شمارهٔ ۱۰
دلبری دارم و هر کس که بود همنامش
دولتی گردد و از بخت برآید کامش
پنج حرف است و شمارش صد و پنجاه بود
به حساب جمل ار جمع کنی ارقامش
چار از آن هست یکی جامه دیبای نفیس
که مهین همه افلاک بود همنامش
قلب گردان و بر او ثلث ز اصلش بفزای
نه در آغاز ولی در وسط و انجامش
گر ندانست کسی ماند ز وصلش محروم
وانکه دانست فتد مرغ هوا در دامش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.