گنجور

شمارهٔ ۱۰

دلبری دارم و هر کس که بود همنامش
دولتی گردد و از بخت برآید کامش
پنج حرف است و شمارش صد و پنجاه بود
به حساب جمل ار جمع کنی ارقامش
چار از آن هست یکی جامه دیبای نفیس
که مهین همه افلاک بود همنامش
قلب گردان و بر او ثلث ز اصلش بفزای
نه در آغاز ولی در وسط و انجامش
گر ندانست کسی ماند ز وصلش محروم
وانکه دانست فتد مرغ هوا در دامش

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلبری دارم و هر کس که بود همنامش
دولتی گردد و از بخت برآید کامش
هوش مصنوعی: من دلبری دارم و هر کسی که نامش با او یکی باشد، به نوعی خوشبختی و نعمت دست پیدا می‌کند و آرزوهایش برآورده می‌شود.
پنج حرف است و شمارش صد و پنجاه بود
به حساب جمل ار جمع کنی ارقامش
هوش مصنوعی: کلمه‌ای پنج حرفی وجود دارد که اگر حروف آن را با هم جمع کنی، عدد یکصد و پنجاه به دست می‌آید.
چار از آن هست یکی جامه دیبای نفیس
که مهین همه افلاک بود همنامش
هوش مصنوعی: چهار چیز از آن یک چیز است، آن هم لباس بسیار گرانبهای دیبا که نامش همانند ماه در آسمان‌ها درخشان است.
قلب گردان و بر او ثلث ز اصلش بفزای
نه در آغاز ولی در وسط و انجامش
هوش مصنوعی: قلب را بچرخان و بر او از اصلش سه‌گانه بیفزا، نه در ابتدا، بلکه در میانه و پایان آن.
گر ندانست کسی ماند ز وصلش محروم
وانکه دانست فتد مرغ هوا در دامش
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند به وصال عاشقش دست یابد، از آن محروم می‌ماند، اما کسی که از عشق آگاه است، مانند پرنده‌ای است که در دام عشق گرفتار می‌شود.