گنجور

شمارهٔ ۲۴

شاها همای فتح و ظفر روز معرکه
با شاهباز رایت تو همنشین بود
هر جا که مرکب تو رود ابر کردگار
چون سایه با رکاب و عنانت قرین بود
بر هر زمین که نعل سمندت گذار کرد
خورشید خاکبوس ره آن زمین بود
یک قائد از جنیبت خاصت بود نیال
یک چاوش از سواد سپاهت تکین بود
فرض زکات جاه و جوانیت را ز من
بشنو حکایتی که چو سحر مبین بود
شعری که بنده گفت به ده سال پیش ازین
تا جانش از نکابت خصمی حصین بود
شاه بزرگوار بر آن نکته ای گرفت
کآن نه طریق مردم باآفرین بود
معنیش را به وجه دگر فهم کرد شاه
این عاطفت نه رسم حقیقت گزین بود
یعنی که آن حدیث کمین بود بس خطا
وانکو به قصد گفت رجیم و لعین بود
آن نکته بر تو می ننشیند که عرض شاه
زین نقص ها بری چو سپهر برین بود
آن قافیت ضرورت شعرم بکار بود
نز بهر آنکه خاطر شه دوربین بود
ده سال شد که غث و سمینی نگفته ام
تا پهلویم ز پشتی خصمی سمین بود
بالله کزو امید و مردام روا نشد
باور کن این ز بنده که بالله همین بود
پنداشتم که بنده خاک قدوم جناب تست
و آگاهیم نبود که روزی چنین بود
با پادشاه وقت کسی کو بود چنان
او را نه اعتقاد درست و نه دین بود
خونش بود حلال و حلالش بود حرام
آن کافری که معتقد رایش این بود
ناکرده هیچ جرم چه باید که نزد شاه
از خجلتم همیشه عرق بر جبین بود
آن روز رستخیز مبیناد چشم من
یعنی که طاق ابروی تو جفت چین بود
با من عتاب کرد کرا طاقتش بود
گر خود پلنگ بربر و شیر عرین بود
سندان سخت رو بگدازد ز تاب تو
مسکین کسی که رو تنک و شرمگین بود
در دل مرا ز مهر تو صد گنج وآنگهی
هر بی حفاظ با من مسکین به کین بود
مپسند کآنکه دامن جاه ترا گرفت
خون دلش ز حادثه در آستین بود
ملک آن تست و جز تو دگر مالکیش نیست
وین نکته نزد عالم و جاهل یقین بود
بر ملک و ملک خود نگشاید کسی کمین
بیگانه ای که خصم بود در کمین بود
دزدان کمین کنند و مخالف کشد کمان
شه را ز حق کلاه و سریر و نگین بود
نام شه و ملک همه کس را بود ولیک
شاه او بود که او ملک راستین بود
هر ملک را رسول و امینی بود ولیک
نه هر کسی به جای رسول و امین بود
فرق خروس و تارک هدهد متوج است
لیکن نه همسر پسر آبتین بود
تا نور آسمان بود از ماه و مشتری
تا زیب بوستان ز گل و یاسمین بود
تا در جهان ز شادی و شاهی بود نشان
شاهنشه جهان عضد داد و دین بود
سعد خجسته طلعت فرخنده رای و روی
کش کردگار حافظ و یار و معین بود
از شاه التماس رهی عفو و رحمت است
وز بنده یادگار تو شعر متین بود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاها همای فتح و ظفر روز معرکه
با شاهباز رایت تو همنشین بود
هوش مصنوعی: ای پادشاه، پرنده‌ی پیروزی و موفقیت در روزهای نبرد، در کنار پرچم تو است.
هر جا که مرکب تو رود ابر کردگار
چون سایه با رکاب و عنانت قرین بود
هوش مصنوعی: هر جا که اسب تو می‌رود، ابر رحمت خداوند مانند سایه‌ای به همراه تو و زیر پایت است.
بر هر زمین که نعل سمندت گذار کرد
خورشید خاکبوس ره آن زمین بود
هوش مصنوعی: هر جایی که اسب تو پا بگذارد، آن زمین به نور خورشید آراسته و مملو از برکت خواهد بود.
یک قائد از جنیبت خاصت بود نیال
یک چاوش از سواد سپاهت تکین بود
هوش مصنوعی: یک فرمانده از ویژگی‌های خاص تو برخوردار بود و یک پیشخدمت از قدرت و توانایی ارتشت نشأت می‌گرفت.
فرض زکات جاه و جوانیت را ز من
بشنو حکایتی که چو سحر مبین بود
هوش مصنوعی: به ناچار از من داستانی را بشنو که به مانند سحر و جادو، آشکار و روشن است؛ در مورد زکاتِ جاه و جوانی‌ات.
شعری که بنده گفت به ده سال پیش ازین
تا جانش از نکابت خصمی حصین بود
هوش مصنوعی: شعری که من ده سال پیش گفتم، زمانی بود که روح و جانم به خاطر دشمنی قدرتمند در خطر بود.
شاه بزرگوار بر آن نکته ای گرفت
کآن نه طریق مردم باآفرین بود
هوش مصنوعی: شاه بزرگوار به موضوعی توجه کرد که آن موضوع، راهی برای مردم به سوی آفرینش و سعادت بود.
معنیش را به وجه دگر فهم کرد شاه
این عاطفت نه رسم حقیقت گزین بود
هوش مصنوعی: شاه با تفسیر متفاوتی به این احساس نگاه کرد و متوجه شد که این نوع محبت، نشان‌دهنده واقعیت نیست و نمی‌تواند حقیقت را نمایان کند.
یعنی که آن حدیث کمین بود بس خطا
وانکو به قصد گفت رجیم و لعین بود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آن روایت به نوعی پنهان و مخفی است و در آن خطاهایی وجود دارد. جایی که هدف از بیان آن، نکوهش و نفرین است.
آن نکته بر تو می ننشیند که عرض شاه
زین نقص ها بری چو سپهر برین بود
هوش مصنوعی: این نکته در ذهن تو نمی‌نشیند که مانند زمین عاری از نقص‌ها، واقعیت‌های بزرگ نیز از عیب‌ها مبرا هستند.
آن قافیت ضرورت شعرم بکار بود
نز بهر آنکه خاطر شه دوربین بود
هوش مصنوعی: این قافیه برای شعر من لازم بود، نه به خاطر آنکه خاطر شاه دوربین توجهش به آن معطوف بوده است.
ده سال شد که غث و سمینی نگفته ام
تا پهلویم ز پشتی خصمی سمین بود
هوش مصنوعی: ده سال است که هیچ چیزی جز بی‌خودی و پوچی نگفته‌ام، زیرا در کنارم همیشه شخصی قوی و خیرخواه وجود دارد.
بالله کزو امید و مردام روا نشد
باور کن این ز بنده که بالله همین بود
هوش مصنوعی: به خدا قسم، امید و آرزوی من و مردان هرگز برآورده نشد. این را باور کن که این گفته از من است و همین‌طور بود.
پنداشتم که بنده خاک قدوم جناب تست
و آگاهیم نبود که روزی چنین بود
هوش مصنوعی: فکر می‌کردم که من فقط خاک پای شما هستم و هیچ ‌آگاهی از این موضوع نداشتم که روزی به این جایگاه برسم.
با پادشاه وقت کسی کو بود چنان
او را نه اعتقاد درست و نه دین بود
هوش مصنوعی: کسی که با پادشاه زمانه خود رابطه دارد، اما نه باور درستی دارد و نه به دین پایبند است.
خونش بود حلال و حلالش بود حرام
آن کافری که معتقد رایش این بود
هوش مصنوعی: او به شیوه‌ای زندگی می‌کرد که خونش برای دیگران حلال بود، اما همان‌طور که نظرش بود، چیزهایی که خودش انجام می‌داد، حرام به حساب می‌آمد.
ناکرده هیچ جرم چه باید که نزد شاه
از خجلتم همیشه عرق بر جبین بود
هوش مصنوعی: من هیچ خطایی نکرده‌ام، اما به خاطر شرمم همیشه عرق بر پیشانی‌ام است وقتی نزد شاه هستم.
آن روز رستخیز مبیناد چشم من
یعنی که طاق ابروی تو جفت چین بود
هوش مصنوعی: در روز قیامت، چشم من به خطابی خواهد نگریست که می‌گوید طاق ابروی تو به اندازه‌ی چین و چروک‌هایش زیبا و دل‌نشین است.
با من عتاب کرد کرا طاقتش بود
گر خود پلنگ بربر و شیر عرین بود
هوش مصنوعی: با من که صحبت کرد، او چقدر طاقت داشت؛ اگر خود پلنگی باشد قوی و شیر جنگلی هم باشد.
سندان سخت رو بگدازد ز تاب تو
مسکین کسی که رو تنک و شرمگین بود
هوش مصنوعی: اگر کسی که تحت فشار و سختی قرار دارد، تاب و تحمل تو را نداشته باشد، به راحتی در برابر این فشارها تسلیم می‌شود.
در دل مرا ز مهر تو صد گنج وآنگهی
هر بی حفاظ با من مسکین به کین بود
هوش مصنوعی: در دل من به خاطر محبت تو، treasures و دارایی‌های زیادی وجود دارد، اما به همین دلیل هر کس که بدون حفاظ و محافظت باشد، به دلیل حسادت و کینه‌اش، با من بی‌چاره برخورد می‌کند.
مپسند کآنکه دامن جاه ترا گرفت
خون دلش ز حادثه در آستین بود
هوش مصنوعی: نپسند که کسی به‌خاطر جاه و مقام تو، خود را تحت فشار قرار دهد و در دلش غم و درد زیادی داشته باشد که آن را در پوشش خود پنهان کرده است.
ملک آن تست و جز تو دگر مالکیش نیست
وین نکته نزد عالم و جاهل یقین بود
هوش مصنوعی: آنچه به تو تعلق دارد، دیگر هیچ کس مالک آن نیست و این موضوع برای عالم و جاهل کاملاً واضح و روشن است.
بر ملک و ملک خود نگشاید کسی کمین
بیگانه ای که خصم بود در کمین بود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به ملک و دارایی‌اش آسیبی برساند، مگر اینکه دشمنی پنهان و توطئه‌گری در کمین باشد.
دزدان کمین کنند و مخالف کشد کمان
شه را ز حق کلاه و سریر و نگین بود
هوش مصنوعی: دزدان در کمین هستند و دشمنان به سمت پادشاه تیر می‌کشند، در حالی که همۀ چیزهایی که از حق اوست شامل تاج، تخت و نگین، نیز در خطر است.
نام شه و ملک همه کس را بود ولیک
شاه او بود که او ملک راستین بود
هوش مصنوعی: هر کسی نامی از پادشاه و سلطنت دارد، اما تنها کسی که واقعاً شایسته لقب سلطنت است، همان شاهی است که به حقیقت پادشاهی می‌رسد.
هر ملک را رسول و امینی بود ولیک
نه هر کسی به جای رسول و امین بود
هوش مصنوعی: هر سرزمین یا کشوری دارای پیامبری و نگهبانی است، اما این بدان معنا نیست که هر فردی می‌تواند به جای پیامبر یا نگهبان عمل کند.
فرق خروس و تارک هدهد متوج است
لیکن نه همسر پسر آبتین بود
هوش مصنوعی: تفاوت خروس و سرِ هدهد آشکار است، اما هنوز هم او همسر پسر آبتین نیست.
تا نور آسمان بود از ماه و مشتری
تا زیب بوستان ز گل و یاسمین بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که نور آسمان از ماه و سیاره مشتری باشد، زیبایی بوستان از گل‌های خوشبو و یاس‌های زیباست.
تا در جهان ز شادی و شاهی بود نشان
شاهنشه جهان عضد داد و دین بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که نشانه‌ای از خوشحالی و سلطنت در جهان وجود دارد، دارای قدرت و دین خواهد بود.
سعد خجسته طلعت فرخنده رای و روی
کش کردگار حافظ و یار و معین بود
هوش مصنوعی: سعد، چهره‌ای خوشبخت و با طعمی نیکو است که در کنار حافظ و یار و حمایت‌گرش قرار دارد.
از شاه التماس رهی عفو و رحمت است
وز بنده یادگار تو شعر متین بود
هوش مصنوعی: از پادشاه خواهش می‌کنم که مرا ببخشد و رحمت کند. یادگاری که از من باقی مانده، شعر پخته‌ای است که به تو تقدیم می‌شود.