شمارهٔ ۳۷
پند نادان چه دهی زانکه دگرگون نشود
از بد نفس اگر خود همه دوران باشد
گر بگردانیش از حال دو صد بار به حال
همچنان باز بدان سیرت و آنسان باشد
خود ببین صورت نادان چو نگاری به قلم
چون کنی قلب همان صورت نادان باشد
ایام همین دماغ من و تو ننشاند
تعجیل من و فراغ تو بنشاند
آهن دلی ای نگار من و سنگین جان
ترسم جو به هم رسیم آتش بارد
رحلت صاحب فغفور بهاء الدین آن
کش زحل حارس ایوان و قمر دربان بود
زین جهان گذرا سوی جهان باقی
در شب شنبه ی زی ز مه شعبان بود
سال بر ششصد و هفتاد بر او هشت افزون
در سپاهان که بد و خرم و آبادان بود
به حکمت می کند دعوی مطرزک
که از بخل و سفه بر زر بلرزد
وفا دیده جفا و کینه آرد
ستم نادیده بغض و حقد ورزد
بدان سیرت که این ناپاک دارد
صد افلاطون و لقمان هیچ ارزد
شاعران زمانه دور از تو
همه دزد و دغا و زن مزدند
لفظ و معنی و مطلع و مقطع
آن ازین این از آن همی دزدند
چرا نشینم جائی که گر کسی به مثل
کند گنه ز من بی گنه سخن پرسند
روم به جائی ازین پس که از عزیزی من
اگر گناه کنم نیز دیگران ترسند
رسول خدا سجده سهو کرد
خدای جهانش خطا محو کرد
دگر انبیا را زلل بود نیز
غفور عفوشان همه عفو کرد
بهشت است بزم تو من آدمی
نه اندر بهشت آدم آن سهو کرد
صاحبا قرآن مجدت گر فرستی یک دو روز
گردم از آیات و الفاظ مجدش مستفید
وعده با عید است و عید از عود امری مطلق است
بازگردانم به خدمت نیست آن وعدی وعید
با وفای عهد و قولم یاد می آرم قسم
هم به آن قرآن مجد و هم به قرآن مجید
شنیده ام مثلی از عوام شیرازی
که خنده زد به تعجب هر آنکه آن بشنید
عجوزکی رسنی داشته ست بس کوتاه
چندانکه دلو ز بالا به آب می نرسید
زنک به دل ز قصور رسن همی پیچید
کسی برفت و از آن پاره ببرید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پند نادان چه دهی زانکه دگرگون نشود
از بد نفس اگر خود همه دوران باشد
هوش مصنوعی: پند و نصیحت نادان فایدهای ندارد، چون کسی که بدیهای نفس خود را تغییر ندهد، حتی اگر تمام عمر را صرف تغییر خود کند، نتیجهای نخواهد گرفت.
گر بگردانیش از حال دو صد بار به حال
همچنان باز بدان سیرت و آنسان باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی را بارها تغییر حالت دهی، باز هم او همان ویژگیها و خصائص اساسی خود را حفظ میکند.
خود ببین صورت نادان چو نگاری به قلم
چون کنی قلب همان صورت نادان باشد
هوش مصنوعی: نگاه کن به چهره نادانی که مثل یک تصویر زیباست؛ وقتی تو با دقت او را مینگری، در واقع همان نادانی را میبینی که در قلبش نهفته است.
ایام همین دماغ من و تو ننشاند
تعجیل من و فراغ تو بنشاند
هوش مصنوعی: زمان، به هیچکدام از ما اجازه نمیدهد که درنگ کنیم؛ هر یک از ما باید به دنبال کارهای خود برویم و از لحظات استفاده کنیم.
آهن دلی ای نگار من و سنگین جان
ترسم جو به هم رسیم آتش بارد
هوش مصنوعی: عزیز من، اگر دلی آهنی داشته باشی و روحی سنگین و سنگینبار، نگرانم که به یکدیگر برسیم و آتش عشق در دلمان شعلهور شود.
رحلت صاحب فغفور بهاء الدین آن
کش زحل حارس ایوان و قمر دربان بود
هوش مصنوعی: فغفور بهاءالدین، شخصیتی برجسته و حامی شهر و دیاری بود که درخشش او مانند زحل در آسمان و قمر در دربانی است. مرگ او باعث از دست رفتن یک پشتیبان قوی و قدرتمند برای منطقه شده است.
زین جهان گذرا سوی جهان باقی
در شب شنبه ی زی ز مه شعبان بود
هوش مصنوعی: به دنبال دنیای فانی به سمت دنیای جاودان، در شب شنبه که از ماه شعبان است، حرکت کن.
سال بر ششصد و هفتاد بر او هشت افزون
در سپاهان که بد و خرم و آبادان بود
هوش مصنوعی: در سال 670 هجری، به تعداد هشت نفر به جمعیت سپاهان اضافه شد، در حالی که آن منطقه خوش آب و هوا و آباد بود.
به حکمت می کند دعوی مطرزک
که از بخل و سفه بر زر بلرزد
هوش مصنوعی: حکیم به طور محکم و با دلایل استدلال میکند که آدمهای بخیل و نادان از ترس از دست دادن ثروت خود همیشه در اضطراب و نگرانی به سر میبرند.
وفا دیده جفا و کینه آرد
ستم نادیده بغض و حقد ورزد
هوش مصنوعی: وفا به خیانت و کینه تبدیل میشود، و ظلمی که نادیده گرفته شده، باعث ایجاد خشم و کینه در دل میشود.
بدان سیرت که این ناپاک دارد
صد افلاطون و لقمان هیچ ارزد
هوش مصنوعی: بدان که اگر شخصی از نظر اخلاقی ناپاک و پلید باشد، داشتن اطلاعات یا دانشهای فراوان مانند افلاطون و لقمان هم برای او ارزشی نخواهد داشت.
شاعران زمانه دور از تو
همه دزد و دغا و زن مزدند
هوش مصنوعی: شاعران زمانه، به جز تو، همه افرادی فریبکار و حیلهگرند که به دنبال منافع خود هستند.
لفظ و معنی و مطلع و مقطع
آن ازین این از آن همی دزدند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در ادبیات، کلمات و مفاهیم از یکدیگر گرفته میشوند و از آثار دیگران الهام میگیرند. به عبارت دیگر، شاعران و نویسندگان گاهی از کارهای دیگران بهره میبرند و آنها را به کار میگیرند.
چرا نشینم جائی که گر کسی به مثل
کند گنه ز من بی گنه سخن پرسند
هوش مصنوعی: چرا در جایی بمانم که اگر کسی مانند من گناهی مرتکب شود، بدون اینکه خودش گناهی کرده باشد، از من سؤال کنند؟
روم به جائی ازین پس که از عزیزی من
اگر گناه کنم نیز دیگران ترسند
هوش مصنوعی: من به جایی میروم که اگر از کسی که برایم عزیز است خطا کنم، دیگران به خاطر او از من بترسند.
رسول خدا سجده سهو کرد
خدای جهانش خطا محو کرد
هوش مصنوعی: پیامبر خدا برای جبران اشتباهی که در نماز پیش آمده بود، سجدهای به عنوان سجده سهو انجام داد و خداوند نیز اشتباهات او را نادیده گرفت و پاک کرد.
دگر انبیا را زلل بود نیز
غفور عفوشان همه عفو کرد
هوش مصنوعی: سایر prophets هم ممکن است اشتباهاتی داشته باشند، اما خداوند با رحمت و بخشش، همه آنها را بخشیده است.
بهشت است بزم تو من آدمی
نه اندر بهشت آدم آن سهو کرد
هوش مصنوعی: جای تو بهشتی است و من انسان هستم، نه در بهشت، بلکه آدم در بهشت نیز اشتباه کرد.
صاحبا قرآن مجدت گر فرستی یک دو روز
گردم از آیات و الفاظ مجدش مستفید
هوش مصنوعی: دوست من، اگر قرآن را به من هدیه کنی، بهمدت چند روز از معانی و مفاهیم آن بهرهمند میشوم.
وعده با عید است و عید از عود امری مطلق است
بازگردانم به خدمت نیست آن وعدی وعید
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به وعدهای که در زمان عید داده شده اشاره دارد و نشان میدهد که عید به معنای تجدید حیات و بازگشت به حالت اولیه است. همچنین به این نکته اشاره میشود که این وعده هیچ گونه ضمانتی ندارد و به نوعی در آن نوعی سرزنش وجود دارد.
با وفای عهد و قولم یاد می آرم قسم
هم به آن قرآن مجد و هم به قرآن مجید
هوش مصنوعی: با وفای به عهد و قول خودم، قسم میخورم که به احترام قرآن و ارزشهای آن پایبند هستم.
شنیده ام مثلی از عوام شیرازی
که خنده زد به تعجب هر آنکه آن بشنید
هوش مصنوعی: شنیدهام که مردم شیراز ضربالمثلی دارند که باعث خنده و شگفتی دیگران میشود هر وقت آن را میشنوند.
عجوزکی رسنی داشته ست بس کوتاه
چندانکه دلو ز بالا به آب می نرسید
هوش مصنوعی: زنِ سالخوردهای ریسمانی بسیار کوتاه دارد و به همین دلیل، سطل آب از بالا نمیتواند به آب برسد.
زنک به دل ز قصور رسن همی پیچید
کسی برفت و از آن پاره ببرید
هوش مصنوعی: زنی به خاطر کمبودها و مشکلاتش، دلش پر از غصه بود و مثل رشتهای گره خورده، در آن پیچ و تاب میخورد. اما کسی آمد و آن رشته را برید و او را از آن وضعیت رهایی بخشید.