شمارهٔ ۵۷
ز چشم از دل خویش خونت خوردم
ازان با غم جفت و از کام فردم
ازین چشم و دل آب و رنگی ندیدم
به جز اشک خونین و رخسار زردم
چو با مردم چشم خود برنتابم
روا نیست با دیو مردم نبردم
ز خون مردم چشم من در شنا باد
که با مردم آشنا روی کردم
ز نامردمان چشم راحت چه دارم
که از مردم چشم خود هم به دردم
در این قحط مردم به نیرنگ و مردی
گر از مردمی رنگ دیدم نه مردم
به عمری ددی و اژدهائی نبینم
ز مردم شب و روز بی خواب و خوردم
ز بیداد این هفت و این چار دایم
چو بر آتش آبم چو بر باد گردم
ز چرخ دغا باز و دهر مقامر
زیانکار و مغبون و بیهوده گردم
دلم سرد شد این سر و موی چون برف
از آنست همواره این باد سردم
ز خار و خسان چشم نرمی چه دارم
که در چشم و دل همچو خار است وردم
ازین خوان پرجیفه روزی مبادم
به جز آنکه باشد از آن ناگذردم
ز نانش به غیر از ملامت چه دیدم
ز خوانش برون از ندامت چه خوردم
خدایا چو هر خودپرستیم مگذار
که گرد سگ نفس اماره گردم
ازین بد حریفم نگهدار چندانک
بساطی که گسترده شد درنوردم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز چشم از دل خویش خونت خوردم
ازان با غم جفت و از کام فردم
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک ریختم و دل خود را خونین کردم، به خاطر غم تو و از این درد، در دل خودم احساس رضایت میکنم.
ازین چشم و دل آب و رنگی ندیدم
به جز اشک خونین و رخسار زردم
هوش مصنوعی: من از این چشم و دل، هیچ زیبایی ندیدم به جز اشکهای خونین و چهرهای زرد.
چو با مردم چشم خود برنتابم
روا نیست با دیو مردم نبردم
هوش مصنوعی: وقتی نمیتوانم با مردم کنار بیایم و آنها را تحمل کنم، نباید با موجودات شرور هم به جنگ بپردازم.
ز خون مردم چشم من در شنا باد
که با مردم آشنا روی کردم
هوش مصنوعی: به خاطر درد و رنج مردم، چشمانم پر از اشک است، چون من نیز به همین مردم نزدیک و مرتبط هستم.
ز نامردمان چشم راحت چه دارم
که از مردم چشم خود هم به دردم
هوش مصنوعی: از افرادی که شجاعت و حسن نیت ندارند، چه انتظاری میتوان داشت؟ حتی از خودم که برایم اهمیت ندارد، به درد نمیخورم.
در این قحط مردم به نیرنگ و مردی
گر از مردمی رنگ دیدم نه مردم
هوش مصنوعی: در این زمانهی کمبود و بیوفایی، اگر شاهد نیرنگ و فریبکاری از جانب افرادی باشم، بهجای صداقت و انسانیت چیزی از آنها نمیبینم.
به عمری ددی و اژدهائی نبینم
ز مردم شب و روز بی خواب و خوردم
هوش مصنوعی: من در تمام عمرم نه ددی دیدهام و نه اژدهایی، اما هر روز و شب بیخوابی و بیغذا را تجربه کردهام.
ز بیداد این هفت و این چار دایم
چو بر آتش آبم چو بر باد گردم
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستم این هفت و چهار، مثل آب بر روی آتش یا مانند گردی که به باد میزند، همیشه بیثبات و ناپایدار هستم.
ز چرخ دغا باز و دهر مقامر
زیانکار و مغبون و بیهوده گردم
هوش مصنوعی: از چرخ تقدیر و سرنوشت بیرحم و روزگار بازیگر، احساس میکنم که من ضرر کرده، فریب خورده و بیفایده هستم.
دلم سرد شد این سر و موی چون برف
از آنست همواره این باد سردم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر وزش باد سرد، سرد و بیانگیزه شده است و این سر و موهای سپید من نیز نتیجه همین سرماست.
ز خار و خسان چشم نرمی چه دارم
که در چشم و دل همچو خار است وردم
هوش مصنوعی: از دیدن خار و آدمهای بیارزش چه سودی میبرم؟ زیرا در چشمان و قلب من هم مانند خار است.
ازین خوان پرجیفه روزی مبادم
به جز آنکه باشد از آن ناگذردم
هوش مصنوعی: از این سفره پر از نعمت، چیزی نخواهم که روزی به آن نیازی نباشد و فقط چیزی را میخواهم که از آن نگذرم.
ز نانش به غیر از ملامت چه دیدم
ز خوانش برون از ندامت چه خوردم
هوش مصنوعی: از او چیزی جز سرزنش ندیدم و از سفرهاش جز پشیمانی نصیبم نشد.
خدایا چو هر خودپرستیم مگذار
که گرد سگ نفس اماره گردم
هوش مصنوعی: خدایا، مرا به حال خود واگذار نکن تا به خاطر خودخواهیام مانند سگی که به دنبال خواستههای نفسانی خود است، زندگی کنم.
ازین بد حریفم نگهدار چندانک
بساطی که گسترده شد درنوردم
هوش مصنوعی: مرا از این شرمندهگی و بدی حفظ کن، تا زمانی که کارهایی که آغاز کردهام، به نتیجه نرسیدهاند.