گنجور

شمارهٔ ۵

پناه ملک جهان مقتدای روی زمین
توئی که هست ز رای تو آسمان محجوب
توئی که اختر سعد تو چون طلوع کند
زمام خویش دهد مشتری به دست غروب
توئی که هست ملاقات تو جلای عیون
توئی که هست محاکای تو شفای قلوب
ز هول صرصر قهرت چنان بلرزد خصم
که شاخ بید ز آسیب صدمه های مهوب
گه نفاذ توئی آمر و جهان مامور
ز روی صدق توئی غالب و جهان مغلوب
ز بحر طبع تو هر لحظه کلک غواصت
هزار رشته پر از در کشد همه مشعوب
بر آخر هوس امروز بوستان فلک
ز پای قدر تو دارند التماس رکوب
بزرگوارا این قطعه نزل صدر تو نیست
اگر چه نیست کسی را سخن بدین اسلوب
یکی حدیث ز من بنده گوش کن به کرم
که بر کریم بود استماع آن به وجوب
ز شرح رنج دل و دستگاه من اثریست
حدیث تنگی کنعان و محنت یعقوب
سپهر کور که مهمانسرای سفله نماست
در این زمان که شدستم به دور او منکوب
به صبح می دهد از گوشه دلم مطعوم
به شام می کند از خون دیده ام مشروب
دلم ز دشمن گمراه خشم یافت ز شاه
بلی ز کرده ضالین پسر شود مغضوب
شدم به نسبت فضل و هنر چنین محروم
مباد هیچ مسلمان بدین سخن منسوب
به فضل اگر پدرم حشمت و بزرگی یافت
چنانکه تخت سلاطین عهد را محبوب
به چشم خویش بسی دیده ام که شاهانش
فزوده اند به تشریف زر بر او مرکوب
پیاده گشتم و مفلس شدم ز شومی بخت
زهی قضیه معکوس غالب و مقلوب
ترا از ایزد وهاب موهبت این باد
که گنج قارون گردد به دست تو موهوب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پناه ملک جهان مقتدای روی زمین
توئی که هست ز رای تو آسمان محجوب
هوش مصنوعی: تو پناه Protector گردش زمین هستی و رهبری که نظر تو باعث شده آسمان نیز از دیدگان پنهان شود.
توئی که اختر سعد تو چون طلوع کند
زمام خویش دهد مشتری به دست غروب
هوش مصنوعی: تو هستی که وقتی ستاره خوشبختی‌ات طلوع کند، سیاره مشتری به دست غروب می‌افتد.
توئی که هست ملاقات تو جلای عیون
توئی که هست محاکای تو شفای قلوب
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که دیدارت روشنی‌بخش چشم‌هاست و تویی که وجودت تسکین‌دهنده دل‌هاست.
ز هول صرصر قهرت چنان بلرزد خصم
که شاخ بید ز آسیب صدمه های مهوب
هوش مصنوعی: خصم از شدت خشم و غضب تو به قدری می‌لرزد که مانند درخت بید در برابر وزش بادهای شدید، آسیب می‌بیند و به تلاطم می‌افتد.
گه نفاذ توئی آمر و جهان مامور
ز روی صدق توئی غالب و جهان مغلوب
هوش مصنوعی: گاهی تو به عنوان فرمانده هستی و جهان تحت فرمان توست؛ به خاطر صداقتت، تو پیروز هستی و جهان در برابر تو شکست خورده است.
ز بحر طبع تو هر لحظه کلک غواصت
هزار رشته پر از در کشد همه مشعوب
هوش مصنوعی: هر لحظه از عمق استعداد و خلاقیت تو، غواص تو با دقت و حوصله، هزار رشته پر از گنج و زیبایی را بیرون می‌آورد که همه را متحیر و مسحور می‌کند.
بر آخر هوس امروز بوستان فلک
ز پای قدر تو دارند التماس رکوب
هوش مصنوعی: در آخرین روزهای بهار، آسمان به خاطر موقعیت و مقام تو از تو خواهش می‌کند که بر مرکب عشق سوار شوی.
بزرگوارا این قطعه نزل صدر تو نیست
اگر چه نیست کسی را سخن بدین اسلوب
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، این قطعه شعر از آن تو نیست، هرچند که کسی نمی‌تواند به زیبایی چنین نوشتاری بپردازد.
یکی حدیث ز من بنده گوش کن به کرم
که بر کریم بود استماع آن به وجوب
هوش مصنوعی: یک داستان از من بنده را بشنو، زیرا شنیدن این داستان از جانب کسی که بزرگوار است، لازم و ضروری است.
ز شرح رنج دل و دستگاه من اثریست
حدیث تنگی کنعان و محنت یعقوب
هوش مصنوعی: از توضیح و شرح درد و مشکلات دل و زندگی‌ام، می‌توان به داستان سختی‌های کنعان و سرگذشت یعقوب پی برد.
سپهر کور که مهمانسرای سفله نماست
در این زمان که شدستم به دور او منکوب
هوش مصنوعی: در این زمان که به دور این آسمان تاریک و بی‌فروغ سرگردانم، به نظر می‌رسد که فقط افراد پایین‌مرتبه و بی‌ارزش در آنجا حضور دارند.
به صبح می دهد از گوشه دلم مطعوم
به شام می کند از خون دیده ام مشروب
هوش مصنوعی: در دل من، صبح، خوشبو و لذت‌بخش است و شام، از اشک‌هایم، نوشیدنی تلخی می‌سازد.
دلم ز دشمن گمراه خشم یافت ز شاه
بلی ز کرده ضالین پسر شود مغضوب
هوش مصنوعی: دل من از دشمنان گمراه خشمگین شد و از شاه هم به خوبی امیدوار نیستم. آیا ممکن است پسری از آن جماعت گمراه به زشتی بشود و از نظر خداوند مورد خشم قرار گیرد؟
شدم به نسبت فضل و هنر چنین محروم
مباد هیچ مسلمان بدین سخن منسوب
هوش مصنوعی: من به خاطر فضل و هنر خود این گونه محروم شده‌ام، امیدوارم هیچ مسلمانی به این سخن من نسبت داده نشود.
به فضل اگر پدرم حشمت و بزرگی یافت
چنانکه تخت سلاطین عهد را محبوب
هوش مصنوعی: اگر پدرم به لطف خدا به مقام و بزرگی رسید، مانند تخت سلطانی که در زمان خود مورد محبت و احترام است.
به چشم خویش بسی دیده ام که شاهانش
فزوده اند به تشریف زر بر او مرکوب
هوش مصنوعی: من به چشم خود بارها دیده‌ام که پادشاهان با زینت‌های طلا بر شترش افزوده‌اند.
پیاده گشتم و مفلس شدم ز شومی بخت
زهی قضیه معکوس غالب و مقلوب
هوش مصنوعی: در اثر بدشانسی و سرنوشتم، به جایی رسیدم که همه چیز را از دست داده‌ام و به فردی بی‌نوا تبدیل شدم. در این وضعیت، حوادث به شکل عجیبی برعکس آنچه انتظار می‌رفت، در حال رخ دادن است.
ترا از ایزد وهاب موهبت این باد
که گنج قارون گردد به دست تو موهوب
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که تو از خداوند بخشنده هدیه‌ای دریافت کرده‌ای که می‌تواند باعث شود ثروتی عظیم و مانند گنج قارون به دست آوری. توانایی‌ها و امکانات تو به قدری است که می‌تواند به موفقیت‌های بزرگ منجر شود.