گنجور

شمارهٔ ۴

وقت طرب رسید که مشاطه بهار
آراست نوعروس چمن را به صد نگار
گلگونه زد ز لاله رخ باغ و راغ را
وز سبزه وسمه کرد بر ابروی جویبار
جعد بنفشه را به بخوری نسیم داد
کز رشک خون گرفت دل نافه تتار
سر هفت کرده غنچه رعنا ز حجله باز
آمد به عرصه گاه ریاحین عروس وار
شد چشم های نرگس مخمور نیمخواب
شد زلف های سنبل سیراب تابدار
بنگر دورنگی گل رعنا چو دور چرخ
زین سو به رنگ عاشق و زانسو به رنگ یار
پوشیده بیدمشک ز سنجاب پوستین
یعنی که پر ز برف شکوفه ست شاخسار
در بوستان نثار شکوفه ز باد سخت
ماند به سیمباری دست امیر بار
سردار دین سپه کش اسلام بار یک
آن در صفات آدمی و در صفا ملک
باز آن نگار بررخ دینی نهاده اند
کز رشک داغ بر دل مانی نهاده اند
گوئی که زنده کردن اجسام خاک را
در باد معجز دم عیسی نهاده اند
بنیاد صبح و اصل بهار و نهاد باغ
گوئی که عاشقان به تمنی نهاده اند
شاخ شکوفه را چو ثریا شمرده اند
گلبرگ را مقابل شعری نهاده اند
پیکان نمود غنچه و خنجر کشید بید
سر سوی رزم هر دو به دعوی نهاده اند
گر بر چنار بید کشد خنجر خلاف
بر پنجه چنار نه حنی نهاده اند
در روز نو سپاه ریاحین به داوری
سر سوی صدر و سرور دنیی نهاده اند
آن ذات لطف و آیت مردی و مردمی
کاخلاق اوست غایت مردی و مردمی
ای شمع اگر نه محنت عشق آزموده ای
از راه دیده راز دلت چون نموده ای
پروانه را بسوختی و یافتی جزا
تخمی که کاشتی بر آن خود دروده ای
از عاشقان تو رسته تری زانکه روزها
باری ز سوزش ایمنی و خوش غنوده ای
اسکندری که ساختی از چهره آینه
آری تو نیز هم ظلماتی گشوده ای
نی صیقلی به وجه دگر کز جمال خویش
زنگار تیرگی ز رخ شب زدوده ای
پرویزوار تاج و سرت را به تیغ داد
آن بوسه ها که از لب شیرین ربوده ای
لاف سری مزن که زجانت بکاسته ست
آن تاج عاریت که بر سر جاهت فزوده ای
قد بر کشیده ای و رخ افروخته مگر
یکشب ندیم بزم سپهدار بوده ای
آن شهریار عالم و عادل که روز جنگ
بر شیر و بر پلنگ کند کوه و بیشه تنگ
ای از فلک کمینه خطابت یمین ملک
تیغت معین ملت و کلکت امین ملک
زاید زجود دست تو هر دم یسار دین
باشد به خاک پای تو دایم یمین ملک
در جویبار مملکت و بوستان دین
از آب تیغ تو شکفد یاسیمین ملک
از قدر تو گرفت ترفع سپهر دین
وز جاه تو نمود تمکن زمین ملک
تیغ تو قامع ملک چارمین سپهر
پاس تو حارس فلک هفتمین ملک
شد خلق را کف تو به بخشش ضمان رزق
شد شاه را دل تو به دانش ضمین ملک
ناگه کمین کینه گشاید اجل بر او
در دور تو هر آنکه بود در کمین ملک
گردون در آستین مراد تو می نهد
هرچ آیدش به دست زغث و سمین ملک
ای نو بهار ما رخ عالم فروز تو
نوروز و عید باد همه ساله روز تو
ای از تو سروری و سری نام یافته
وز بخت تو روزگار همه کام یافته
در خدمت رکاب تو هر کو نهاد گام
صد کام در مقابل هر گام یافته
از مرتبت کمینه و شاق تو در جهان
هر چه کزان نهایت اوهام یافته
خلقی ز عدل شاملت ارزاق توخته
جوفی ز عدل کاملت آرام یافته
در یاز رنج بذل کف چون سحاب تو
خود را غریق منت و انعام یافته
خورشید کو به نور بود مایه بخش کان
از فیض رای روشن تو وام یافته
در آشیان ملک جهان مرغ بخت تو
در زیر بال بیضه اسلام یافته
در جنب موکب تو غلامان و بندگانت
کمتر جنیبت ابلق ایام یافته
ختم چکامه راغزلی خوش ز بهر تو
گر بشنوی ادا کنم از لفظ شهر تو

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقت طرب رسید که مشاطه بهار
آراست نوعروس چمن را به صد نگار
هوش مصنوعی: زمان خوشحالی فرارسیده است، زیرا آرایشگر بهار به زیبایی عروسی که چمن نام دارد را با صد نقش و نگار آراسته است.
گلگونه زد ز لاله رخ باغ و راغ را
وز سبزه وسمه کرد بر ابروی جویبار
هوش مصنوعی: گلهای زیبای لاله رنگ و روی باغ و دشت را زیباتر کرد و سبزه و گیاهان، چهره جویبار را مانند ابرو جلوه دادند.
جعد بنفشه را به بخوری نسیم داد
کز رشک خون گرفت دل نافه تتار
هوش مصنوعی: نسیم لطیف به جعد و حالت بنفشه طعمی بخشید که دل نافه‌ای تارت را به خاطر حسادت به زخم عشق، مجروح کرد.
سر هفت کرده غنچه رعنا ز حجله باز
آمد به عرصه گاه ریاحین عروس وار
هوش مصنوعی: غنچه زیبای تازه‌ای که پس از هفت روز از باغ بیرون آمده، به مانند عروس، به میان گل‌ها و سبزه‌ها وارد می‌شود.
شد چشم های نرگس مخمور نیمخواب
شد زلف های سنبل سیراب تابدار
هوش مصنوعی: چشم‌های نرگس به حالت مستی و خواب آلودگی رسیده و زلف‌های سنبل نیز به حالت شاداب و پرجنب‌وجوش در آمده‌اند.
بنگر دورنگی گل رعنا چو دور چرخ
زین سو به رنگ عاشق و زانسو به رنگ یار
هوش مصنوعی: به گل زیبای خوشبو نگاه کن که مانند دورآسمان، از یک سو به رنگ عاشق و از سوی دیگر به رنگ معشوق درآمده است.
پوشیده بیدمشک ز سنجاب پوستین
یعنی که پر ز برف شکوفه ست شاخسار
هوش مصنوعی: بیدمشک به قدری برف روی خود دارد که به نظر می‌رسد سنجاب بر روی آن خز پوشیده است، به این معنا که شکوفه‌ها در درختان به وفور نمایان شده‌اند.
در بوستان نثار شکوفه ز باد سخت
ماند به سیمباری دست امیر بار
هوش مصنوعی: در باغ، شکوفه‌ها به خاطر وزش شدید باد به زمین افتاده‌اند و سیمبر، که یک نوع درخت است، به شدت به دست امیر بار آسیب دیده است.
سردار دین سپه کش اسلام بار یک
آن در صفات آدمی و در صفا ملک
هوش مصنوعی: سردار دین، فرمانده سپاه اسلام در یک لحظه به ویژگی‌های انسانی و پاکی ملک توجه می‌کند.
باز آن نگار بررخ دینی نهاده اند
کز رشک داغ بر دل مانی نهاده اند
هوش مصنوعی: دوباره آن معشوق زیبا را دیده‌ام که بر چهره‌اش نشانی از عشق و زیبایی است، نشانی که از حسادت به دل من آتش زده است.
گوئی که زنده کردن اجسام خاک را
در باد معجز دم عیسی نهاده اند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در اینجا اشاره به این موضوع است که احیای جسمی که از خاک ساخته شده، مانند معجزه‌ای است که به دم عیسی نسبت داده می‌شود. به نوعی، این جمله به قدرت و شگفتی الهی در زندگی دوباره بخشیدن به چیزهایی که به نظر مرده یا بی‌روح می‌آیند، اشاره دارد.
بنیاد صبح و اصل بهار و نهاد باغ
گوئی که عاشقان به تمنی نهاده اند
هوش مصنوعی: صبح و بهار و زیبایی‌های باغ همه به خاطر عشق و آرزوهایی است که عاشقان در دل دارند.
شاخ شکوفه را چو ثریا شمرده اند
گلبرگ را مقابل شعری نهاده اند
هوش مصنوعی: مختصری از زیبایی طبیعت را بیان می‌کند که در آن شکوفه‌ها به مانند ستاره‌های روشن درخشانند و گلبرگ‌ها به مثابه شعرهای زیبا، جلوه‌گری می‌کنند. این تصویرسازی نشان‌دهنده زیبایی و هماهنگی بین عناصر طبیعی و هنر است.
پیکان نمود غنچه و خنجر کشید بید
سر سوی رزم هر دو به دعوی نهاده اند
هوش مصنوعی: یک پیکان بید غنچه را نشان می‌دهد و خنجر بر می‌کشد، بید به سمت جنگ می‌رود و هر دو در حال جدال هستند.
گر بر چنار بید کشد خنجر خلاف
بر پنجه چنار نه حنی نهاده اند
هوش مصنوعی: اگر درخت بید را با خنجر بزنند، چنار در برابر آن مقاومتی ندارد و نمی‌تواند هیچ کاری انجام دهد.
در روز نو سپاه ریاحین به داوری
سر سوی صدر و سرور دنیی نهاده اند
هوش مصنوعی: در روز نو، گروهی از گل‌ها به سوی رهبری و مقام عالی دنیا نگاه کرده‌اند تا قضاوت کنند.
آن ذات لطف و آیت مردی و مردمی
کاخلاق اوست غایت مردی و مردمی
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع می‌پردازد که وجود خداوند به گونه‌ای است که تجلی‌گر ویژگی‌های نیکو و ارزشمند انسانی است. این لطف و صفات عالی او نمایانگر اوج کمال انسانی و انسانیّت است، که در واقع مصداق و نمونه‌ای از این ویژگی‌ها نیز در خود او وجود دارد.
ای شمع اگر نه محنت عشق آزموده ای
از راه دیده راز دلت چون نموده ای
هوش مصنوعی: ای شمع، اگر درد و رنج عشق را تجربه نکرده‌ای، پس چگونه می‌توانی عشق درونت را از راه چشمانت نشان دهی؟
پروانه را بسوختی و یافتی جزا
تخمی که کاشتی بر آن خود دروده ای
هوش مصنوعی: پروانه را سوزاندی و نتیجه‌ای که گرفتی تنها دانه‌ای بود که خودت در دل آن کاشته بودی.
از عاشقان تو رسته تری زانکه روزها
باری ز سوزش ایمنی و خوش غنوده ای
هوش مصنوعی: تو از جمع عاشقانت جدا هستی، زیرا که در روزها به خاطر درد و رنجی که کشیده‌ای، ایمن و آرام به خواب رفته‌ای.
اسکندری که ساختی از چهره آینه
آری تو نیز هم ظلماتی گشوده ای
هوش مصنوعی: تو که با چهره آینه‌ای مثل اسکندر، چنین قدرتی به‌وجود آورده‌ای، خودت هم در واقع در جهانی تاریک و ناشناخته باز کرده‌ای.
نی صیقلی به وجه دگر کز جمال خویش
زنگار تیرگی ز رخ شب زدوده ای
هوش مصنوعی: نی تو همچون آینه‌ای صاف و روشن است که از زیبایی‌ات، تاریکی‌ها و زنگارهای دل را از چهره شب پاک کرده‌ای.
پرویزوار تاج و سرت را به تیغ داد
آن بوسه ها که از لب شیرین ربوده ای
هوش مصنوعی: پرویز وار، تاج و سلطنت تو را به خاطر آن بوسه‌هایی که از لب شیرین گرفته‌ای، به تیغ سپرد.
لاف سری مزن که زجانت بکاسته ست
آن تاج عاریت که بر سر جاهت فزوده ای
هوش مصنوعی: به خودت نبال و خود را بزرگ مپندار که آن افتخاری که فعلاً داری، به واقعیت واقعی‌ات آسیب رسانده و چیزی که به‌طور موقت به دست آورده‌ای، تنها قرضی است و قابل اتکا نیست.
قد بر کشیده ای و رخ افروخته مگر
یکشب ندیم بزم سپهدار بوده ای
هوش مصنوعی: تو قد و قامت زیبا و چهره‌ای درخشان داری، اما آیا فقط یک شب به مهمانی سردار رفته‌ای؟
آن شهریار عالم و عادل که روز جنگ
بر شیر و بر پلنگ کند کوه و بیشه تنگ
هوش مصنوعی: این شاعر درباره یک پادشاه دانا و عدل صحبت می‌کند که در زمان جنگ، به قدرتمندی و شجاعت خود به مقابله با بزرگ‌ترین خطرات می‌پردازد و در نبردها بی‌رحمانه با دشمنانش می‌جنگد و هیچ‌چیز نمی‌تواند او را متوقف کند.
ای از فلک کمینه خطابت یمین ملک
تیغت معین ملت و کلکت امین ملک
هوش مصنوعی: ای کسی که از آسمان بر زمین فرود آمده‌ای، تو پیام‌آور فرمانروایی. شمشیر تو حمایت‌گر ملت و دستت امانت‌دار قدرت است.
زاید زجود دست تو هر دم یسار دین
باشد به خاک پای تو دایم یمین ملک
هوش مصنوعی: هر لحظه که از دست‌های تو مایه generosity و فداکاری می‌آید، سمت چپ دین به خاک پایت می‌افتد و سمت راست ملک همواره به تو وابسته است.
در جویبار مملکت و بوستان دین
از آب تیغ تو شکفد یاسیمین ملک
هوش مصنوعی: در جویبار سرزمین و باغ دین، به وسیله‌ی شمشیر تو بوی یاسمن سرسبز و خوشبو می‌پیچد.
از قدر تو گرفت ترفع سپهر دین
وز جاه تو نمود تمکن زمین ملک
هوش مصنوعی: به خاطر ارج و منزلت تو، آسمان دین به تو افتخار می‌کند و زمین به سبب موقعیت و مقام تو، خود را در اختیار تو قرار می‌دهد.
تیغ تو قامع ملک چارمین سپهر
پاس تو حارس فلک هفتمین ملک
هوش مصنوعی: تیغ تو همچون نشانه‌ای در آسمان چهارم، حکمرانی را در دست دارد و پاسبان آسمان هفتم است.
شد خلق را کف تو به بخشش ضمان رزق
شد شاه را دل تو به دانش ضمین ملک
هوش مصنوعی: خلق به لطف و بخشش تو روزی می‌گیرند و دل شاه به دانش تو وام‌دار حکومت است.
ناگه کمین کینه گشاید اجل بر او
در دور تو هر آنکه بود در کمین ملک
هوش مصنوعی: به ناگاه، مرگ با کینه و عیب‌جویی به او حمله می‌کند. در زمانی که تو دور و بر هستی، هر کسی که در کمین فرصت باشد، ممکن است به سراغ او بیاید.
گردون در آستین مراد تو می نهد
هرچ آیدش به دست زغث و سمین ملک
هوش مصنوعی: آسمان هر چیزی را که بخواهد، با خودش به تو می‌آورد، چه خوب و چه بد، چه اندک و چه فراوان.
ای نو بهار ما رخ عالم فروز تو
نوروز و عید باد همه ساله روز تو
هوش مصنوعی: ای بهار نو به دنیای ما، چهره‌ی تو ánh دنیای ما را روشن کرده است. عید نوروز و روزهای خوش، هر سال مخصوص تو باشد.
ای از تو سروری و سری نام یافته
وز بخت تو روزگار همه کام یافته
هوش مصنوعی: ای که به خاطر وجود تو، همه چیز به خوبی پیش می‌رود و خوشبختی از سوی تو در زندگی برپا شده است.
در خدمت رکاب تو هر کو نهاد گام
صد کام در مقابل هر گام یافته
هوش مصنوعی: هر کسی که در خدمت تو قرار گیرد و گام‌هایش را در این راه بردارد، به‌اندازه هر گامی که برمی‌دارد، به خواسته‌ها و آرزوهای بسیاری دست می‌یابد.
از مرتبت کمینه و شاق تو در جهان
هر چه کزان نهایت اوهام یافته
هوش مصنوعی: از مقام والای تو در دنیا، هر چیزی که خیالات به آن رسیده‌اند، از مرتبه‌ای پایین‌تر است.
خلقی ز عدل شاملت ارزاق توخته
جوفی ز عدل کاملت آرام یافته
هوش مصنوعی: افرادی از نعمت‌های تو بهره‌مند شده‌اند، و با وجود عدالت کامل تو، در دلشان احساس آرامش می‌کنند.
در یاز رنج بذل کف چون سحاب تو
خود را غریق منت و انعام یافته
هوش مصنوعی: در کویر حیات، بخشش خود را مانند ابرهای باران‌زا به دیگران عطا کن؛ زیرا تو با این کار در دریای نعمت و فضل غوطه‌ور خواهی شد.
خورشید کو به نور بود مایه بخش کان
از فیض رای روشن تو وام یافته
هوش مصنوعی: خورشید که منبع نور و روشنایی است، به دلیل بخشش و فیض روشن تو، توانسته است این نور را به دست آورد.
در آشیان ملک جهان مرغ بخت تو
در زیر بال بیضه اسلام یافته
هوش مصنوعی: در سرزمین پادشاهی جهان، پرنده‌ای که نشانه خوشبختی توست، در سایه بال قدرت اسلام به وجود آمده است.
در جنب موکب تو غلامان و بندگانت
کمتر جنیبت ابلق ایام یافته
هوش مصنوعی: در کنار مکان تو، خدمتگزاران و بندگانت به اندازه کافی تجربه و آزمون‌های سخت را پشت سر نگذاشته‌اند.
ختم چکامه راغزلی خوش ز بهر تو
گر بشنوی ادا کنم از لفظ شهر تو
هوش مصنوعی: به خاطر تو، شعر زیبا و دلنشینی را به پایان می‌رسانم، اگر تو صدای آن را بشنوی، از زبان زیبای تو آن را بیان می‌کنم.