شمارهٔ ۷۲
خدایگانا آنی که شمع دولت تو
چراغ و مشعله چرخ را کند روشن
چو شمع بر تن من نعمت تو بر توست
نطاق و جبه و دستار تا به پیراهن
حکایت شب دوشین و شمع و طشت طلا
که کرد همره این تیره رای شاه زمن
ز رشک شعله نورش که بر فلک می رفت
هزار بار فزون سوخت ماه را خرمن
ز روشنائی او شد چو بزم کیخسرو
سرای بنده که بد تیره چون چه بیژن
شبم که بود چو امید دشمنت تاریک
به دولت تو چو روز و دلت بشد روشن
کنون ز حسرت آن بارگه که باقی باد
همی گدازد و می ریزد اشک در دامن
هوای گلشن و دیدار شاه می طلبد
که خوش بود رخ زیبا و شمع در گلشن
لگن نفاست جوهر نمود و کرد ابا
ز خانه ای که ز سنگ اندر او بود هاون
چو جنس خویش ندید و ز جفت ماند جدا
شکسته خواست شد از غایت عنا و حزن
ز من معاودت طشت خانه می طلبد
چنانکه میل جواهر بود سوی معدن
بماند شمعش در بنده خانه فی الجمله
ولیک باز سوی طشت خانه تاخت لگن
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خدایگانا آنی که شمع دولت تو
چراغ و مشعله چرخ را کند روشن
هوش مصنوعی: ای خداوندی که برکت و کامیابی تو، همچون شمعی است که چراغ و روشنی آسمان را روشن میکند.
چو شمع بر تن من نعمت تو بر توست
نطاق و جبه و دستار تا به پیراهن
هوش مصنوعی: مانند شمعی که بر تنم روشنایی و گرمی وجود توست، لباسهای زیبا و زینتهایت همگی تا زیر پیراهنم را پوشاندهاند.
حکایت شب دوشین و شمع و طشت طلا
که کرد همره این تیره رای شاه زمن
هوش مصنوعی: برخی از شبها، دلنشینی و زیبایی خاصی دارند، مانند شبی که با شمعی روشن و ظرفی طلایی همراه است. این شب، به یاد من و افکار تیره و تارم میافتد که برای شاه مشکلی به وجود آوردهاند.
ز رشک شعله نورش که بر فلک می رفت
هزار بار فزون سوخت ماه را خرمن
هوش مصنوعی: از حسادت شعله نور او که به آسمان میدرخشید، ماه هزار بار بیشتر از آن سوخت و نابود شد.
ز روشنائی او شد چو بزم کیخسرو
سرای بنده که بد تیره چون چه بیژن
هوش مصنوعی: با نور و روشنی او، مانند جشن کیخسرو، خانه و زندگی من روشن و زنده شد، در حالی که پیش از آن مثل بیژن در تاریکی و ناامیدی بودم.
شبم که بود چو امید دشمنت تاریک
به دولت تو چو روز و دلت بشد روشن
هوش مصنوعی: در شبهایی که امید دشمنانم در دل تاریکی است، روزی درخشان با موفقیت تو، دلم را روشن میکند.
کنون ز حسرت آن بارگه که باقی باد
همی گدازد و می ریزد اشک در دامن
هوش مصنوعی: اکنون به خاطر حسرت آن مکان که باقی است، دل میسوزد و اشک در دامنم میریزد.
هوای گلشن و دیدار شاه می طلبد
که خوش بود رخ زیبا و شمع در گلشن
هوش مصنوعی: برای بودن در باغ گل و ملاقات با پادشاه نیاز به چهرهای زیبا و نور شمع است که در آن باغ خوشایند باشد.
لگن نفاست جوهر نمود و کرد ابا
ز خانه ای که ز سنگ اندر او بود هاون
هوش مصنوعی: لگن به خاطر ناپاکیاش، به جوهر و خاصیت خود اعتراض کرد و از خانهای که در آن از سنگ تشکیل شده بود، دوری گزید.
چو جنس خویش ندید و ز جفت ماند جدا
شکسته خواست شد از غایت عنا و حزن
هوش مصنوعی: وقتی انسان خود را از جنس خودش دور ببیند و تنها بماند، از شدت ناراحتی و اندوه بسیار افسرده و شکسته خاطر میشود.
ز من معاودت طشت خانه می طلبد
چنانکه میل جواهر بود سوی معدن
هوش مصنوعی: کسی که به من مراجعه میکند، مانند جواهری است که به دنبال معدن خود میگردد و دلتنگیهایش را از من میخواهد.
بماند شمعش در بنده خانه فی الجمله
ولیک باز سوی طشت خانه تاخت لگن
هوش مصنوعی: هرچند شمع در خانه به طور کلی روشن است، اما باز هم باید به سوی ظرفی برگردد که در آن آب است.

مجد همگر