گنجور

شمارهٔ ۴۶

دلم دیوانه گشت از تاب زنجیر
تنم بگداخت زین زندان دلگیر
نه شب مه بینم و نه روز خورشید
نه بر من می وزد بادی به شبگیر
زبونم کرد ایام تبه کار
تباهم کرد گردون زبون گیر
سرم شد در بهار عمر پر برف
دل من در جوانی زود شد پیر
درونم شد ز دست دهر پر درد
روانم شد ز شست چرخ پرتیر
چو بی تدبیرم اکنونم چه چاره
چو بیچاره شدم اکنون چه تدبیر
مرا در حبس عیشی دست داده ست
ز یار و رود و جام و نغمه زیر
حریفم گریه آمد جام می اشک
سرودم ناله رود آواز زنجیر
نجستم با کسی در کینه پیشی
نکردم با کسی در مهر تقصیر
به جای شیر مهرم داد دایه
که با من مهر شد چون با شکر شیر
به قدر خود وفا با هر که کردم
مکافاتم جفا آمد ز تقدیر
چه افتاد ای رفیقان مر شما را
که شد یکبارتان یاد من از ویر
به هم مشفق ترند از آدمیزاد
به دریا ماهی و در کوه نخجیر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم دیوانه گشت از تاب زنجیر
تنم بگداخت زین زندان دلگیر
هوش مصنوعی: دل من از شدت ناراحتی و درد، به شدت بی‌تاب شده است. زنجیری که به تنم است، باعث می‌شود که احساس خفگی و محدودیت کنم و این زندان که دل من است، خیلی ناگوار و رنج‌آور است.
نه شب مه بینم و نه روز خورشید
نه بر من می وزد بادی به شبگیر
هوش مصنوعی: نه شب را می‌بینم که ماه در آسمان باشد و نه روز را که خورشید تابیده باشد، و نه بادی به من می‌وزد در هنگام غروب.
زبونم کرد ایام تبه کار
تباهم کرد گردون زبون گیر
هوش مصنوعی: روزگار ناگوار مرا به زبان خود آورد و سرنوشت، مرا درگیر مشکلات کرد.
سرم شد در بهار عمر پر برف
دل من در جوانی زود شد پیر
هوش مصنوعی: در دوره جوانی، احساسات و آرزوهای من مانند برف در بهار در حال ذوب شدن و از بین رفتن است، و دل من به سرعت کهنسال شده است.
درونم شد ز دست دهر پر درد
روانم شد ز شست چرخ پرتیر
هوش مصنوعی: درونم به خاطر مشکلات زندگی پر از درد شده و روح و روانم تحت تأثیر سختی‌ها و بی‌رحمی زمانه آسیب دیده است.
چو بی تدبیرم اکنونم چه چاره
چو بیچاره شدم اکنون چه تدبیر
هوش مصنوعی: وقتی که در حال حاضر بی‌تدبیر و ناتوان هستم، چه کار دیگری می‌توانم انجام دهم؟ اکنون که به مرحله‌ای از ناامیدی رسیده‌ام، دیگر چه تدبیری می‌تواند مفید باشد؟
مرا در حبس عیشی دست داده ست
ز یار و رود و جام و نغمه زیر
هوش مصنوعی: من در لذت‌جویی به دام افتاده‌ام و این به خاطر دوستی، آب و جام و نغمه‌است که مرا به این وضعیت کشانده‌اند.
حریفم گریه آمد جام می اشک
سرودم ناله رود آواز زنجیر
هوش مصنوعی: دوستم به خاطر غم و ناراحتی‌اش گریه می‌کند و من نیز با او همدردی می‌کنم. جام شراب را در دست دارم و اشک‌هایم را مانند ناله‌ای از رودخانه و صدای زنجیرهایی می‌دانم که در حال رنج و اندوه می‌سرایند.
نجستم با کسی در کینه پیشی
نکردم با کسی در مهر تقصیر
هوش مصنوعی: من هیچ‌گاه با کسی در کینه رقابت نکردم و در محبت هم هرگز کوتاهی نکردم.
به جای شیر مهرم داد دایه
که با من مهر شد چون با شکر شیر
هوش مصنوعی: مادرم به جای شیر محبت، مهری به من داد که مانند شکر شیر، خوش‌نوا و دلپذیر بود.
به قدر خود وفا با هر که کردم
مکافاتم جفا آمد ز تقدیر
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که با هر کس به وفاداری رفتار کرده‌ام، به همان اندازه از سرنوشت، ظلم و بی‌وفایی نصیبم شده است.
چه افتاد ای رفیقان مر شما را
که شد یکبارتان یاد من از ویر
هوش مصنوعی: ای دوستان، چه بلایی بر سرتان آمده که دیگر یکبار هم نام من را از یاد نبرده‌اید؟
به هم مشفق ترند از آدمیزاد
به دریا ماهی و در کوه نخجیر
هوش مصنوعی: ماهی‌ها در دریا و حیوانات در کوه به یکدیگر بیشتر از انسان‌ها محبت و توجه می‌کنند.