گنجور

شمارهٔ ۹۱

دل ز من برده‌ای و می‌دانی
آشکار است این نه پنهانی
به دلِ بُرده نیستی خرسند
باز در بند بردن جانی
ملک ما خود دلی و جانی بود
این ببردی و در پی آنی
ندهم جان به رایگان به کفت
که به دل می‌خورم پشیمانی
کار دل خود گذشت لیکن جان
گر دهی بوسه بوکه بستانی
خواندیَم دی ولی نه از پی آن
که مرا نزد خویش بنشانی
خواندیم دی ولی نه از پی آن
که مرا نزد خویش بنشانی
بعد عمری نه این امیدم بود
که چنین خوش‌عنایتم خوانی
گر سگ خویش داده‌ای لقبم
چون سگان از درم چرا رانی
غارت خانهٔ دلم کردی
که نه در شهر کافرستانی
رو که ایمان به کیشت آوردم
کآفت عقل و دین و ایمانی
با چنین اعتقاد و دین که توراست
کافرم کافر ار مسلمانی
دل ویران من چو مسکن تست
لیک رسم است گنج و ویرانی
غم تو بی‌تو چون توانم خورد
من و حالی بدین پریشانی
به خدا کت سپاس‌ها دارم
گر ازین زندگیم برهانی
ناتوانم مدار رنجه مرا
رنجه شو گه گهی که بتوانی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل ز من برده‌ای و می‌دانی
آشکار است این نه پنهانی
هوش مصنوعی: دل من را به دست آورده‌ای و خودت هم می‌دانی که این موضوع کاملاً روشن و واضح است، نه چیزی مخفی.
به دلِ بُرده نیستی خرسند
باز در بند بردن جانی
هوش مصنوعی: تو از دل من راضی نیستی، اما همچنان در قید و بند وجودم هستی.
ملک ما خود دلی و جانی بود
این ببردی و در پی آنی
هوش مصنوعی: پادشاه ما خود دل و جان بود، این را به‌دست آوردی و در پی آن هستی.
ندهم جان به رایگان به کفت
که به دل می‌خورم پشیمانی
هوش مصنوعی: من جانم را به راحتی به تو نخواهم داد، چون در دل خود عذاب وجدان دارم.
کار دل خود گذشت لیکن جان
گر دهی بوسه بوکه بستانی
هوش مصنوعی: دل مشغولی‌های خود را گذراندم، اما اگر جانم را بدهی، بوسه‌ای مانند بوسهٔ گل‌ها را خواهی گرفت.
خواندیَم دی ولی نه از پی آن
که مرا نزد خویش بنشانی
هوش مصنوعی: دیروز نشانه‌ای را دیدم، اما نه به این منظور که بخواهی مرا به نزد خود دعوت کنی.
خواندیم دی ولی نه از پی آن
که مرا نزد خویش بنشانی
هوش مصنوعی: ما دیروز به یاد تو آواز خواندیم، اما نه به این خاطر که بخواهی مرا در کنار خودت بنشانی.
بعد عمری نه این امیدم بود
که چنین خوش‌عنایتم خوانی
هوش مصنوعی: بعد از سال‌ها انتظار، هرگز فکر نمی‌کردم که این‌چنین مورد لطف و محبت تو قرار بگیرم.
گر سگ خویش داده‌ای لقبم
چون سگان از درم چرا رانی
هوش مصنوعی: اگر به من لقبی همچون سگان داده‌ای، چرا مانند آن‌ها از درم بیرونم می‌کنی؟
غارت خانهٔ دلم کردی
که نه در شهر کافرستانی
هوش مصنوعی: تو قلبم را به غارت بردی، حالا که در این شهر بی‌رحم و بی‌عدالتی زندگی می‌کنم.
رو که ایمان به کیشت آوردم
کآفت عقل و دین و ایمانی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که من به شناخت و اعتماد به چیزی پرداختم که به عقل و دین و ایمان آسیبی می‌زند.
با چنین اعتقاد و دین که توراست
کافرم کافر ار مسلمانی
هوش مصنوعی: با این دین و اعتقادی که تو داری، من کافر هستم، حتی اگر خود را مسلمان بدانم.
دل ویران من چو مسکن تست
لیک رسم است گنج و ویرانی
هوش مصنوعی: دل خراب و ویران من خانه‌ات است، اما مرسوم است که هم گنج داشته باشی و هم ویرانی.
غم تو بی‌تو چون توانم خورد
من و حالی بدین پریشانی
هوش مصنوعی: غم تو بدون حضور تو چگونه می‌تواند مرا آزار دهد؟ من در این حال و روز پریشان، دردی عمیق دارم.
به خدا کت سپاس‌ها دارم
گر ازین زندگیم برهانی
هوش مصنوعی: من از زندگی‌ام سپاسگزارم و اگر مرا از این دنیا آزاد کنی، به تو مدیون خواهم بود.
ناتوانم مدار رنجه مرا
رنجه شو گه گهی که بتوانی
هوش مصنوعی: من را ضعیف مگیری، اگر می‌توانی گاهی زحمت مرا بکش.