گنجور

شمارهٔ ۲۲

پناه ملک جهان شهریار روی زمین
تویی که حکم تو بر آسمان روا باشد
جواب امر ترا آسمان دهد لبیک
اگر چو کوه سما قابل صدا باشد
سپهر جاده مقصود خود نیابد باز
گرش نه پرتو رای تو رهنما باشد
سخای ابر ازان بر جهان محیط آمد
که با مروت طبع تو آشنا باشد
عذار ابر بهاری ازان عرق گیرد
که از سخاوت دست تواش حیا باشد
همیشه تابع تدبیر تو بود تقدیر
مدام نایب شمشیر تو قضا باشد
به جنب قدر تو افلاک نه دقیقه بود
به پیش رای تو خورشید چون سها باشد
سر عدوت چو گشنیز ازان بود بی مغز
که سرگذشتش تیغ چو گند نا باشد
در آب خنجر آئینه پیکرت پیداست
که تا به گردن بدخواه در شنا باشد
ز نیزه تو دلیلی مبرهن است بر آن
که مرگ خصم تو در چنگ اژدها باشد
ز عشق حضرت تست آنکه دیده های فلک
چو چشم عاشق پیوسته درسها باشد
جهان پناها سطری ز حال من بشنو
که از شیندن آنت ثوابها باشد
جواب آن به بزرگی و لطف بازم ده
چنانکه از کرم چون توئی سزا باشد
به بنده نسبت جرمی ست دور از اندیشه
که آن نه شیوه ابنای جنس ما باشد
ندیده جور کس از من چرا جفا بینم
کسی که جور کند درخور جفا باشد
صواب نیست مرا عشق نیکوان پس ازین
وگر جهان همه پرلعبت ختا باشد
ولی رسول به هر حال دوست باید داشت
اگرچه طعنه حساد در قفا باشد
من و دونان و کتابی و کنج مدرسه ای
اگر دو عالم بر شغل پادشا باشد
بلی ز دامن جاهت جدا ندارم دست
گرم به ضرب مثل جان ز تن جدا باشد
مرا به مدح تو بیتی هزار مسطور است
به نام و ذکر تو مشهور هر کجا باشد
ز پارس بگذر اگر در عراق برخوانند
مرا ثنای جمیل و ترا دعا باشد
هر آنکسی که شناسد مرا به چاکریت
چو بیندم به چنین حالتی خطا باشد
به درگه تو ازان کردم التجا صدبار
کزان پسم به همه حال ملتجا باشد
من از برای شرف مدحت تو گستردم
نه بهر آنکه مرا صلت و عطا باشد
چو آفتاب سخای تو ظاهر است ولیک
مرا عنایت تو به ز کیمیا باشد
در این گنه که نکردم مرا شفیع تو باشد
که تا شفیع تو در عرش مصطفا باشد
مگر مرا به تو بخشد شه جهان ورنه
مجال و زهره و یارای این کرا باشد
تو اسب ده ده و زر بدره بدره می بخشی
اگر خری بتو بخشند هم روا باشد
بقای عمر تو بادا چنانکه تا به ابد
زمانه را به وجود توالتجا باشد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پناه ملک جهان شهریار روی زمین
تویی که حکم تو بر آسمان روا باشد
هوش مصنوعی: تو پناه و پشتیبانی برای مردم هستی، ای شاهی که در زمین حکومت می‌کنی و فرمان‌هایت حتی بر آسمان نیز اعتبار دارد.
جواب امر ترا آسمان دهد لبیک
اگر چو کوه سما قابل صدا باشد
هوش مصنوعی: اگر دل تو مانند کوه است و توانایی شنیدن صداهای بلند را دارد، آسمان هم به درخواست تو پاسخ می‌دهد و لبیک می‌گوید.
سپهر جاده مقصود خود نیابد باز
گرش نه پرتو رای تو رهنما باشد
هوش مصنوعی: اگر در زندگی به هدف و مقصود خود نرسی، به خاطر این است که نور و راهنمایی عقل و فکر تو در کنارت نبوده است.
سخای ابر ازان بر جهان محیط آمد
که با مروت طبع تو آشنا باشد
هوش مصنوعی: باران‌های رعد و برقی در جهان پخش می‌شوند، چون که زمین از لطافت و انسانیت تو بهره‌مند است.
عذار ابر بهاری ازان عرق گیرد
که از سخاوت دست تواش حیا باشد
هوش مصنوعی: چهره‌ زیبای ابرهای بهاری به خاطر لطف و generosity تو است، که به خاطر حیا و شرم خود، قطرات باران را نازل می‌کنی.
همیشه تابع تدبیر تو بود تقدیر
مدام نایب شمشیر تو قضا باشد
هوش مصنوعی: تقدیر همواره تحت تأثیر تدبیر و اراده تو بوده است، و سرنوشت همچون شمشیری در دست توست.
به جنب قدر تو افلاک نه دقیقه بود
به پیش رای تو خورشید چون سها باشد
هوش مصنوعی: به خاطر عظمت و ارزش تو، ستاره‌ها و آسمان‌ها نیز در برابر تو کم اهمیت هستند. در مقایسه با فکر و اندیشه تو، خورشید نیز مانند یک ستاره کوچک و بی‌اهمیت به نظر می‌آید.
سر عدوت چو گشنیز ازان بود بی مغز
که سرگذشتش تیغ چو گند نا باشد
هوش مصنوعی: سر دشمن تو مانند گندمی بی دانه است که اگر آن را با چاقو بزنند، هیچ ارزشی ندارد و فقط تیغ آن بدون مغز و گوشت است.
در آب خنجر آئینه پیکرت پیداست
که تا به گردن بدخواه در شنا باشد
هوش مصنوعی: در آب، تصویر چهره‌ات به وضوح مشخص است، چنان‌که تا زمانی که در آب بماند، در برابر دشمنان قابل مشاهده خواهد بود.
ز نیزه تو دلیلی مبرهن است بر آن
که مرگ خصم تو در چنگ اژدها باشد
هوش مصنوعی: نیزه‌ی تو نشانه‌ای روشن است که نشان می‌دهد دشمن تو به حق به گودالی هولناک و خطرناک مثل چنگال اژدها خواهد افتاد.
ز عشق حضرت تست آنکه دیده های فلک
چو چشم عاشق پیوسته درسها باشد
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و عشق تو، چشم‌های آسمان مانند چشمان یک عاشق همیشه در حال درس گرفتن و یادگیری هستند.
جهان پناها سطری ز حال من بشنو
که از شیندن آنت ثوابها باشد
هوش مصنوعی: به من گوش کن و حالی که دارم را بشنو، زیرا شنیدن آن برای تو پاداش و ثواب به همراه خواهد داشت.
جواب آن به بزرگی و لطف بازم ده
چنانکه از کرم چون توئی سزا باشد
هوش مصنوعی: به من پاسخ ده با بزرگی و مهربانی، مانند آنچه که شایسته ی شخصی با کرامت و لطف توست.
به بنده نسبت جرمی ست دور از اندیشه
که آن نه شیوه ابنای جنس ما باشد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نسبت دادن یک گناه یا اشتباه به من، دور از فکر و اندیشه است؛ زیرا چنین چیزی در طبیعت و رفتار انسان‌ها نمی‌گنجد.
ندیده جور کس از من چرا جفا بینم
کسی که جور کند درخور جفا باشد
هوش مصنوعی: چرا باید من مورد بی‌مهری قرار بگیرم در حالی که هیچ‌کس از من بدی ندیده است؟ کسی که خود به دیگران ظلم کند، شایسته‌ی ظلم دیدن است.
صواب نیست مرا عشق نیکوان پس ازین
وگر جهان همه پرلعبت ختا باشد
هوش مصنوعی: عشق خوبان برایم درست نیست، حتی اگر تمام دنیا پر از بازی و سرگرمی باشد.
ولی رسول به هر حال دوست باید داشت
اگرچه طعنه حساد در قفا باشد
هوش مصنوعی: انسان باید همیشه دوست و همراهی داشته باشد، حتی اگر برخی از افراد پشت سر او صحبت‌های بدی بزنند یا به او حسادت ورزند.
من و دونان و کتابی و کنج مدرسه ای
اگر دو عالم بر شغل پادشا باشد
هوش مصنوعی: من و دوستانم در یک گوشه از مدرسه نشسته‌ایم و کتابی در دست داریم. اگر دو عالم دیگر هم در کار پادشاهی مشغول باشند، برای ما اهمیت چندانی ندارد.
بلی ز دامن جاهت جدا ندارم دست
گرم به ضرب مثل جان ز تن جدا باشد
هوش مصنوعی: بله، من نمی‌توانم از دامن مقام و شأن تو جدا شوم؛ زیرا مثل جان که از بدن جدا نمی‌شود، من نیز به تو وابسته‌ام.
مرا به مدح تو بیتی هزار مسطور است
به نام و ذکر تو مشهور هر کجا باشد
هوش مصنوعی: من برای ستایش تو شعرهایی بسیار دارم که در هر جا نام و یاد تو شناخته شده است.
ز پارس بگذر اگر در عراق برخوانند
مرا ثنای جمیل و ترا دعا باشد
هوش مصنوعی: اگر از پارس عبور کنی و در عراق مرا ستایش کنند و تو هم برایم دعا کنی، این برای من ارزشمند است.
هر آنکسی که شناسد مرا به چاکریت
چو بیندم به چنین حالتی خطا باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که من را بشناسد و به من خدمت کند، اگر روزی مرا در چنین وضعیتی ببیند، خطا کرده است.
به درگه تو ازان کردم التجا صدبار
کزان پسم به همه حال ملتجا باشد
هوش مصنوعی: من بارها و بارها به درگاه تو پناه آورده‌ام، زیرا از آنجا می‌توانم در هر شرایطی به پناهگاه مورد نظر برسم.
من از برای شرف مدحت تو گستردم
نه بهر آنکه مرا صلت و عطا باشد
هوش مصنوعی: من به خاطر شأن و مقام تو از مدح و ستایشت سخن می‌گویم، نه به این دلیل که بخواهم پاداش یا بخششی از تو دریافت کنم.
چو آفتاب سخای تو ظاهر است ولیک
مرا عنایت تو به ز کیمیا باشد
هوش مصنوعی: تو مانند آفتاب بخشندگی و مهربانی، اما لطف و توجه تو برای من از کجا نشأت می‌گیرد، به‌گونه‌ای که گویی ارزشمندتر از طلاست.
در این گنه که نکردم مرا شفیع تو باشد
که تا شفیع تو در عرش مصطفا باشد
هوش مصنوعی: در این گناهی که مرتکب نشده‌ام، تو شفیع من باشی، چون شفاعت تو در آسمان نزد پیامبر بزرگوار خواهد بود.
مگر مرا به تو بخشد شه جهان ورنه
مجال و زهره و یارای این کرا باشد
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که پادشاه جهان مرا به تو بدهد؟ وگرنه چه کسی می‌تواند این کار را بکند و چه قدرت و جرأت و فرصتی برای این کار وجود دارد؟
تو اسب ده ده و زر بدره بدره می بخشی
اگر خری بتو بخشند هم روا باشد
هوش مصنوعی: تو به دیگران چیزهای باارزشی می‌دهی، اما اگر کسی چیز بی‌ارزشی به تو بدهد، بازهم پذیرفتنی است.
بقای عمر تو بادا چنانکه تا به ابد
زمانه را به وجود توالتجا باشد
هوش مصنوعی: امیدوارم که عمرت طولانی باشد تا اینکه همیشه وجود تو باعث روشنایی و حیات دنیا باشد.