقدیر لایزالی کرد
که با بهین بشر دهر بدسگالی کرد
فتاد اختر افضال در حبوط وبال
مه تمام سپهر هدی هلالی کرد
زمانه آتش غم در دل معانی زد
سپهر خاک فنا بر سر معالی کرد
ز سهم واقعه نه روز آنچنان نالید
که زاد سروش از فرط نالی کرد
ستون سروش از رنج چون نهالی شد
چنانکه میل ز مسند سوی نهالی کرد
لقای حق چو به چشم خرد معاینه دید
سرای خاک ز مهمان پاک خالی کرد
سرش ز دست اجل گرچه زیر پای آمد
خدای مرتبتش چون سپهر عالی کرد
به روز مه شده طی بی زماه حجه تمام
به سال هجره خی و عین وبی به دار سلام
دریغ قصر مشید هدی که ویران شد
دریغ تخت سلیمان که بی سلیمان شد
دریغ و درد که خورشید نورگستر فضل
به زیر سایه این خاک تیره پنهان شد
وجود پاکش جان جهان فانی بود
کجا بماند باقی جهان چو بی جان شد
زلال خضر فروشد به خاک و روشن گشت
که خاک تیره بغداد آب حیوان شد
تن شریفش اگر در حضیض ایوان خفت
همای اوج عزیزش بر اوج کیوان شد
ازین سرای که زندان جان اهل دل است
دلش گرفت و مقیم سرای رضوان شد
بدید کز رصد فرش خاک هیچ ندید
به نور جان به سر سر عرش رحمان شد
به اعتقاد سپهر برین مریدش بود
به استفادت برجیس مستفیدش بود
کجا شد آنکه بدو بد قوام حکمت و شرع
که شد گسسته به مرگش نظام حکمت و شرع
کجا شد آنکه به کلک و بنان گوهربار
نگاهداشت عنان و زمام حکمت و شرع
کجا دهند ازین پس نشان فطنت و فضل
کجا برند دگربار نام حکمت و شرع
تمام بود در او اعتقاد و دین درست
شکسته شد پس ازو احترام حکمت و شرع
سپهر بود در این دور یار ملت و دین
زمانه بود در آن عهد رام حکمت و شرع
ز شرع و حکمت بس کن که شد به کام جهان
خوش آن زمان که جهان بد به کام حکمت و شرع
ز بحر لطف و معانی دو صد هزاران در
یتیم ماند به فوت امام حکمت و شرع
ملک به مرقد پاکش به خاکبوسی شد
کبود جامه به سوک نصیر طوسی شد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه افتری چه محال است این دروغ گفت
که شد فرشته عرشی و فرش خاکی جفت
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که چگونه چیز غیرممکنی میتواند به واقعیتی باورنکردنی تبدیل شود. دروغی که به طور غیرمحتملی موجب ایجاد یک همپوشانی بین موجودات آسمانی و زمینی شده است، به تصویر کشیده میشود. به عبارت دیگر، این عبارت به شدت از حیرت و شگفتی نسبت به چنین تحولی صحبت میکند.
هزار گنج معانی شد آشکار گر او
ز روی صورت در کنج خاک رخ بنهفت
هوش مصنوعی: هر چه معانی عمیق و ارزشمند وجود دارد، به وضوح نمایان میشود، اگر او (انسان یا یک روح) از روی ظواهر و ظاهرسازیها خارج شده و در دل زمین و در زیر خاک نیز چهرهاش را نشان دهد.
ز منبع حکم الماس نطق دربارش
ز بس که از ره تحقیق در معنی سفت
هوش مصنوعی: از آنجا که حقیقت را بهخوبی جستجو کردم، سخنهایش پر از ارزش و معنا شدهاند.
ز مسند شرف الفاظ گوهرافشانش
ز بس که از سر تدقیق سر حکمت گفت
هوش مصنوعی: از جایگاه والای کلام او، که پر از درخشش و ارزش است، به خاطر دقت او در بیان حکمت و اندیشههای عمیقش، به خوبی میتوان فهمید که سخنانش چقدر گرانبها و حکمتآمیز هستند.
ملول گشت و غمی و رخ از جهان برتافت
برفت و خلوت کر و بیان گزید و بخفت
هوش مصنوعی: او از دنیا ناامید و غمگین شد و روی از آن برگرداند. به تنهایی رفت و به سکوت پناه برد و آرام گرفت.
خدای داند کز بوستان حکمت و فضل
چنو نهال نرست و چنو گلی نشکفت
هوش مصنوعی: خدا میداند که از باغ دانش و فضیلت، چه نهالی رشد نکرده و چه گلی شکوفا نشده است.
ز تیغ ملت اسلام زنگ شرک ببرد
ز روی عالم خاکی غبار جهل برفت
هوش مصنوعی: تیغ ملت اسلام با شدت و قدرت، زنگار شرک را از روی زمین زدود و غبار نادانی را نیز ریشهکن کرد.
ز حوض کوثر در خلد حور ساقی اوست
جهان فانی مملو ز ذکر باقی اوست
هوش مصنوعی: از چشمه کوثر در بهشت حوری، ساقی ابدی هست. دنیاهای زودگذر پر از یاد اوست که باقی و جاودانه است.
چه حکم بود که تقدیر لایزالی کرد
که با بهین بشر دهر بدسگالی کرد
هوش مصنوعی: تقدیر ابدی چه حکمتی دارد که با بهترین انسانها در این دنیا بدی و سختی میکند؟
فتاد اختر افضال در حبوط وبال
مه تمام سپهر هدی هلالی کرد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف یک ستاره یا اختر خاص میپردازد که به عنوان نماد فضیلت و خیر و خوبی در آسمان قرار دارد. این ستاره در مسیر خودش، میتواند باعث روشنایی و هدایت دیگران شود و برای افرادی که به آن نگاه میکنند، حس آرامش و امید ایجاد کند. همچنین، به بیان زیباییهای طبیعی و نقش آنها در زندگی انسانها اشاره شده است.
زمانه آتش غم در دل معانی زد
سپهر خاک فنا بر سر معالی کرد
هوش مصنوعی: دنیا غم را در دل معانی روشن کرد و آسمان، گرد و غبار نابودی را بر سر هنرها و فضیلتها نشاند.
ز سهم واقعه نه روز آنچنان نالید
که زاد سروش از فرط نالی کرد
هوش مصنوعی: از شدت فاجعه و واقعهای که رخ داد، آنقدر ناله و فغان سر داد که حتی سروش (فرشته) نیز به خاطر شدت این نالهها به گریه افتاد.
ستون سروش از رنج چون نهالی شد
چنانکه میل ز مسند سوی نهالی کرد
هوش مصنوعی: ستون سروش به خاطر رنج و سختیها، مانند نهالی جوان و آسیبپذیر شده است، به طوری که تمایل دارد از جایگاه خود به سوی آن نهال برود.
لقای حق چو به چشم خرد معاینه دید
سرای خاک ز مهمان پاک خالی کرد
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به شناخت عمیق حقیقت و خداوند برسد، متوجه میشود که دنیا و زندگی مادی در نظر او کماهمیت و بیارزش میشود، به طوری که از این دنیای فانی و موقتی دست برمیدارد و به سوی حقیقت معنوی رهنمون میشود.
سرش ز دست اجل گرچه زیر پای آمد
خدای مرتبتش چون سپهر عالی کرد
هوش مصنوعی: اگرچه سرش بر اثر سرنوشت به زیر پا افتاد، ولی مقام والای او را خداوند چون آسمانی بلند نشان داد.
به روز مه شده طی بی زماه حجه تمام
به سال هجره خی و عین وبی به دار سلام
هوش مصنوعی: در روزی که ماه به کمال میرسد، در حالی که سال هجرت در دویست و نود و هفت سال است، به درودی با سلام و خوشامد گفتن میپردازند.
دریغ قصر مشید هدی که ویران شد
دریغ تخت سلیمان که بی سلیمان شد
هوش مصنوعی: متأسفم که قصر زیبای مشید نابود شد و همچنین برای تخت سلیمان که بدون خود سلیمان ارزشش را از دست داد.
دریغ و درد که خورشید نورگستر فضل
به زیر سایه این خاک تیره پنهان شد
هوش مصنوعی: متأسفانه، نور و فضیلت خورشید در زیر سایه این زمین تاریک پنهان شده و این موضوع حسرتانگیز و دردناک است.
وجود پاکش جان جهان فانی بود
کجا بماند باقی جهان چو بی جان شد
هوش مصنوعی: وجود پاک او جان هر چیز فانی است. وقتی که این وجود پاک از میان برود، دیگر چیزی از جهان باقی نمیماند.
زلال خضر فروشد به خاک و روشن گشت
که خاک تیره بغداد آب حیوان شد
هوش مصنوعی: آب زلال و شفاف خضر، به خاک فروخته میشود و این باعث میشود که خاک سیاه بغداد، به آب حیات تبدیل شود.
تن شریفش اگر در حضیض ایوان خفت
همای اوج عزیزش بر اوج کیوان شد
هوش مصنوعی: اگرچه تن باعزت او در پایینترین نقطه و در کنار دیوار آرمیده باشد، ولی مقام و شان او در آسمانها و بلندای کیوان (سیاره زحل) برقرار است.
ازین سرای که زندان جان اهل دل است
دلش گرفت و مقیم سرای رضوان شد
هوش مصنوعی: از این مکان که برای روحهای شاد و اهل دل، همچون زندانی است، دلش تنگ شد و به اقامتگاه بهشت رفت.
بدید کز رصد فرش خاک هیچ ندید
به نور جان به سر سر عرش رحمان شد
هوش مصنوعی: دیده است که از نگاه به زمین، هیچ نوری نمیبیند و به واسطه روشنایی روح، به عرش رحمان (خداوند) صعود کرده است.
به اعتقاد سپهر برین مریدش بود
به استفادت برجیس مستفیدش بود
هوش مصنوعی: به نظر سپهر، این شخص به عنوان یک پیرو شناخته میشود و از موفقیتهای برجیس، بهرهمند شده است.
کجا شد آنکه بدو بد قوام حکمت و شرع
که شد گسسته به مرگش نظام حکمت و شرع
هوش مصنوعی: کجاست آنکه با وجود او، اصول حکمت و دین استوار بود؟ حالا که او از دنیا رفته، نظم و ترتیب حکمت و دین از هم گسسته شده است.
کجا شد آنکه به کلک و بنان گوهربار
نگاهداشت عنان و زمام حکمت و شرع
هوش مصنوعی: کجاست کسی که با قلم و دستش، امور حکمت و قوانین را به خوبی مدیریت کرد و آنها را به راه درست هدایت نمود؟
کجا دهند ازین پس نشان فطنت و فضل
کجا برند دگربار نام حکمت و شرع
هوش مصنوعی: کجا میتوان نشانههای نبوغ و دانش را پیدا کرد و نام حکمت و قانون را دوباره کجا میتوان شنید؟
تمام بود در او اعتقاد و دین درست
شکسته شد پس ازو احترام حکمت و شرع
هوش مصنوعی: تمام اعتقادات و ایمانها تحت تأثیر او دچار تردید و زوال شد، و به دنبال آن، احترام به عقل و اصول دینی نیز آسیب دید.
سپهر بود در این دور یار ملت و دین
زمانه بود در آن عهد رام حکمت و شرع
هوش مصنوعی: در این زمان، آسمان یا بخت یاری برای ملت و مذهب بود و در آن دوران، دانش و قوانین به خوبی اجرا میشدند.
ز شرع و حکمت بس کن که شد به کام جهان
خوش آن زمان که جهان بد به کام حکمت و شرع
هوش مصنوعی: دیگر از قوانین شرع و علم دست بردار، زیرا زمانی که دنیا به خوشی خودش میرسد، آن زمان است که حکمت و قوانین شرع به نفع دنیا نیستند.
ز بحر لطف و معانی دو صد هزاران در
یتیم ماند به فوت امام حکمت و شرع
هوش مصنوعی: از دریای محبت و معانی، دو صد هزار نکته نادیده و بیسرپرست باقی ماندهاند، به خاطر از دست رفتن پیشوای حکمت و قوانین.
ملک به مرقد پاکش به خاکبوسی شد
کبود جامه به سوک نصیر طوسی شد
هوش مصنوعی: ملک به آرامگاه مقدس او رفت و به خاک آنجا بوسه زد و لباسش به خاطر غم نصیر طوسی رنگ آبی و کبود به خود گرفت.