شمارهٔ ۸۷
فلک جنابا از رشک خاک درگه تو
در آب شرم شود غرق روضه مینو
شود زفر قدوم تو خاک مشک آگین
شود ز یاد ثنای تو باد عنبربو
نسیم لطف تو بر کوه اگر گذار کند
برآورد ز دل خاره لاله خودرو
سموم قهر تو گر در هوا صعود کند
ز پشت چرخ به قوت جدا کند نیرو
شود ز سهم تو مقراض تیز دندان کند
اگر ز نام تو نقشی کنند بر ترغو
به جز ملک نفسی آدمی دمی نسزد
که بیند آن رخ میمون و طلعت نیکو
چو بخت شاد تو فرخنده طلعتی باید
که پیش تخت تو باشد ندیم و مدحت گو
به مجلس تو سگی را مجال دادستند
به بوی آنکه رود آب رفته باز به جو
بدان گلیم سیه درخور است روی سیاه
چنانکه رنگ رکو درخورد به اصل رکو
چو شمع زرد و نحیف و ز عشق آتش جاه
به گاه و بیگه پروانه وار در تک و پو
چه اهل لطف تو باشد خری سباع صفت
چه قدر صدر تو داند سگی بهایم خو
چه فایده ز حضور وی است حضرت را
چه حاصل است ز نقش بهیمه بر زیلو
نه آدمی ست به معنی و از بهیمه کم است
تو خود قیاس بکن از خصال باطن او
اگر خر است حمولی و خامشیش کجاست
ور آدمی ست نکو سیرتی و معنی کو
اگر چه هست چو مشموم شکل میشومش
تو آن نگر که پیازی ست گنده تو بر تو
به طبع ترش و به رخ پژمریده همچو ترنج
به شخص خرد و به رخساره زرد چون لیمو
به پای حادثه در پایمال چون ریحان
ز دست واقعه سرگشته همچو دستنبو
لئیم طبعی بیرون و اندرون همه خبث
قصیر قدری سر تا قدم همه آهو
خدای عرض شریف ترا بپرهیزد
ز شر نیت بدخواه و طعنه بدگو
زمین ساحت عالیت را مصون دارد
ز ننگ صحبت پی شوم اصیلک گوژو
لباس دولت خصم تو باد عاریتی
چو جامه شتر عید و لبس چشم آزو
گرفته ایلچی درگاه تو به قاقمشی
ز چین و ماچین سوغات و از ختا پرغو
در تو قبله خلق و کف تو ضامن رزق
لب تو باده گسار و دل تو رامش جو
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فلک جنابا از رشک خاک درگه تو
در آب شرم شود غرق روضه مینو
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر زیبایی و جایگاه تو از زمین حسادت میکند و به همین دلیل در آب رودخانه، برای پوشاندن شرم خود غرق میشود.
شود زفر قدوم تو خاک مشک آگین
شود ز یاد ثنای تو باد عنبربو
هوش مصنوعی: با آمدن تو، زمین به عطر خوش مشکی آغشته میشود و به یاد نیکیهایت، بادی خوشبو با بوی عطر فرود میآید.
نسیم لطف تو بر کوه اگر گذار کند
برآورد ز دل خاره لاله خودرو
هوش مصنوعی: اگر نسیم محبت تو از کنار کوه عبور کند، دل درختچه لاله خودرو را به چالش میکشد.
سموم قهر تو گر در هوا صعود کند
ز پشت چرخ به قوت جدا کند نیرو
هوش مصنوعی: اگر خشم تو در هوا پخش شود، میتواند با قدرتی از پشت آسمانها انرژی را از هم بگسلد.
شود ز سهم تو مقراض تیز دندان کند
اگر ز نام تو نقشی کنند بر ترغو
هوش مصنوعی: اگر از نام تو تصویری بسازند، چنانچه سهم تو با دندانی تیز برش بخورد.
به جز ملک نفسی آدمی دمی نسزد
که بیند آن رخ میمون و طلعت نیکو
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در دنیا ارزش این را ندارد که انسان لحظهای به زیبایی و چهره نیکو و دلنشین خداوند توجه نکند.
چو بخت شاد تو فرخنده طلعتی باید
که پیش تخت تو باشد ندیم و مدحت گو
هوش مصنوعی: وقتی شانس و بخت تو خوب باشد، باید چهرهای خوشیمن و شاداب در کنار تو باشد که تو را ستایش کند و به تو احترام بگذارد.
به مجلس تو سگی را مجال دادستند
به بوی آنکه رود آب رفته باز به جو
هوش مصنوعی: در این مجلس، اجازه ورود به سگی را دادهاند، به امید اینکه شاید بوی آن موجب بازگشت آب به جریان بیفتد.
بدان گلیم سیه درخور است روی سیاه
چنانکه رنگ رکو درخورد به اصل رکو
هوش مصنوعی: به این معناست که هر چیزی با ویژگیها و خصوصیات خود شایسته است، مانند اینکه رنگ صبح به سفرهای که از آن ساخته شده است، میخورد. این مفهوم به ما میگوید که ذات و ماهیت هر چیز، خود را نشان میدهد و همخوانی دارد.
چو شمع زرد و نحیف و ز عشق آتش جاه
به گاه و بیگه پروانه وار در تک و پو
هوش مصنوعی: مانند شمعی زرد و بیجان که از عشق میسوزد، در روز و شب مانند پروانهای در حال حرکت و بیقرار هستم.
چه اهل لطف تو باشد خری سباع صفت
چه قدر صدر تو داند سگی بهایم خو
هوش مصنوعی: اگرچه تو مهربانی، اما ممکن است در کنار تو هم موجوداتی بیرحم و خشن وجود داشته باشند. چه بسا که درک و شعور تو از نظر آنها به هیچ میماند، مانند این که یک سگ نمیتواند ارزش و مقام تو را بفهمد.
چه فایده ز حضور وی است حضرت را
چه حاصل است ز نقش بهیمه بر زیلو
هوش مصنوعی: حضور او چه سودی دارد و چه نتیجهای از تصویری بیفایده بر روی فرش عاید میشود؟
نه آدمی ست به معنی و از بهیمه کم است
تو خود قیاس بکن از خصال باطن او
هوش مصنوعی: این شخص نه انسان واقعی است و از حیوانات هم کمتر به حساب میآید. خودت میتوانی با دیدن ویژگیهای درونیاش، قضاوت کنی.
اگر خر است حمولی و خامشیش کجاست
ور آدمی ست نکو سیرتی و معنی کو
هوش مصنوعی: اگر او (خر) باربر خوبی است، پس چرا بارش را درست نمیبرد؟ و اگر او انسانی با نیکی و فضیلت است، پس نشانههای نیکیاش کجاست؟
اگر چه هست چو مشموم شکل میشومش
تو آن نگر که پیازی ست گنده تو بر تو
هوش مصنوعی: اگرچه من به زیبایی مشموم هستم، اما تو به پیاز بزرگ شباهت داری. به تو باید دقت کرد.
به طبع ترش و به رخ پژمریده همچو ترنج
به شخص خرد و به رخساره زرد چون لیمو
هوش مصنوعی: نفس ناخوش و چهرهای خسته و پژمرده دارم، همانند میوه ترنج که طعمش تلخ است و صورتم هم به رنگ لیمو، زرد و بیروح به نظر میرسد.
به پای حادثه در پایمال چون ریحان
ز دست واقعه سرگشته همچو دستنبو
هوش مصنوعی: به خاطر حوادث و مشکلاتی که پیش آمده، مانند گیاهی که در زیر پا قرار گرفته و آسیب دیده، احساس گیجی و سردرگمی میکنم، مانند کسی که در دنیای درهم و بر هم به دنبال مسیرش میگردد.
لئیم طبعی بیرون و اندرون همه خبث
قصیر قدری سر تا قدم همه آهو
هوش مصنوعی: طبیعت زشت من باعث میشود که در وجودم و در باطنم، ناراستی و پلیدی حضور داشته باشد، اما ظاهر من به قدری زیباست که به آهو میماند.
خدای عرض شریف ترا بپرهیزد
ز شر نیت بدخواه و طعنه بدگو
هوش مصنوعی: خداوند گرانقدر تو را از شر نیتهای بد و سخنهای طعنهآمیز افراد بپرهیزد.
زمین ساحت عالیت را مصون دارد
ز ننگ صحبت پی شوم اصیلک گوژو
هوش مصنوعی: زمین باید فضایی پاک و محترم باشد و از آلودگیهای ناشی از ارتباط با افرادی که دارای صفات زشت و ناپسند هستند، محافظت کند.
لباس دولت خصم تو باد عاریتی
چو جامه شتر عید و لبس چشم آزو
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که لباس و دولت دشمن تو مانند چیزی است که به امانت گرفته شده، و به عبارتی نشاندهنده زودگذر و ناپایداری است. مثل لباسی که شتر در عید به تن میکند، این لباس نماد و نشانهای از مقام و عظمت نیست، بلکه چیزی موقتی و بیاساس است که به سرعت از بین میرود.
گرفته ایلچی درگاه تو به قاقمشی
ز چین و ماچین سوغات و از ختا پرغو
هوش مصنوعی: فرستادهای در درگاه تو از قاقمشی، هدیههایی از چین و ماچین و سرزمین ختا همراه آورده است.
در تو قبله خلق و کف تو ضامن رزق
لب تو باده گسار و دل تو رامش جو
هوش مصنوعی: تو مبنای امید و راهنمای مردم هستی، دستانت امنیت بخش روزی است، لبهایت مظهر شادابی و لذت هستند و دلِ تو آرامش را جستجو میکند.

مجد همگر